گنجور

 
سعیدا

دل ها به یاد صحبت مستان کباب شد

معموره ها ز دولت خوبان خراب شد

شب بود شمع مجلس ما صبحدم چو شد

بیرون شد از خرابهٔ ما آفتاب شد

دل پیش از این نداشت رواجی به چشم عشق

این شیشه تا شکست به سنگ، انتخاب شد

هر قطرهٔ عرق که چکید از رخش به ناز

پیمانه گشت و جام شکست و گلاب شد

تخمیر ما ز بادهٔ گلرنگ کرده اند

افتاده هر چه در قدح ما شراب شد

آمد چو برف زاهد و بنشست همچو یخ

از همت صراحی و می رفت و آب شد

صبحی دمی جمال تو می خواستم ز حق

برداشتی نقاب و دعا مستجاب شد

می کرد عرض حال سعیدا به پیش او

لیکن زبان گرفت وی از اضطراب شد

 
 
 
سنایی

در مهر ماه زهدم و دینم خراب شد

ایمان و کفر من همه رود و شراب شد

زهدم منافقی شد و دینم مشعبدی

تحقیقها نمایش و آبم سراب شد

ایمان و کفر چون می و آب زلال بود

[...]

خاقانی

آن مصر مملکت که تو دیدی خراب شد

و آن نیل مکرمت که شنیدی سراب شد

سرو سعادت از تف خذلان زگال گشت

و اکنون بر آن زگال جگرها کباب شد

از سیل اشک بر سر طوفان واقعه

[...]

سید حسن غزنوی

ماه تمام ملک به زیر نقاب شد

آب حیات شرع دریغا سراب شد

سروی ز بوستان معانی فرو شکست

برجی ز آسمان معالی خراب شد

کور و کبود مردمک چشم مردمی

[...]

مولانا

صد مصر مملکت ز تعدی خراب شد

صد بحر سلطنت ز تطاول سراب شد

صد برج حرص و بخل به خندق دراوفتاد

صد بخت نیم خواب به کلی به خواب شد

آن شاهراه غیب بر آن قوم بسته بود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه