گنجور

 
سعیدا

به آن برچیده دامان تهمت خونم کجا افتد

نسازد دست رنگین گر به پای او حنا افتد

چه سازم با چنان بالابلندی عشوه پردازی

که در دیدن ز کوتاهی نگاهم پیش پا افتد

ز استغنا کشم در زیر دامن پای رغبت را

به پشت پای من گر سایهٔ بال هما افتد

چسان کس می تواند دید آن نازک خیالی را

که از خود می رود چون در دلش فکر حیا افتد

که را طاقت که گیرد دامن پیراهن نازی

که در هر یک گره صد ناز بر بند قبا افتد

نهال فقر آن گه می شود کامل که چون معنی

سعیدا در جهان بالش از نشو و نما افتد

 
 
 
کمال خجندی

سر زلفت نمی خواهم که در دست صبا افتد

کز آن جانها رود بر باد و سرها زیر پا افتد

رقیب از حد برون پای از حد خود می نهد بیرون

مبادا دامن دولت که در دست گدا افتد

به چین زلفت ار گفتم حدیث مشک معذورم

[...]

صائب تبریزی

نه از روی بصیرت سایه بال هما افتد

سیه مست است دولت، تا کجا خیزد، کجا افتد

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
سعیدا

سعیدا از شکست سنگ اثر در مومیا افتد

خشوعی نیست چون در دل اجابت از دعا افتد

نرفته ذی حیاتی بی شکست خاطر از عالم

مسلم کی برآید دانه چون در آسیا افتد؟

چه غم در این چمن گر از نوای عیش، بی برگم

[...]

صغیر اصفهانی

برافکن پرده تا خورشید تابان از سما افتد

خرامان شو دمی تا سرو در بستان ز پا افتد

صبا بر هم مزن چین سر زلفش که میترسم

ختن ویران شود آشوب در شهر ختا افتد

شنیدم آن پری از شهر خود عزم سفر دارد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه