گنجور

 
سعیدا

عکس رخسارهٔ معشوق نماید در سنگ

می برد روی نکویان ز دل آینه، زنگ

نفس بد کشت جهان را ز خدا می طلبم

شیرمردی که تواند به درآید به پلنگ

دست افشان ز جهان درگذر از نیک و بدش

که در این باب نه خوب است نماییم درنگ

هر زمان جلوهٔ دیگر به نظر می آرد

داد و فریاد ز دست فلک مینا رنگ

صلح کن صلح گرت میل اقالیم دل است

که کسی فتح نکرده است خرابات به چنگ

عشق دریای شگرفی است سعیدا هش دار

کمتر از بچهٔ ماهی است در این بحر، نهنگ

 
 
 
فرخی سیستانی

بر کش ای تُرک و بیکسو فکن این جامه جنگ

چنگ بر گیر و بنه درقه و شمشیر از چنگ

وقت آن شد که کمان افکنی اندر بازو

وقت آنست که بنشینی و برداری چنگ

دشمن از کینه بر آمد به کمینگاه مرو

[...]

مسعود سعد سلمان

دو سعادت به یکی وقت فراز آمد تنگ

یکی از گردش سال و یکی از شورش جنگ

ما از این هر دو به شکر و به ثنا قصد کنیم

زانکه انده شد و شادی سوی ما کرد آهنگ

ماه نوروز دگر بار به ما روی نمود

[...]

امیر معزی

برکش ای ترک بر اسب طرب و شادی تنگ

که زمستان شد و نوروز فراز آمد تنگ

باد نوروزی با باغ همی صلح کند

من و تو هر دو چرا بیهده باشیم به جنگ

سبز رنگ است ز سبزه سر کوه و لب جوی

[...]

سنایی

ای سنایی نشود کار تو امروز چو چنگ

تا به خدمت نشوی و نکنی قامت چنگ

سر سرهنگان سرهنگ محمد هروی

که سر آهنگان خوانند مر او را سرهنگ

آنکه روی همه هشیاران آمد به شتاب

[...]

حکیم نزاری

عشق اگر باز گرفتی ز گریبانم چنگ

خونِ دل برمژه از دیده نبودی آونگ

رنگ پوشیدم و هم رنگ نمی شد با من

هم بینداختمش نه منم اکنون و نه رنگ

تا دل و دیده نخواهند و نبینند به کس

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه