به بوی زلف جانان پیچ و تاب ساکنی دارم
چو بخت خویشتن امروز خواب ساکنی دارم
ز سردی های اوضاع فلک طبعم نمی جوشد
در این مینای سنگین دل شراب ساکنی دارم
نمی ریزم به روی خاک هر در اشک حاجت را
صدف آسا درون سینه آب ساکنی دارم
چو کوه از جای خود در دامن صحرا نمیجنبم
نه مجنونم سرابم اضطراب ساکنی دارم
ز یاد اهل رفتنم را کس نمیبیند
چو عمر بی وفا من هم شتاب ساکنی دارم
به یاد خال آن عارض که صد خرمن ز دل دارد
چو مور تنگدل با خود حساب ساکنی دارم
خیال روی او از دل سعیدا برنمیخیزد
در این ویرانه دایم آفتاب ساکنی دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نیم بیدرد دایم پیچ و تاب ساکنی دارم
چو نبض ناتوانان اضطراب ساکنی دارم
ز سوز عشق ازین پهلو به آن پهلو نمی گردم
درین دریای پر آتش کباب ساکنی دارم
مشو ای آهنین دل از کمند جذبه ام غافل
[...]
چو رنگ خویش، هردم انقلاب ساکنی دارم
چو جوش باده دایم اضطراب ساکنی دارم
ز خود هر چند بگریزم، همان در بند خود باشم
رم آهوی تصویرم، شتاب ساکنی دارم
مباش ای ساحل غم، چشم بر راهم؛که من کشتی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.