عافیت را جامه گر بردوش ما افتاده تنگ
اهل دل را از لباس پاره نبود عار و ننگ
خرقهٔ پر پنبهٔ ما عالمی را داغ کرد
می گذارد پنبه هر شب ماه بر دوش پلنگ
[کشتی] را چون قضا خواهد شکستن حاضر است
تیشه بر دندان ماهی اره بر پشت نهنگ
در طلب سستی و می گویی که مطلوبم کجاست
ورنه پیدا می توان کردن خدای خود ز سنگ
نیست الفت با غریبان، دور را هرگز که خود
بر سرش گل می زند بر شیشهٔ افتاده سنگ
اهل دل دایم سعیدا در جهاد اکبرند
صلحشان با دشمن است و کارشان با خویش جنگ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به مساله عافیت و دغدغههای روحی و معنوی انسانها میپردازد. او میگوید که لباس عافیت در دنیای مادی تنگ و ناچیز است و آدمهای اهل دل از لباس پاره و مشکلات زندگی شرم نمیکنند. شاعر به تضاد میان ظواهر و باطن اشاره میکند و میگوید که واقعیات دنیا ممکن است دردناک باشد اما انسانهای دارای ایمان و دل زنده در جهاد با نفس خود هستند. در نهایت، شاعر به این نکته میپردازد که صلح واقعی نه با دشمن، بلکه با خود است و انسانها باید به جنگ درون خود بپردازند.
هوش مصنوعی: اگر لباس راحتی بر دوش ما تنگ شده باشد، نباید از پوشیدن لباس پاره برای اهل دل عیب و ننگی احساس کرد.
هوش مصنوعی: خرقهای که ما داریم، داغی از علم و معرفت را به عالم میبخشد. هر شب، مانند پنبهای که بر دوش پلنگ است، بر دوش ما نیز مینشیند و ما را به سوی روشنایی و آگاهی بیشتر میبرد.
هوش مصنوعی: کشتی وقتی که سرنوشتش به شکستن نزدیک شود، ماهی آماده است تا با دندانش آن را از بین ببرد و نهنگ هم با اره بر پشتش برای این کار آماده است.
هوش مصنوعی: در جستجوی آرامش هستی و میپرسی که آرزومندم کجاست، اما اگر بخواهی میتوانی وجود خدای خود را حتی در دل سنگ پیدا کنی.
هوش مصنوعی: محبت و دوستی با بیگانگان وجود ندارد، زیرا در دوردستها هرگز نمیتواند بر سر سنگی که بر شیشه افتاده گل بروید.
هوش مصنوعی: افراد با دلهای پاک و نیکو همواره در تلاش و جهاد درونی خود هستند. آنها با دیگران صلح و سازش دارند، اما در درون خود با مشکلات و چالشها میجنگند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از دل و پشت مبارز می بر آید صد تراک
کز زه عالی کمان خسرو آید یک ترنگ
یاسمن آمد بمجلس، با بنفشه دست سود
حمله کردند و شکسته شد، سپاه با درنگ
با سماع چنگ باش، از چاشتگه تا آن زمان
کز فلک پروین برآید همچو سیمین شفترنگ
از دل و پشت مبارز، می برآید صد تراک
[...]
بینی آن ترکی که او چون برزند بر چنگ، چنگ
از دل ابدال بگریزد به صد فرسنگ، سنگ
بگسلد بر اسب عشق عاشقان بر تنگ صبر
چون کشد بر اسب خویش از موی اسب او تنگ تنگ
چنگ او در چنگ او همچون خمیده عاشقی
[...]
ای رخ رخشانت چون آئینه نادیده زنگ
زنگ بزدا از دل عاشق ببکمازی چو زنگ
آنکه رومی آرزو کرده عطایش چون عرب
آنکه ترکی آرزو کرده بساطش همچو زنگ
مادرش بوده است همچون زنگی زنگارگون
[...]
آمد آن ماه دو هفته با قبای هفت رنگ
زلف پربند و شکنج و چشم پرنیرنگ و رنگ
لؤلؤ اندر لاله پنهان داشت چون رویم بدید
چنگ را بر لاله زد لؤلؤ و برهم سود چنگ
گفت مهر از من گسستی با تو جای جنگ هست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.