گنجور

 
صائب تبریزی

قانع به جرعه نیست لب میگسار ما

میخانه را به آب رساند خمار ما

ای جلوه نسیم ترحم چه کوتهی است

در غنچه زنگ بست گل اعتبار ما

از نخل موم صد گل رنگین شکفت و ریخت

یک برگ سبز سر نزد از شاخسار ما

امشب که آمده است به کف سیب آن ذقن

خالی است جای شیشه می در کنار ما