نه جانان کشتهاش را از پی نظاره میآید
که خورشید قیامت از برای چاره میآید
صدای صاحب دل، اهل غفلت را کند واقف
که ز آواز جرس گم گشتهٔ آواره میآید
مگر در پرده کاری کرده آه [و] نالهٔ بلبل
که گل از پرده بیرون با دل صدپاره میآید
نگاهش باخبر گرداند از محشر خلایق را
چون از خود بیخبر از خانه آن میخواره میآید
کفن در چشم غافل پیرهن باشد که تابوتش
ز نادانی صبی را در نظر گهواره میآید
برد گر بیخبر دل را ز دست مردم چشمم
عجب نبود که از این بیش از آن مکاره میآید
مگر دست تعدی کرده بالا پنجهٔ خورشید
که صبح از جانب مشرق، گریبان پاره میآید
شهیدان را دهان زخم از خون بسته کی گردد
که سیل خون ز چشم خونفشان همواره میآید
ز سختیهای طالع کوهکن دل کند از جانش
که هردم تیشه را در پیش سنگ خاره میآید
مگر سیل حوادث باز رو بر کشتگان دارد
که جای آب خون از دیدهٔ فواره میآید
مشو ایمن از آن بالا که دارد فتنهها بر سر
بلا از آسمان نازل چو شد یکباره میآید
مکن با نفس خود حیلت که او در حیله استاد است
به جز توفیق کس کی بس به این اماره میآید؟
نمیخواهم سعیدا چارهای از کس که میدانم
مسیحا از علاج درد من بیچاره میآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر درد مرا زان بیمروت چاره میآید
نه آخر چشمه هم بیرون ز سنگ خاره میآید؟
کلیدی نیست غیر از سخترویی قفل مطلب را
به آهن این شرر بیرون ز سنگ خاره میآید
کدامین خانه پرداز است در جانم نمیدانم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.