گنجور

 
سعیدا

ما را اگرچه [خوار] نمود افتقار ما

آن است بیشتر سبب افتخار ما

داریم اشک سرخ و رخ زرد از غمش

در یک چمن نشسته خزان و بهار ما

از هر دو کون مهر تو کردیم اختیار

ز این بیشتر چه کار کند اختیار ما؟

داریم غربت و الم هجر و شکر و صبر

درمان درد یار بود در دیار ما

دریای اضطراب اگر نیستیم چون

ننشست هیچ سروقدی در کنار ما؟

در عالم مثال چو ماه است و آفتاب

با قدرتش معاملهٔ اقتدار ما

دست طلب به مذهب ما بسکه نارواست

دایم کج است پنجهٔ برگ چنار ما

شهباز اوج همت ما زاغ گیر نیست

دنیا به خط و خال نگردد شکار ما

پروانه سر به زانوی حیرت نهد سعیدا

روشن اگر کنند چراغ مزار ما

 
 
 
انوری

جانا به جان رسید ز عشق تو کار ما

دردا که نیستت خبر از روزگار ما

در کار تو ز دست زمانه غمی شدم

ای چون زمانه بد، نظری کن به کار ما

بر آسمان رسد ز فراق تو هر شبی

[...]

مجیرالدین بیلقانی

آنها که بوده اند ز دل دوستدار ما

در نیک و بد موافق و انده گسار ما

وان جمع دوستان و عزیزان که بود خوش

زایشان همیشه عیش دل روزگار ما

رفتند از این زمانه بد عهد زیر خاک

[...]

مولانا

آمد بهار خرم آمد نگار ما

چون صد هزار تنگ شکر در کنار ما

آمد مهی که مجلس جان زو منورست

تا بشکند ز باده گلگون خمار ما

شاد آمدی بیا و ملوکانه آمدی

[...]

سلمان ساوجی

یارب به آب این مژه اشکبار ما

کان سرو ناز را، بنشان در کنار ما

از ما غبار اگر چه بر انگیخت، درد او

گردی به دامنش مرساد، از غبار ما

ای دل درین دیار، نشان و نام جوی

[...]

جهان ملک خاتون

ای باد صبحدم چه خبر از نگار ما

چونست حال آن صنم گلعذار ما

باشد عنایتش به سوی خستگان هجر

یا دارد او فراغتی از روزگار ما

بربود دل ز دستم و درپای غم فکند

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه