گنجور

 
سعیدا

کسی گرد کوی تو گردیده باشد

که صد بار سر زیر پا دیده باشد

کسی طاقت آتش حسن دارد

که چون زلف بر خویش پیچیده باشد

کسی را ز زلف تو باشد سراغی

که سررشتهٔ خویش گم دیده باشد

کسی می تواند که بی غم نشیند

به شادی غم دوست بگزیده باشد

تو دانی که خوب است [و] بد هر که را [تو]

پسندیده باشی پسندیده باشد

کسی را رسد گل ز روی تو چیدن

که داغ تو از باغ بگزیده باشد

کسی می تواند جمال تو دیدن

که از خویشتن چشم پوشیده باشد

کسی را رسد دست بر دامن او

که دامن ز کونین برچیده باشد

هر آن کس که گوید ورا دیده ام [من]

ز چشم سعیدا مگر دیده باشد

 
 
 
صائب تبریزی

چه گل از خودآن مرده دل چیده باشد

که زخمی به درویش نخندیده باشد

تواند به مجنون کسی کرد کاوش

که پیشانی شیرخاریده باشد

کسی را رسد پا به دامن کشیدن

[...]

فیض کاشانی

خنک دیدهٔ کان ترا دیده باشد

ز گلزار حسنت گلی چیده باشد

سراپا نظر گشته باشد کسی کو

جمال ترا یک نظر دیده باشد

چه دیده است چشمیکه رویت ندیده

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فیض کاشانی
بیدل دهلوی

کسی معنی بحر فهمیده باشد

که چون موج برخویش پیچیده باشد

چو آیینه پر ساده است این‌ گلستان

خیال تو رنگی تراشیده باشد

کسی را رسد ناز مستی‌ که چون خط

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه