گنجور

 
سعیدا

یار من درد و کبابم دل و می خون جگر

نیست جز زیر زمینم هوس جای دگر

خاطر خستهٔ من بین و گشا لب به سخن

که باین ضعف دوا نیست بجز گل به شکر

جوهر همت ذاتیش نمایان گردد

پیش یاران پسری را که برد نام پدر

عقل را نور نماند چو شود موی سفید

شمع تاریک بماند چو شود وقت سحر

می رسد گر قدح بادهٔ معنی نوشیم

ما که دوران دگر گشت نگشتیم دگر

حرف آن لعل لب و تنگ دهان باز بگو

سخن از بوسه و جام است مکرر خوشتر

رسنی بست سعیدا به میان تا که شنید

زیر بارند مرصع کمران تا به کمر

 
 
 
کسایی

از خضاب من و از موی سیه کردن من

گر همی رنج خوری، بیش مخور، رنج مبر!

غرضم زو نه جوانی است؛ بترسم که زِ من

خردِ پیران جویند و نیابند مگر!

فرخی سیستانی

رمضان رفت و رهی دور گرفت اندر بر

خنک آن کو رمضان را بسزا برد بسر

بس گرامی بود این ماه ولیکن چکنم

رفتنی رفته به و روی نهاده بسفر

سبکی کرد و بهنگام سفر کرد و برفت

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۶۷ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ازرقی هروی

عید شاداب درختیست که تا سال دگر

از گل و میوۀ او بوی همی یابی و بر

بوی آن گل بترازد چو خرد کار دماغ

بر آن میوه بتازد چو خرد سوی جگر

زین گل و میوه همان به که یکی گیرد بار

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۶۱ مورد هم آهنگ دیگر از ازرقی هروی
منوچهری

دسته‌ها بسته به شادی بر ما آمده‌ای؟

تا نشان آری ما را ز دل افروز بهار؟

مشاهدهٔ ۱۱ مورد هم آهنگ دیگر از منوچهری
قطران تبریزی

ای دلارام و دل آشوب و دلاویز پسر

عهد کرده بوفا با من و نابرده بسر

غم عشق تو روانم بلب آورده بلب

درد هجر تو توانم بسر آورده بسر

شمنان چون تو ندیدند و نبینند صنم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه