گنجور

 
سعیدا

الهی حل مگردان تا قیامت مشکل ما را

مکن چون لاله پیدا در جهان داغ دل ما را

خیالی ساز یارب هر جا که در بزم ما سازد

بپرداز از حکایت های عالم محفل ما را

به شادی بگذران از تنگنای زندگی یارب

مبادا غم در این وادی زند ره، محمل ما را

نمی خواهیم در محشر بهای خون خود از کس

همان کن روبرو یک بار با ما قاتل ما را

به آبروی خشک خویشتن شادیم چو گوهر

مبادا تر کنی با آب حیوان ساحل ما را

ز بی دردان عالم درد ما را کس چرا پرسد

که غیر از صاحب دل کس نمی داند دل ما را

چو گردد استخوانم نرم ای پیر مغان بشنو

که گر افتد نه برداری ز پای خم گل ما را

دل ما را همین سرگرم دارد در خرابی‌ها

که کس جز ما نمی‌داند سعیدا منزل ما را

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode