پیش هر کس شکوه از گردون دون پرور مکن
دفتر جمع دل غمدیده را ابتر مکن
عمرها شد ای خضر منت ز حیوان می کشی
لب تر از آب بقا تا زنده ای دیگر مکن
در پی دنیا که آخر خشک لب خواهی گذشت
ز آبروی خویشتن هر دم جبین را تر مکن
چون زمین فرش است آخر اولش باید گزید
خشت خواهد گشت بالین تکیه بر بستر مکن
تا نگیری کام از آن لب تا نبینی روی دوست
التفاتی با بهشت و چشمهٔ کوثر مکن
باش عریان را حال پوشیده دار از اهل قال
ترک سر را پیش هر بی پا و سر افسر مکن
باش آن طوری که هستی در نظرها آشکار
همچو شیطان جامهٔ تلبیس را در بر مکن
راه عشق است ای سعیدا هر قدم خوف است [و] بیم
چون جرس از پردلیها شور و افغان سر مکن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای دل روشن حجاب از طارم اخضر مکن
آفتاب خویش را مغلوب نیلوفر مکن
زیر گردون باش چندانی که جسمت جان شود
گندمت چون آرد شد در آسیا لنگر مکن
حق نمایی کار هر آیینه بی زنگ نیست
[...]
از خودآرایی بهجنس جاودان لنگر مکن
آبرو را سنگسار صنعت گوهر مکن
خار جوهر زحمتگلبرک تمثالت مباد
پردهٔ چشم تر آیینه را بستر مکن
تا توان درکسوت همواری آیینه زیست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.