گنجور

 
سعیدا

شد میسر شب وصلت شب عید آخر کار

ماه را دید به رخسار تو دید آخر کار

یاد از پیرهن یوسف مصری می داد

هر نسیمی که ز کوی تو وزید آخر کار

حاصل کار جهان غیر پشیمانی نیست

کیست در دهر که دستی نگزید آخر کار؟

بسکه مشق غم بی برگ و نوایی کردیم

از نی خامهٔ ما ناله دمید آخر کار

سینه ام شد هدف ناوک مژگان دیگر

غم دل باز کمان که کشید آخر کار؟

شادی وصل به یک غمزه تلافی ها کرد

انچه دل در غم هجر تو کشید آخر کار

فلک از دیدهٔ امید کشید آب حیات

نشود تا که سیه چشم سفید آخر کار

روز تا روی به زردی ننهد ممکن نیست

رنگ از چهرهٔ ایام پرید آخر کار

عمرها گرچه ز ما صرف شقاوت گردید

شکرلله که گشتیم سعید آخر کار