گنجور

 
سعیدا

لعلش که کار بوسه به انداز می‌کند

دل را کباب شعلهٔ آواز می‌کند

[در] چشم عاشقان حقیقت شعار چرخ

خاکستر است آینه‌پرداز می‌کند

از بس که ناز بر سر هم جمع کرده است

هر عضو او به عضو دگر ناز می‌کند

پوشد هر آن که چشم، سعیدا ز کاینات

بر روی خود ز غیب [دری] باز می‌کند