اول چو داغ بر سر دردی رسیده ایم
چون آه تا به خاطر مردی رسیده ایم
جو جو حساب خویش به خرمن سپرده ایم
چون کاه تا به چهرهٔ زردی رسیده ایم
ما در پس کمال به خاک اوفتاده ایم
دانند ناقصان که به گردی رسیده ایم
هر گه نظر به موسم خود می کنیم ما
چون نوبهار رفته و وردی رسیده ایم
تنها نه ما ز گرمی بازار سوختیم
ما در میان ز جوش خریدار سوختیم
آتش زدیم بر سر دنیا و آخرت
روزی که جان و دل پی این کار سوختیم
در بوتهٔ فنا چو فکندند قلب ما
اول سر و زر و دل و دینار سوختیم
از بسکه شعلهٔ سخن ما بلند شد
هر کس که گوش داشت ز گفتار سوختیم
در کفر هم قبول نکردند طرز ما
از پیچ و تاب رشتهٔ زنار سوختیم
چون ابر با وجود سرشک روان خویش
از برق تند شعلهٔ دیدار سوختیم
هر کس برای مصلحت سوخت جان خویش
ما در فراق احمد مختار سوختیم
نی پخته گشت خامی و نی گرم شد کسی
همچون درخت بادیه بیکار سوختیم
شستیم دلق خویش سعیدا به آب تلخ
جای نماز و خرقهٔ پندار سوختیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گولانج و گوشت و گرده و گوز آب و گادنی
گرمابه و گل و گل و گنجینه و گلیم
والله که روزگار شد از مثل تو عقیم
حقا که چشم چرخ نبیند چو تو کریم
عیبی است در مشیب بعالم درون بزرگ
عیشی است در شباب بگیتی درون عظیم
خود آنزمان کجاست که تن را و عیش را
سستی نبود همدم و پیری نبد ندیم
عهدی که میفشاند درخت صبی ثمر
[...]
خاقانیا نجات مخواه و شفا مبین
کرد شفاعت علت و زاید نجات، بیم
کاندر شفاست عارضهٔ هر سپید کار
واندر نجات مهلکهٔ هر سیه گلیم
خواهی نجات مهلکه منگر نجات بیش
[...]
ای گاه تربیت صفت ذات تو رحیم
وی گاه صفدری یزک لشکر تو بیم
طاوس سدره در حرمت مرغ خانگی
بطنان عرش کعبهٔ جاه ترا حریم
صیت صداش مشرق ومغرب فرو گرفت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.