گنجور

 
سعیدا

آن خانه برانداز که خود راهبر ماست

همخانهٔ ما همره ما همسفر ماست

آن یار مبرا ز خیالات عیان است

سری که نهان است ز دل در نظر ماست

دارد سر منصور در این باغ، مکافات

آن نخل به بار آمده و این ثمر ماست

آن صید ضعیفیم که سرپنجهٔ باز است

دست تهی بهله اگر در کمر ماست

از پای رفیقان سبکبار سعیدا

هر خار نشانی است که در رهگذر ماست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode