ز بس بر سر خیال آن گل رخسار میگردد
به سرگر مشت خاری میزنم گلزار میگردد
مشو غافل ز چرب و نرمی گردون بزمآرا
که آخر شمع مومی، نخل آتشبار میگردد
نمیدانم چهها دیده است دل از گوشهٔ چشمش
که دایم در قفای مردم بیمار میگردد
به قلب سبحه گردان چون نظر کردم خبر گشتم
که در تسبیح ذکر و در دلش دینار میگردد
پریشان ساز اول خویش را آن گاه عزت بین
که گل چون شد پریشان بر سر دستار میگردد
چرا یاد تو در دلها نبخشد جان که تصویرت
اگر در خواب مخمل بگذرد بیدار میگردد
چو [مرغی] نیم بسمل شد در او آرام کی باشد
سر منصور از بیطاقتی بر دار میگردد
چو نی تا عشق، بی برگ و نوایم کرد دانستم
که آخر استخوانم ساز موسیقار میگردد
چه غم داری سعیدا گر ز پا افتادهای امروز
که فردا دستگیرت خواجهٔ احرار میگردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان حال و احساسات عاشقانه و درونی شاعر پرداخته است. شاعر از خیال و زیبایی یک معشوق سخن میگوید که آرزوها و امیدهایش را تحت تأثیر قرار داده است. او به نرمی و ظرافت زندگی، از جمله بیثباتی آن، اشاره میکند و میگوید که حتی زیباییها نیز به زودی به زوال میروند. دل شاعر به خاطر نگاه معشوق بیمار است و او در جستجوی سکون و آرامش در این عشق بیپایان است. همچنین، شاعر از جدایی و پریشانیهایی که عشق و یاد معشوق در دل ایجاد میکند، میگوید و به صبر و امید به آینده اشاره میکند. در نهایت، شادابی و زیبایی عشق را با سرنوشت و تغییرات زندگی مقایسه کرده و بر امید به آینده تأکید دارد.
هوش مصنوعی: به خاطر فکر کردن به آن گل با چهره زیبا، به خودم آسیب میزنم و در عوض باغی از گلها را تصور میکنم.
هوش مصنوعی: از دنیای پرزرق و برق و خوشگذرانی غافل نشو، چرا که در نهایت، چیزهایی که به نظر میرسند نرم و لطیف هستند، ممکن است به آتش و خطر تبدیل شوند.
هوش مصنوعی: دل من از نگاه او چیزهایی را چشیده که همیشه در پی بیماران و دلسوختگان میگردد.
هوش مصنوعی: وقتی به قلب شخصی که تسبیح میگرداند نگاه کردم، متوجه شدم که در تسبیح او ذکر و نامهایی ذکر میشود، ولی در دلش به دنبال ثروت و دارایی است.
هوش مصنوعی: به محض اینکه انسان خود را از درون آشفته و ناآرام کند، آنگاه میتواند زیبایی و عظمت را ببیند. درست مانند گلی که وقتی پژمرده میشود، بر روی دستار میچرخد و زیبایی خود را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: چرا یاد تو در دلها زندگی نمیبخشد، وقتی که تصویر تو حتی در خواب هم دل را شاداب و بیدار میکند؟
هوش مصنوعی: وقتی که مرغی در حال نیمهجان شدن است، دیگر نمیتواند آرام بگیرد. به همین ترتیب، سر منصور به خاطر بیتابیاش بر روی دار میچرخد.
هوش مصنوعی: وقتی که عشق به من رسید و مرا بیبرگ و بیصدا کرد، فهمیدم که در نهایت وجود من به ساز موسیقی تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: سعیدا، نگران نباش اگر امروز تنها هستی و زمینگیر شدهای، زیرا فردا کسی به کمک تو خواهد آمد که بر مراتب و درجات روحانی است و میتواند تو را نجات دهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همه شب در دلم آن کافر خونخوار میگردد
حریر بسترم در زیر پهلو خار میگردد
سرم را خاک خواهی دیدن اندر کوی او روزی
که دیوانه دلم گرد بلا بسیار میگردد
مشو رنجه به تیر افگندن، ای ترک کمانابرو
[...]
صبا افتان و خیزان گرد گل بسیار میگردد
ضعیف است از دویدن دم به دم بیمار میگردد
چنان ضیق النفس دارد که گر سرعت کند در ره
بر او از ناتوانی دم زدن دشوار میگردد
مگر او را ز اقبال سلیمان است این دولت
[...]
کسی کو شب به بالین من بیمار میگردد
دلش از نالههای زار من افگار میگردد
غم من خور خدا را پیشتر زان دم که گویندت
فلان دیوانه گشته گرد هر بازار میگردد
رخت بنما که بر من جان سپردن در دم آخر
[...]
نسیم نوبهاران بر دماغم بار میگردد
گل بیخار در پیراهن من خار میگردد
تن خاکی نگیرد پیش راه پاکدامانان
که در بر روی یوسف باز از دیوار میگردد
نهد احسان ساقی تاج لعل از بادهاش بر سر
[...]
چو آیینه خیالش در دلم بسیار میگردد
تَذَرْوی در میان سبزهٔ زنگار میگردد
رهی میباشد از دلها به سوی یکدگر، اما
اگر آید غباری در میان دیوار میگردد
اگر داری درشتی در مزاج خویش، عاشق شو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.