گنجور

 
سعیدا

دل ز بیداد غم خوبان مصفا می‌شود

از غبار راه یوسف، کور بینا می‌شود

از تو زیبا می‌نماید دل به هر نوعی بری

عشوه‌گر با ناز همراه است رعنا می‌شود

آنچه من در گریهٔ خود دیده‌ام از روی تو

گر نباشد در میان روی تو دریا می‌شود

صدهزاران جان به قربان تو دارد انتظار

بر سر کوی تو یک روزی تماشا می‌شود

کار من وابسته چون توأم به کار مردم است

کام شیرین می‌کنم از هرکه حلوا می‌شود

هر خدنگی را که می‌اندازد آن ابروکمان

با رقیبان است منجر باز با ما می‌شود

مدعی امروز از ما گفتگو پوشیده است

گر خدا قاضی است فردا این سخن وامی‌شود

گرد هستی را سعیدا خاک دامن می‌کنم

آنچه گم کردیم در این خانه پیدا می‌شود

 
 
 
کلیم

ای که تو دلتنگی، از گریه دلت وامی‌شود

تنگنای عشق زین خمخانه صحرا می‌شود

هر کرا توفیق عیبِ‌خویش‌بینی داده‌اند

بعد مردن بر مزارش کور بینا می‌شود

بسترم برداشت موج از استخوان پهلویم

[...]

صائب تبریزی

عیب پاکان زود بر مردم هویدا می‌شود

در میان شیر خالص موی رسوا می‌شود

زشت در سلک نکویان می‌نماید زشت‌تر

پای طاوس از پر طاوس رسوا می‌شود

می‌کند خلق بزرگان در هواخواهان اثر

[...]

مشاهدهٔ ۷ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
سیدای نسفی

قامتش چون از بهار جلوه رعنا می شود

چون گل خمیازه آغوش نظر وا می شود

گر نسازد زلف آهم را جنون مشاطه گی

در گلوی من نفس زنجیر سودا می شود

از کلاهم گل کند برگ خزان و نوبهار

[...]

بیدل دهلوی

حسرت مخمورم آخر مستی انشا می‌شود

تا قدح راهی‌ است ‌کز خمیازه‌ام وامی‌شود

جز حیا موجی ندارد چشمهٔ آیینه‌ام

گرد من چندان ‌که روبی آب پیدا می‌شود

بس که دارد بی‌نشانی پرده ناموس من

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه