به آن برچیده دامان تهمت خونم کجا افتد
نسازد دست رنگین گر به پای او حنا افتد
چه سازم با چنان بالابلندی عشوه پردازی
که در دیدن ز کوتاهی نگاهم پیش پا افتد
ز استغنا کشم در زیر دامن پای رغبت را
به پشت پای من گر سایهٔ بال هما افتد
چسان کس می تواند دید آن نازک خیالی را
که از خود می رود چون در دلش فکر حیا افتد
که را طاقت که گیرد دامن پیراهن نازی
که در هر یک گره صد ناز بر بند قبا افتد
نهال فقر آن گه می شود کامل که چون معنی
سعیدا در جهان بالش از نشو و نما افتد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و حسرت است. شاعر از مشکلات و موانع عشق سخن میگوید و احساس ناامیدی و ناتوانی در مقابل زیبایی و نازکی معشوق را توصیف میکند. او به تضاد میان بالا بودن مقام معشوق و پایین بودن خود اشاره میکند و حسرتی که از دوری و عدم توانایی در رسیدن به او دارد. همچنین شاعر به فقر عاطفی و عدم بروز احساساتش در برابر زیباییها اشاره میکند و در نهایت به شکوه و لطافت نازک خیالی معشوق میانجامد.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق شاعر درباره بیگناهی و مظلومیت او میپردازد. شاعر به نوعی از نادرستی و اتهاماتی که به او زده شده، شکایت میکند و میگوید که اگر کسی به پای او زینتی چون حنا بیفزاید، هیچگاه نخواهد توانست لکه اتهام را از دامنش پاک کند. او به وضوح نشان میدهد که حتی با وجود زیبایی و زینت، از تیرگی و اتهام نمیتواند رهایی یابد و این موضوع بر او سنگینی میکند.
هوش مصنوعی: با چنین خوشکلامی و فریبندگی، چه کنم که وقتی او را میبینم، قدری کوتاهتر از آنچه باید به نظر میآید و من را به چالش میکشد.
هوش مصنوعی: از بینیازی، با قدرت و استواری در زیر دامن کسی که به او علاقمندم، قرار میگیرم. اگر سایهٔ پرندهای از آسمان بر من بیفتد، آن وقت شاید بر نگرش من تاثیر بگذارد.
هوش مصنوعی: چگونه کسی میتواند آن خیال لطیف را ببیند که وقتی در دلش به حیا میاندیشد، از وجود خود دور میشود؟
هوش مصنوعی: کسی نمیتواند طاقت بیاورد و دامن پیراهن زیبایی را بگیرد که در هر گرهاش صد نوع ناز و زیبایی نهفته است و این زیبایی به لباس میافزاید.
هوش مصنوعی: فقر به نهایت خود میرسد زمانی که زندگی از امید و خوشبختی تهی شود و انسان هیچ فرصتی برای رشد و پیشرفت نداشته باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سر زلفت نمی خواهم که در دست صبا افتد
کز آن جانها رود بر باد و سرها زیر پا افتد
رقیب از حد برون پای از حد خود می نهد بیرون
مبادا دامن دولت که در دست گدا افتد
به چین زلفت ار گفتم حدیث مشک معذورم
[...]
نه از روی بصیرت سایه بال هما افتد
سیه مست است دولت، تا کجا خیزد، کجا افتد
سعیدا از شکست سنگ اثر در مومیا افتد
خشوعی نیست چون در دل اجابت از دعا افتد
نرفته ذی حیاتی بی شکست خاطر از عالم
مسلم کی برآید دانه چون در آسیا افتد؟
چه غم در این چمن گر از نوای عیش، بی برگم
[...]
برافکن پرده تا خورشید تابان از سما افتد
خرامان شو دمی تا سرو در بستان ز پا افتد
صبا بر هم مزن چین سر زلفش که میترسم
ختن ویران شود آشوب در شهر ختا افتد
شنیدم آن پری از شهر خود عزم سفر دارد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.