در میان ما و او شد حسن بی پروا نقاب
تابش خورشید بر خورشید شد پیدا نقاب
روز محشر روی او از هیچ کس پوشیده نیست
می شود خجلت به چشم عاصیان فردا نقاب
آسمان در فکر دیدارش سراپا دیده شد
تا مبادا افکند از روی مه سیما نقاب
خوشتر از دل نیست جای ذکر جانان هوش دار
دختر رز را نباشد بهتر از مینا نقاب
تا نپوشی چشم از جان، گوهرت ناید به دست
دیدن او را به ما شد دیدهٔ بینا نقاب
وسمه ننگ است ابروش را سرمه عار دیده اش
دلبری را بسته از رنگ حنا بر پا نقاب
اشک ما اکثر حجاب دیدهٔ ما می شود
همچو موج بحر گاهی بر رخ دریا نقاب
مبدأ درمان و درد خویش می دانیم کیست
حکمت حق را نباشد بوعلی سینا نقاب
عارف از آگاهی دایم سعیدا عارف است
یا غیر دوست باشد بر دل دانا نقاب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کی سفیدی می تواند شد به چشم ما نقاب؟
کف چه باشد تا شود بر چهره دریا نقاب
دیده خورشید نتوان بست با دستار صبح
چون تواند شد حجاب دیده بینا نقاب؟
برق را فانوس نتواند حصاری ساختن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.