گنجور

 
سعیدا

داغ را چون لاله اجزای بدن خواهیم کرد

بعد از این مانند گل جا در چمن خواهیم کرد

قوتی گر مانده باشد بعد از این در پای فکر

چشم را پوشیده سیر انجمن خواهیم کرد

گفتگو با خلق تشویش دل آزرده است

خامشی را قفل وسواس سخن خواهیم کرد

جسم خاکی را زراعتگاه حسرت می کنیم

گریه را آب روان آن چمن خواهیم کرد

مهرهٔ مهر سلیمانی به دست آورده ایم

خاک بر فرق سر دیو محن خواهیم کرد

چون زلیخا صاحب مقصد سعیدا نیستم

دیده را بینا به بوی پیرهن خواهیم کرد