باز تا در چمن آن سرو خرامان آمد
رنگ بر روی گل و فاخته را جان آمد
راست گویم که ورا سرو خطا گفتم کج
نخل عمری است که در صورت انسان آمد
هر که از اصل خود آگاه بود دم نزند
که کمال همه از غایت نقصان آمد
بسکه خون جگر از مادر گیتی خورده است
طفل از آن است که با دیدهٔ گریان آمد
دوش بر خاک سعیدا قدم خویش نهاد
به نظر نور و به دل صبر و به تن جان آمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و حضور یک جوان (سرو خرامان) در دنیای طبیعی است که زندگی و طراوت را به گلها و پرندگان میبخشد. شاعر به این نکته اشاره میکند که اگر کسی به اصل و ماهیت خود آگاه باشد، حرفی از خود نمیزند، چرا که کمال به نقص وابسته است. او نیز به زحمتها و مشکلات زندگی اشاره میکند و از حالتی حاکی از اشتیاق و رضایت در برخورد با زندگی یاد میکند. در نهایت، با نگاهی مثبت، بر اهمیت صبر و جان در وجود انسان تأکید میشود.
هوش مصنوعی: وقتی آن سرو زیبا و باوقار دوباره در چمن ظاهر شد، گلها و بلبلان دوباره زندگی و زیبایی خود را باز یافتند.
هوش مصنوعی: میگویم حقیقت را، او مانند سرو زیبایی دارد ولی در واقع همچنان کج و معوج مثل نخی است که سالهاست در قالب انسان قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: کسی که از خویشتن و ریشهاش آگاه باشد، در برابر نواقص و کاستیهایش سخن نمیگوید، چون همه کمالها از نقصان و نواقص ناشی میشود.
هوش مصنوعی: به خاطر رنج و سختیهای بسیار که انسان در دنیای مادری خود متحمل شده، این کودکان با چشمانی گریان و دلهای پر از درد به دنیا میآیند.
هوش مصنوعی: دیشب بر زمین خوب و خوش قدم گذاشت و با چشمی روشن و دلی آرام به زندگی بازگشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ساقیا خیز که گل باز به بستان آمد
بلبل مست دگر باره به دستان آمد
می بگردان که برین تشت نگون سار فلک
دم به دم چون قدح دور تو گردان آمد
در چنین دور به بستان رو با خانه میا
[...]
یار پیمان شکنم با سر پیمان آمد
دل پر درد مرا نوبت درمان آمد
این چه ماهیست که کاشانهٔ ما روشن کرد
وین چه شمعیست که بازم به شبستان آمد
بخت باز آمد و طالع در دولت بگشاد
[...]
دلبرا چشم خوشت آفت مستان آمد
نشنة لعل تو سر چشمه حیوان آمد
پرتوی ز آینه روی جهان آرایت
مطلع حسن و لطافت مه تابان آمد
شمه ای از سر گیسوی عبیر افشانت
[...]
در میخانه کزو عقل پریشان آمد
حلقه اش حلقه جمعیت رندان آمد
نخرامد سوی باغ نظرم سرو قدش
که گلش خون دل و خار ز مژگان آمد
بنده پیر مغانم که گدایان درش
[...]
از سفر با رخ افروخته جانان آمد
رفت چون ماه و چو خورشید درخشان آمد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.