ندارد منت بار لباس از هیچ کس دوشم
نباشد چون کمان غیر از خدنگ غم در آغوشم
چو افلاطون به وحدت سال ها در خم کنم مسکن
چو می با خام طبعان و هواخواهان نمی جوشم
به چندین جامهٔ ارزق که ای زاهد به برداری
تو عیب من نمی پوشی و من عیب تو می پوشم
ز خود رفتم نرفتم هیچ گه از یاد [و] فکر غم
بسی گشتم چو دیدم در دل شادی فراموشم
به فریاد کجا خم می رسد یا شیشه یا ساغر
مگر دریا شود می تا کند یک لحظه مدهوشم
ز حرف سخت سنگ کودکان بهتر که از دردش
نشد پر خاطر دیوانه ز این پر شد از آن گوشم
شب وصلش نبودم باخبر از نشئهٔ مجلس
سعیدا بر دل امروز یاد صحبت دوشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر بیان میکند که به کسی دین ندارد و تحت تأثیر دیگران نیست. او غم را در دل دارد و به یاد زندگی خود و جستجوی خوشبختی میافتد. شاعر روی وحدت و آرامش روحی تأکید دارد و از دنیای زاهدان و قضاوتهایشان دلزده است. او به یاد محبت و دوستیهایی که داشت، حسرت میخورد و اشاره میکند که در یاد غم خود غوطهور شده و در جستجو برای شادی است. در نهایت، شاعر به یاد جلسهای و شبی که از وصل معشوق میگذشته، حسرت میخورد و اذعان میکند که دلش هنوز به آن لحظات پیوند خورده است.
هوش مصنوعی: من از هیچکس برای لباس و بار و بندگی گلهای ندارم، چون در آغوشم فقط غم است و هیچ چیز دیگری جز تیر غم مرا نمیزند.
هوش مصنوعی: من مانند افلاطون برای سالها در جستجوی وحدت و آرامش هستم، اما مانند شرابی که در دل جوانان خام و هواداران ناپخته نمیجوشد، در تلاش برای رسیدن به هدفم، دچار تردید هستم.
هوش مصنوعی: ای زاهد، تو با چندین لباس از نعمتها برمیداری، ولی عیوب من را نمیپوشانی. در حالی که من عیوب تو را میپوشانم.
هوش مصنوعی: از خود دور شدم، اما هیچگاه یاد و فکر غم از ذهنم نرفت. اما وقتی در دل شادی را یافتم، آن غم را فراموش کردم.
هوش مصنوعی: فریاد و زاری به کجا میتواند برسد؛ آیا میتواند شیشهای یا ساغری را پر کند؟ مگر اینکه این دریا دلتنگی به قدری بزرگ شود که لحظهای مرا غرق کند و مدهوش نماید.
هوش مصنوعی: صحبتهای دشوار و خشن از کودکان بهتر است، زیرا حتی دیوانهام را از این درد پر کرده و برایم سنگینی میکند.
هوش مصنوعی: من در شب وصالش حضور نداشتم، اما امروز از حالت شاداب و سرمستی آن مجلس آگاه هستم و به یاد گفتوگوی دیشب خود افتادهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من آن رندم که کفر و دین به جام باده بفروشم
به یاد یار بی درد، سرِ اغیار می نوشم
بر آرم دوزخ از سینه، که در جنت زنم آتش
اگر از شوق دیدارت به روز حشر بخروشم
چنانت دوست میدارم که با خود گشتهام دشمن
[...]
من آن رند خراباتم که هشیارانه می نوشم
من آن قلاش رسوایم که دایم مست و بیهوشم
من آن دردی کشم که نام و ناموس دو عالم را
ز بیباکی و استغنا بجام باده بفروشم
منم آن بحر بی پایان که صد دریا و صحرا را
[...]
گوارا باد آیات تجلی بر لب هوشم
اگر بخشد ثوابش را به دوزخ دیده و گوشم
همه دردم همه داغم همه آهم افغان
محبت کاش سازد در دل یاران فراموشم
مهیا میکنم از بهر خویش اسباب ناکامی
[...]
چنان برد اختیار از دست آن سرو قباپوشم
که آید در نظرها خشک چون محراب آغوشم
ز بوی خون دل نظارگی را آب میسازم
به ظاهر چون لب تیغ از شکایت گرچه خاموشم
جنون من شد از زخم زبان ناصحان افزون
[...]
بغل بر هم نمیآید ز ذوق آن برو دوشم
چه حسرتها به بر دارد خوشا اقبال آغوشم
من از یاد تو نادانسته هم بیرون نیارم رفت
که می ترسم کنی دانسته از خاطر فراموشم
به راه بیخودیها آمد و رفت خوشی دارم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.