گنجور

 
سعیدا

شرابخانهٔ معنی،‌دل بهوش من است

پیالهٔ می وحدت، لب خموش من است

برای ناقص چندی دلم نمی سوزد

جهان پر ز هوس،‌ دیگ خام جوش من است

تنم به خواهش دل جامه ای نپوشیده است

سری که بار تعلق ندیده دوش من است

به هر قدم دل مسکین چو بید می لرزد

که بار خاطر نازک دلان به دوش من است

چه نسبت است سعیدا مرا به اهل جهان

که چرخ کوچک ابدال، خرقه پوش من است