رسید نامهٔ عنبرفشان مشک آمیز
به این فقیر دعاگوی بی کس و بی چیز
چو گل گشودم و همچون صبا ز خود رفتم
به آن امید که بینم مگر جمال تو نیز
رسید دام خط و دانه های نقطه در او
چو زلف و خال محبت فزا و مهرانگیز
چه کاغذ و چه مرکب که خط مهر و وفا
به روی روز، رقم کرده خامهٔ شبدیز
کجا به منع کسان دل ز راه او گردد
که چشم مست ز پرهیز می کند پرهیز
امیدوار چنانم که جام و ساغر تو
همیشه از می صدق و صفا بود لبریز
ز بسکه واله و حیران کارهای توام
ز شخص و عکس ندارم در آبگینه تمیز
امید هست مرا از خدای دوست نواز
که دشمنان تو گردند بر هوا ناچیز
مراد دل به تحمل برآید از لب یار
که صبر، لعل کند سنگ را نه آتش تیز
چو نیست یوسف کنعان به کام عاشق زار
بیا بگو که زلیخا چه سود عمر عزیز
به یاد وصل تو تنها نه من ز خود رفتم
خیال رفته و دل رفته و سعیدا نیز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همی برآیم با آن که برنیاید خلق
و برنیایم با روزگار خورده کریز
چو فضل میرابوالفضل بر همه ملکان
چو فضل گوهر و یاقوت بر نبهره پشیز
نبود با او هرگز مرا، مراد دو چیز
یکی ز عمر نشاط و یکی ز شادی نیز
مرا ز رفتن معشوق دیده لؤلؤ ریز
ورا ز آمدن شب سپهر لؤلؤ ساز
چهار چیز همی خواهم از خدای ترا
بگویم ار تو بگویی که آن چهار چه چیز
به پات اندر خار و به دستت اندر مار
به ریشت اندر هار و به سبلت اندر تیز
زمن به قهر جدا کرد روزگار سه چیز
چنان سه چیز که مانند آن ندانم نیز
یکی لباس جوانی دوم امید و امل
سیم حلاوت دیدار دوستان عزیز
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.