گنجور

 
سعیدا

سعیدا از شکست سنگ اثر در مومیا افتد

خشوعی نیست چون در دل اجابت از دعا افتد

نرفته ذی حیاتی بی شکست خاطر از عالم

مسلم کی برآید دانه چون در آسیا افتد؟

چه غم در این چمن گر از نوای عیش، بی برگم

مباد هیچ کس در کشور دل بینوا افتد

اگرچه شام، جنت لیک اهلش طرفه نااهلند

همان بهتر حسینی وار کس در کربلا افتد

اگر در صحبت بیگانگان بیگانه آید کس چه غم اما

مبادا هیچ کس یارب به چشم آشنا ناآشنا افتد

سعیدا هوش دردم باش تا باشی که از غفلت

شود عاصی اگر از دست موسی چون عصا افتد