گنجور

 
سعیدا

نه همین طوق گلو حلقهٔ جام است اینجا

گر همه موج شراب است که دام است اینجا

زله از خوان لئیمان چه بری بهر عیال

جز ندامت که کشی بر تو حرام است اینجا

بندهٔ پیر خرابات شوم کز ره لطف

کرمش بیشتر از خاص به عام است اینجا

مژه بر هم زدن و گریه و خون خوردن و آه

سجده و قعده و تسبیح و قیام است اینجا

دایماً در خم زلف است رخش نورفشان

طرفه صبحی است که پیوسته به شام است اینجا

گفت در میکده آداب ندانم پیری

این هم از پختگی اوست که خام است اینجا

چون سعیدا نشود حلقه به گوش در او

خواجهٔ جای دگر بین که غلام است اینجا