یار من درد و کبابم دل و می خون جگر
نیست جز زیر زمینم هوس جای دگر
خاطر خستهٔ من بین و گشا لب به سخن
که باین ضعف دوا نیست بجز گل به شکر
جوهر همت ذاتیش نمایان گردد
پیش یاران پسری را که برد نام پدر
عقل را نور نماند چو شود موی سفید
شمع تاریک بماند چو شود وقت سحر
می رسد گر قدح بادهٔ معنی نوشیم
ما که دوران دگر گشت نگشتیم دگر
حرف آن لعل لب و تنگ دهان باز بگو
سخن از بوسه و جام است مکرر خوشتر
رسنی بست سعیدا به میان تا که شنید
زیر بارند مرصع کمران تا به کمر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره احساسات عمیق و درد و شوق عشق است. شاعر از وضعیت روحی خود صحبت میکند و بیان میکند که تنها دلتنگیاش زیرزمین است و آرزوی جای دیگری ندارد. او از خستگی خود میگوید و به لزوم بیان احساساتش اشاره میکند. عواطف و همت او در جمع یارانش آشکار میشود و به مرور زمان، عقل نیز از بین میرود. شاعر به لذتی که در نوشیدن باده و نزدیکی به محبوب وجود دارد، تأکید میکند و ارتباط بین سخن و بوسه را زیبا توصیف میکند. در نهایت، شعر به معنای نزدیکی و درک احساسات عشق و دوستی میپردازد.
هوش مصنوعی: دوست من همواره باعث زحمت و ناراحتیام است. دل و جانم در عذاب است و هیچ چیز جز زیر زمین به یاد من نمیآید و آرزو میکنم در جایی دیگر باشم.
هوش مصنوعی: دل خستهام را ببین و با من سخن بگو، زیرا جز گلِ شکر چیزی برای این ضعف و درد نیست.
هوش مصنوعی: نبوغ و استعداد واقعی یک فرد زمانی به نمایش درمیآید که او در کنار دوستانش قرار گیرد و نام پدرش را به دوش بکشد.
هوش مصنوعی: زمانی که عقل از بین برود و فرد به پیری و سفیدی مو برسد، مانند شمعی میشود که در تاریکی مانده و روشنیاش از بین رفته است. به این ترتیب، در زمان صبح، وقتی که باید نور و روشنایی باشد، دیگر خبری از روشنایی نیست.
هوش مصنوعی: اگر روزی بادهٔ معنا را بنوشیم، خوشا به حال ما که در زمان دیگری دچار تغییر و تحول نشدیم.
هوش مصنوعی: حرف آن لبهای زیبا و دهان کوچک را بگویید، سخن از بوسه و جام در دفعات مکرر، دلپذیرتر است.
هوش مصنوعی: سعیدا کمربند را بر کمر خود بست تا زیر باران به ظاهری دلربا و زیبا برسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از خضاب من و از موی سیه کردن من
گر همی رنج خوری، بیش مخور، رنج مبر!
غرضم زو نه جوانی است؛ بترسم که زِ من
خردِ پیران جویند و نیابند مگر!
رمضان رفت و رهی دور گرفت اندر بر
خنک آن کو رمضان را بسزا برد بسر
بس گرامی بود این ماه ولیکن چکنم
رفتنی رفته به و روی نهاده بسفر
سبکی کرد و بهنگام سفر کرد و برفت
[...]
عید شاداب درختیست که تا سال دگر
از گل و میوۀ او بوی همی یابی و بر
بوی آن گل بترازد چو خرد کار دماغ
بر آن میوه بتازد چو خرد سوی جگر
زین گل و میوه همان به که یکی گیرد بار
[...]
دستهها بسته به شادی بر ما آمدهای؟
تا نشان آری ما را ز دل افروز بهار؟
ای دلارام و دل آشوب و دلاویز پسر
عهد کرده بوفا با من و نابرده بسر
غم عشق تو روانم بلب آورده بلب
درد هجر تو توانم بسر آورده بسر
شمنان چون تو ندیدند و نبینند صنم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.