سبزهٔ خط گو دمید آشفته چون سنبل مباش
بیش از این در قید زلف و پیچش کاکل مباش
از هزاران بی وفا عاشق چه حاصل عشق را
باغ باید سبز گو تعریف گر بلبل مباش
تیغ همت تیز می باید که در قتل عدو
ذوالفقار مرتضی کافی است گو دلدل مباش
سعی کن جزء وجود خویش را بر هم بزن
این قدر ای مرد خودبین در تلاش کل مباش
خارخار آن گل رخسار هم در دل بس است
در بهاران گو سعیدا دامن پرگل مباش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره دوری از وابستگیهای بینتیجه و خودخواهی در عشق و زندگی است. شاعر به فردی میگوید که نباید در قید زیباییهای ظاهری و در ظلمات عاشقانه غرق شود. او تأکید میکند که عشق واقعی نه در میان بیوفایان یافت میشود و نه در جستجوی زلف و زیباییهای فریبنده. همچنین، در مورد تلاش برای دستیابی به هدفهای بزرگ و معنادار صحبت میکند و از خودپسند بودن و تلاش برای برتری بر دیگران پرهیز میدهد. در نهایت، شاعر به زیباییهای درونی و انشعاب در زندگی اشاره کرده و از فرد میخواهد به جای superficiality به معانی عمیقتر توجه کند.
هوش مصنوعی: سبزهٔ خط و خوشنویسی به زیبایی دمید، اما مانند سنبل آشفته نگرد. بیش از این خود را در قید زلف و پیچش مو گرفتار نکن.
هوش مصنوعی: از بین هزاران عاشق که وفادار نیستند، چه نتیجهای به دست میآید؟ برای عشق، باید باغی سرسبز وجود داشته باشد؛ پس اگر خودت مانند بلبل نیستی که به گلها عشق بورزی، بهتر است در مورد عشق صحبت نکنی.
هوش مصنوعی: برای مقابله با دشمنان، باید اراده و کوشش قوی و تندی داشته باشی، زیرا اگرچه حضرت علی (ع) با شمشیرش بر دشمنان پیروز میشد، اما باید از ترس و تردید دوری کنی و با اعتماد به نفس و شجاعت عمل کنی.
هوش مصنوعی: تلاش کن تا سهم خودت را از زندگی تغییر بده، ای مردی که فقط به خودت میپردازی، اینقدر در پی تغییرات بزرگ نباش.
هوش مصنوعی: خار و خاشاک چهره زیبا، در دل تاثیر زیادی دارد. در بهار بگو، ای سعیدا! دامن خود را از گلهای زیاد پر نکن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای سنایی جان ده و در بند کام دل مباش
راه رو چون زندگان چون مرده بر منزل مباش
چون نپاشی آب رحمت نار زحمت کم فروز
ور نباشی خاک معنی آب بی حاصل مباش
رافت یاران نباشی آفت ایشان مشو
[...]
بی وفا یارا چنین بی رحم و سنگین دل مباش
دردمندان توییم از حال ما غافل مباش
اختر فرخنده فالی ماه هر مجلس مشو
آفتاب بی زوالی شمع هر محفل مباش
پای بر جا همچو سروم در هوای قد تو
[...]
می کشی چون با حریفان باده لایعقل مباش
از خداچون غافلی باری ز خود غافل مباش
دعوی خون را همین جا بانگاهی صلح کن
روز محشر درکمین دامن قاتل مباش
در میان شبنم ما و فروغ آفتاب
[...]
ای دل اندر راه او ده اسبه ران را جل مباش
چست ران چالاک رو لابث مشو کاهل مباش
تا جمال او نه بینی یک نفس ساکن مشو
تا نیایی وصل ره رو رهن هر منزل مباش
خویشتن را بیمحابا در خطرها در فکن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.