گنجور

 
سعیدا

نشئهٔ سرشار چشم مست ساقی کار کرد

راه ناهموار هستی را به ما هموار کرد

غنچه شد آشفته و زاری کنان از خویش رفت

بسکه بلبل در گلستان ناله های زار کرد

خواب غفلت برده بود از هوش ما را لیک دوش

گفتگوی مردم چشم بتان بیدار کرد

سر دگر بیرون نیارد همچو گنج از زیر خاک

هر که عیب مفلسی ها را به ما اظهار کرد

بادهٔ شب برده بود از کار ما را لیک صبح

طرفه جام پر ز آب و آتشی در کار کرد

همچو خفاش از رخ خورشید تابان کور بود

عشق بازی های ما را آن که او انکار کرد

دست بی باکان سعیدا کی رسد بر دامنش

نازنینی را که عصمت گرد او دیوار کرد

 
 
 
فرخی سیستانی

ماه فروردین جهانرا از در دیدار کرد

ابر فروردین زمین را پر بت فرخار کرد

باد گویی نافه های تبتستان بردرید

باغ گویی کاروان شوشتر آوار کرد

گلبن سرخ آستین صد ره پر یاقوت کرد

[...]

امیرخسرو دهلوی

آن همه دعوی که اول عقل دعوی دار کرد

دید چون رویت به عجز خویشتن اقرار کرد

رنج بیداری شبهای غم روشن نبود

خفته بودم پیش ازین، هجر توام بیدار کرد

سجه گر زنار شد بر مشکن، ای پرهیزگار

[...]

امیرعلیشیر نوایی

حسن روی حور جنت را فلک اظهار کرد

چون رخ خوب تو دید از کعبه استغفار کرد

وه چه کافر بود آن کز دیر مست آمد برون

بهر قیدم رشته تسبیح را زنار کرد

باغبان تا کرد تشبیه دهانش غنچه را

[...]

اهلی شیرازی

باز شمعم خانه روشن، کوری اغیار کرد

عاقبت دود چراغ شب نشینان کار کرد

صد هزاران عاشق گل گشت و کس آهی نزد

مدعی از زخم خاری شکوه بسیار کرد

در سر بازار حسنش گل خریداری نیافت

[...]

هلالی جغتایی

شمع، دوش از ناله من گریه بسیار کرد

غالبا سوز دل من در دل او کار کرد

حال دل می داند آن شوخ و تغافل می کند

این سزای آنکه سر عشق را اظهار کرد

ناله من این همه زان ماه خوش رفتار نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه