عکس رخسارهٔ معشوق نماید در سنگ
می برد روی نکویان ز دل آینه، زنگ
نفس بد کشت جهان را ز خدا می طلبم
شیرمردی که تواند به درآید به پلنگ
دست افشان ز جهان درگذر از نیک و بدش
که در این باب نه خوب است نماییم درنگ
هر زمان جلوهٔ دیگر به نظر می آرد
داد و فریاد ز دست فلک مینا رنگ
صلح کن صلح گرت میل اقالیم دل است
که کسی فتح نکرده است خرابات به چنگ
عشق دریای شگرفی است سعیدا هش دار
کمتر از بچهٔ ماهی است در این بحر، نهنگ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف زیبایی معشوق و تأثیر آن بر دل میپردازد. او به نمادهای مختلفی چون سنگ، آینه و پلنگ اشاره میکند تا نشان دهد چگونه عشق و زیبایی میتواند انسان را تسخیر کند. شاعر تأکید دارد که در زندگی نباید به خوبی یا بدیها زیاد توجه کرد و باید از آنها گذشت. او عشق را به دریای وسیعی تشبیه میکند که در آن چیزهای بزرگ و کوچک در کنار هم وجود دارند، و از خواننده میخواهد که از عمق این دریا هراس نداشته باشد. در نهایت، شاعر به اهمیت صلح و آرامش در دلها اشاره میکند و میگوید که کسی هرگز نمیتواند به راحتی از دلمشغولیهای آسیبزای دنیا خلاص شود.
هوش مصنوعی: صورت زیبای معشوق در سنگ نمایان میشود و در دل آینه، زنگار روی زیباها را از بین میبرد.
هوش مصنوعی: من از خدا میخواهم که مردی شجاع و نیرومند به من بدهد، کسی که بتواند با شجاعت و قدرت به درون چنگال خطر بیفتد و در برابر نیکی و بدی بایستد.
هوش مصنوعی: دست از این دنیا بردار و به نیکی و بدی آن فکر نکن، چرا که در این مورد بهتر است که سکوت کنی و تأمل نکنیم.
هوش مصنوعی: هر زمان یک ظاهر و شکل جدید به چشم میآید و این ناله و گریه از دست سرنوشت، به مانند رنگ میناست.
هوش مصنوعی: اگر خواهان صلح هستی، به صلح بپرداز، زیرا اگر دل تو به آرامش برسد، هیچکس هرگز نتوانسته است در میخانه پیروزی به دست آورد.
هوش مصنوعی: عشق مانند دریایی وسیع و عمیق است، اما هشدار بده که کسی کمتر از یک بچه ماهی در این دریا باشد، چرا که یک نهنگ میتواند در آنجا وجود داشته باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر کش ای تُرک و بیکسو فکن این جامه جنگ
چنگ بر گیر و بنه درقه و شمشیر از چنگ
وقت آن شد که کمان افکنی اندر بازو
وقت آنست که بنشینی و برداری چنگ
دشمن از کینه بر آمد به کمینگاه مرو
[...]
دو سعادت به یکی وقت فراز آمد تنگ
یکی از گردش سال و یکی از شورش جنگ
ما از این هر دو به شکر و به ثنا قصد کنیم
زانکه انده شد و شادی سوی ما کرد آهنگ
ماه نوروز دگر بار به ما روی نمود
[...]
برکش ای ترک بر اسب طرب و شادی تنگ
که زمستان شد و نوروز فراز آمد تنگ
باد نوروزی با باغ همی صلح کند
من و تو هر دو چرا بیهده باشیم به جنگ
سبز رنگ است ز سبزه سر کوه و لب جوی
[...]
ای سنایی نشود کار تو امروز چو چنگ
تا به خدمت نشوی و نکنی قامت چنگ
سر سرهنگان سرهنگ محمد هروی
که سر آهنگان خوانند مر او را سرهنگ
آنکه روی همه هشیاران آمد به شتاب
[...]
عشق اگر باز گرفتی ز گریبانم چنگ
خونِ دل برمژه از دیده نبودی آونگ
رنگ پوشیدم و هم رنگ نمی شد با من
هم بینداختمش نه منم اکنون و نه رنگ
تا دل و دیده نخواهند و نبینند به کس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.