گنجور

 
سعیدا

ما را نمود روی وز ما رونما گرفت

آخر هر آنچه داشت به دل مدعا گرفت

گل تا به کی به خاطر جمع است غنچه خسب

بادام گشته خسته و نرگس عصا گرفت

ز اهل جود نام و نشانی نمانده است

فکری کن ای کریم، جهان را گدا گرفت

خورشید، رشک گرمروی های او برد

در هر دلی که ذرهٔ عشق تو جا گرفت

از این جهان کسی به سلامت گذر کند

پا از میان کشید و طریق بلا گرفت

گبری که هر زمان به بتی سجده می نمود

آیا ز بت چه دید که راه خدا گرفت

چشمم در دست مردمک دیده در رهش

از گرد و از غبار بسی توتیا گرفت

بر مسند خلافت و بر صدر بزم جاه

زاهد نداشت رتبه به زور ریا گرفت

از چاکران حسن تو در خانهٔ نگاه

جا بیشتر ز جملهٔ مردم حیا گرفت

خورشید داغ گشت مسیحا کباب شد

روزی که بوسه از کف پایت حنا گرفت

رد است پیش همت ما آن که از طمع

دامی نهاد و سایهٔ بال هما گرفت

ما بی خبر به ساحل و دست دراز موج

عنبر فتیله ای است که از داغ ما گرفت

آزاد شد ز قید سعیدا به هر دو کون

خوشحال بنده ای که طریق شما گرفت

 
 
 
ناصر بخارایی

انوار وجه توست که ارض و سما گرفت

کلِ وجودْ جودِ وجودِ شما گرفت

در نور مهر ذرهٔ‌ سرگشته محو شد

لاهوتی‌ئی ز های و هوی‌ات هوا گرفت

بلبل خروش دارد و پروانه سوز دل

[...]

خیالی بخارایی

دل ناگرفته خال تو در زلف جا گرفت

مرغی عجب به دامِ تو افتاد و پا گرفت

با سرو از لطافت قدّ تو بادِ صبح

هر نکته یی که گفت چمن از هوا گرفت

بر باد رفت حاصل عمر عزیز من

[...]

بابافغانی

از سرمه، نرگست همه رنگ حنا گرفت

در آب و گل کلاله شمیم صبا گرفت

در خواب عاشق آمدی و پای نازکت

چندان بدیده سود که رنگ حنا گرفت

بس نخل آرزو که زدم بر زمین دل

[...]

میلی

دامان ناز برزد وتیغ جفا گرفت

سرمست در رسید و گریبان ما گرفت

گردید تیر غمزه مستش به خون من

هر چند دست او به شفاعت حنا گرفت

شب گفتم آن‌قدر سخن از بیخودی به یار

[...]

میرداماد

آتش که شعله عاریت از جان ما گرفت

چون برق عشق بود که در آشنا گرفت

ای بس که در فراق تو از بخت واژگون

نفرین خویش کردم و گردون دعا گرفت

هر جا که جان خسته به بیماری ئی فتاد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه