تنها نه خال عارض آن ماه، دیدنی است
این دانه را به چشم از آن روی، چیدنی است
اندیشه مند کام مکن عقل خویش را
ز این شیر خام طفل خرد را بریدنی است
بر غیر او چرا نکشی خط نیستی؟
بر روی خاک، آخر دم خط کشیدنی است
ای آن که سرکشیده و مغرور می روی
این قامت بلند تو آخر خمیدنی است
دل را مکن اسیر تماشا که عاقبت
پوشیدنی است چشم تو را ز آنچه دیدنی است
از چشم او چو سرمه سعیدا دل مرا
تا هست در نظر چه بلاها کشیدنی است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیباییهای ظاهری و باطنی اشاره دارد. شاعر میگوید که زیبایی تنها در چهرهی کسی نیست و باید به عمق وجود او هم توجه کرد. او به عقل و اندیشه اشاره میکند و میگوید که نباید به ظاهر دلخوش بود، چرا که در نهایت همه چیز زوالپذیر است. همچنین، به افرادی که مغرور هستند یادآوری میکند که این غرور نیز نهایتاً دچار فروپاشی خواهد شد. در انتها، شاعر به دلخوشیهای زودگذر و عواقبی که از تماشای زیباییهای ظاهری برای دل ایجاد میشود، اشاره میکند که ممکن است عذابآور باشد.
هوش مصنوعی: تنها زیبایی لکهای روی چهره آن ماه نیست که جذاب باشد، بلکه این دانه نیز در نظرها، به خاطر آن چهره زیبا، ارزش چیدن را دارد.
هوش مصنوعی: اندیشهات را بر هم نزن و عقل خود را درگیر این موضوع نکن؛ زیرا این موضوع تنها به فکر کودکانه نیاز دارد و باید از عقل بزرگسالان دور باشد.
هوش مصنوعی: چرا بر دیگران، که وجودی ندارند، تأثیر بگذاری؟ زیرا بر روی زمین، در پایان عمر، تنها باید خطی از خود به جا بگذاری.
هوش مصنوعی: ای کسی که با سرسختی و غرور قدم برمیداری، بدان که این قامت بلند و پرمدعایت در نهایت به خمیدگی خواهد انجامید.
هوش مصنوعی: دل خود را برای تماشای زیباییهای دنیا گرفتار نکن، زیرا در نهایت، چشم تو از آنچه میتواند ببیند، بسته خواهد شد.
هوش مصنوعی: وقتی چشمان او مانند سرمه بر دل من اثر میگذارد، باید بدانم که تا زمانی که در نگاه او هستم، چه مشکلات و رنجهایی را باید تحمل کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رویی کز او دلی نگشاید ندیدنی است
حرفی که مغز نیست در او ناشنیدنی است
یک دیدن از برای ندیدن بود ضرور
هر چند روی مردم عالم ندیدنی است
ز ابنای روزگار، تغافل غنیمت است
[...]
دیدم ملک و مال جهان را، ندیدنی است
دامن بود گلی که ازین خار چیدنی است
پوشیدنیست چشم ز هر کار این جهان
الا تهیه سفر خود که دیدنی است
شاخ قدت خمیده ز بار شکستگی
[...]
آبی ز دانهٔ عنب ای دل چشیدنی است
غافل مشو که این سر پستان مکیدنی است
یک صبحدم چو پنجهٔ خورشید جلوه کن
پیراهن تحمل عاشق دریدنی است
از آبیاری مژه ام چون گل چراغ
[...]
تا چند پیش ناز تو باید نیاز کرد
بر ناز خود بناز که نازت کشیدنی است
چشمت نظر ز لُطف به عاشق نمیکند
چون آهوی ختائی کارش رمیدنی است
از مشربت زلال لبست کام دل برآر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.