گنجور

 
سعیدا

خاطر جمع بجز عالم یکتایی نیست

عالم امن به از گوشهٔ تنهایی نیست

از ازل تا به ابد منتظر جانان است

دل شیدایی ما چشم تماشایی نیست

از لب لعل و خم زلف و خدنگ مژگان

چه خیال است که در آن سر سودایی نیست؟

هیچ کس طاقت نظاره ندارد او را

دلبر ماست که در قید خودآرایی نیست

ز خدنگ غم جانان نکند رم دل ما

که غزال حرم است آهوی صحرایی نیست

سیر در ملک وجود است سعیدا ما را

راه و رسم فقرا بادیه پیمایی نیست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode