خود گدایم گرچه یار هر گدایی نیستم
یار اگر گردم بجز یار خدایی نیستم
دست خونریزی مرا در خاک و خون افکنده است
من ز دست افتادهٔ پای حنایی نیستم
ای جنون زینهار نگذاری مرا در دست عقل
من حریف مکر و ریو روستایی نیستم
جادهٔ بیگانگی چون نیست محتاج دلیل
در سراغ راه تنگ آشنایی نیستم
با وجود آن که در من نیست یک دم را نوا
باز چون نی در خیال بینوایی نیستم
همچو گل هرگز نگردیدم اسیر رنگ و بو
من دلیل راه و رسم بی وفایی نیستم
خاطرم از نرم خویان بیشتر دارد شکست
من حریف سنگ سخت و مومیایی نیستم
داغ دل باشد علاج سینه ریشان جنون
دردمندم لیک محتاج دوایی نیستم
خویش را در جیب صد عیب و هنر پیچیده ام
آفتابم لیک گرم خودنمایی نیستم
ظاهرم فقر است و باطن فقر و ذکرم دوست دوست
همچو درویشان بی معنی ریایی نیستم
دوست دارم هجر را زان بیشتر از روز وصل
گرچه دورم از تو در فکر جدایی نیستم
نیست جز معنی سعیدا مقصد من از سخن
همچو بلبل در پی دستان سرایی نیستم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر نشاندهنده احساسات عمیق شاعر است که خود را مانند گدایی میداند که به رغم ظاهر ناچیزش، از درون غنی است. او به یار خود، که نماد خداوند است، عشق ورزیده و خود را در درد و رنج انسانی خویش محصور میبیند. شاعر به جنون، عقل و بیگانگی اشاره میکند و از آنها میخواهد که او را رها کنند. او از بیمعنایی و فریب دنیا میگوید و به زخمهای درونش اعتراف میکند، اما در عین حال نشان میدهد که به دنبال حقیقت و معرفت است. شعر در نهایت به عشق و جدایی میپردازد و بیان میکند که در جستجوی معنای حقیقی زندگی، همیشه با دلی پر از عشق و غم است.
هوش مصنوعی: من هرچند خودم گدا هستم و یار هر گدایی نیستم، اما اگر به دوستی درآیم، جز دوست حقیقت یعنی خدا یار دیگری نیستم.
هوش مصنوعی: دست من به خاطر خونریزی به خاک و خون آلوده شده است، ولی من کسی نیستم که از پای حنایی افتاده باشم.
هوش مصنوعی: ای جنون، خواهش میکنم مرا در اختیار عقل قرار نده. من در برابر فریب و نیرنگ، آدم روستایی و سادهای نیستم.
هوش مصنوعی: راهی که من را به بیگانگی میبرد، نیازی به توجیه و دلیل ندارد. من به مسیری که به آشنایی نزدیک میشود، دیگر علاقهای ندارم.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه در درون من هیچ صدایی وجود ندارد، اما مانند نی که در خیال بینوایی نواختن میکند، من هم از این حس بینوایی آزاد نیستم.
هوش مصنوعی: مانند گل هرگز خود را در دام زیبایی و عطر گرفتار نکردم. من نشانهای از راه و رسم بیوفایی نیستم.
هوش مصنوعی: من از لطافت و مهربانی دیگران بیشتر زخم خوردهام و در برابر مشکلات و سختیها مانند سنگی مقاوم نیستم، بلکه مانند مومیایی، آسیب پذیر و شکنندهام.
هوش مصنوعی: دل من پر از درد و رنج است، اما این درد و غم به نوعی برای من درمانی شده است. هرچند که به خاطر جنون و دردی که دارم به فکر دارو نیستم، اما این احساسات درونم خودشان تسکینی برای سینه آتشینم هستند.
هوش مصنوعی: من خودم را با بسیاری از عیوب و هنرها در درون خود جمع کردهام، مانند آفتاب که درخشان است، اما قصد ندارم خود را نمایان کنم.
هوش مصنوعی: ظاهر من فقر و تهیدستی است، و باطنم هم همین. اما در دل همیشه از دوست یاد میکنم و به خاطر او زندگی میکنم، بیآنکه به ریا و تظاهر بپردازم، مانند درویشان.
هوش مصنوعی: من بیشتر از زمان وصال، فراق را دوست دارم، هرچند که از تو دور هستم، اما در فکر جدایی نیستم.
هوش مصنوعی: من تنها به دنبال معنا و مفهوم خوشبختی هستم و مانند بلبل در جستجوی زیباترین لحنها و آواها نیستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عشوه دادستی که من در بیوفایی نیستم
بس کن آخر بس کن آخر روستایی نیستم
چون جدا کردی به خنجر عاشقان را بند بند
چون مرا گویی که دربند جدایی نیستم
من یکی کوهم ز آهن در میان عاشقان
[...]
من حریف ننگ و عار بیوفایی نیستم
بندبندم کن که من مرد جدایی نیستم
تلخ دارد خواب شیران جهان را مور من
خاک را ه مردم از بی دست و پایی نیستم
کرده ام من ترک دنیارا نه دنیاترک من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.