لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
جویای تبریزی صائب تبریزی

در این بخش شعرهایی را فهرست کرده‌ایم که در آنها جویای تبریزی مصرع یا بیتی از صائب تبریزی را عیناً نقل قول کرده است:


  1. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۲ :: صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۱۲

    جویای تبریزی (بیت ۹): به طور آن غزل صائب است این جویا - مگر چراغ ز خود روغنی برون آرد

    صائب تبریزی (بیت ۳): درین زمانه که امید دست چربی نیست - مگر چراغ ز خود روغنی برون آرد

  2. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹۳ :: صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۲۳

    جویای تبریزی (بیت ۷): زبان نکته‌سنجی همچو صائب بخش جویا را - خدایا قطره‌ام را شورش دریا کرامت کن

    صائب تبریزی (بیت ۱): خدایا قطره ام را شورش دریا کرامت کن - دل خون گشته و مژگان خونپالا کرامت کن



در این بخش مجموعه شعرهایی از دو شاعر را که توأماً هموزن و همقافیه هستند در گروه‌های مجزا فهرست کرده‌ایم:


  1. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱:الهی ره نما سوی خود این مدهوش غافل را - ز دردت جامه زیب داغ چون طاووس کن دل را

    جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰:سرت گردم به گلشن جلوه ده آن روی چون گل را - رگ لبریز خون ناله کن منقار بلبل را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۴:مجو از زاهدان خشک طینت گوهر عرفان - که از دریای گوهر، بهره خاشاک است ساحل را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۵:معلم نیست حاجت در تپیدن کشته دل را - که خون رقص روانی می دهد تعلیم بسمل را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۶:سفیدی های مو بیدار کی سازد سیه دل را؟ - که گلبانگ رحیل افسانه خواب است غافل را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۷:به دنیای دنی بگذار جسم پای در گل را - که نتوان راست گردانیدن این دیوار مایل را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۸:مهیا در دل تنگ است برگ عیش بلبل را - ز خود طرف کلاه غنچه بیرون آورد گل را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۹:نکرد از ناله شبخیز با خود گرمخون گل را - نشد روشن چراغ از شعله آواز بلبل را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۰:اگر آزاده ای بگذار اسباب تجمل را - که بی برگی به سامان می کند کار توکل را


  2. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳:چنان به پیش فلک نالم از غمت شب‌ها - که خون دل می‌چکد از دیده‌های کوکب‌ها


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۷:زهی به غمزه جان‌سوز برق مذهب‌ها - به خنده شکرین نوبهار مشرب‌ها


  3. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴:ساخت عکس عارضت رشک بهار آیینه را - تا تو ره دادی بیفزود اعتبار آیینه را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۸:یک نفس گر دور سازی از کنار آیینه را - می کند بی تابی دل سنگسار آیینه را


  4. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸:بی سرو قدت خاک نشینند چمن‌ها - شد پنبهٔ داغ جگر لاله سمن‌ها


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲۷:ای خار و خس بحر ثنای تو سخن‌ها - گنجینه گوهر ز مدیح تو دهن‌ها


  5. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹:نخواهم زان گل رخسار برداری نقابش را - که ترسم گرمی نظاره ای گیرد گلابش را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۲:گل‌اندامی که می‌دادم به خون دیده آبش را - چسان بینم که گیرد دیگری آخر گلابش را؟


  6. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰:کی به گوش او کند جا ناله های زار ما - سرمهٔ آواز شد خون دل افگار ما


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶:در گذر ای آسمان از وادی آزار ما - شیشه خود را مزن بر سنگ بی زنهار ما

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۷:از ته دل نیست در میخانه استغفار ما - خوابها در پرده دارد دیده بیدار ما

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸:از ملامتگر نیندیشد دل افگار ما - شور محشر خنده کبکی است در کهسار ما


  7. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱:داغ تو بود لاله صفت زیب تن ما - چون غنچه بود زخم تو جزو بدن ما


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲۲:از خون جگر رنگ پذیرد سخن ما - برگی است خزان دیده سهیل از یمن ما


  8. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲:می‌نهد بر سینه، داغم، عشق سیم‌اندام‌ها - یا برای مرغ دل می‌گسترد گل، دام‌ها


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۴:تا ز چشم شوخ او در گردش آمد جام‌ها - چون رم آهو بیابانی شدند آرام‌ها

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۵:پخته می‌گردند از سودای زلفش خام‌ها - این ره باریک، رهرو را دهد اندام‌ها


  9. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳:پرتو حسن زبس سوخته بال و پر ما - سرمهٔ دیدهٔ عنقا شده خاکستر ما


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۹:تا به کی در ته زنگار بود خنجر ما؟ - چند باشد چو زره زیر قبا جوهر ما؟

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۰:هست پیوسته به دریای کرم گوهر ما - چه کند خشکی عالم به دماغ تر ما؟

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۵:تا به کی دور بود سایه ابراز سر ما؟ - خشک باشد لب ما چون جگر ساغر ما


  10. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹:ایمن از جور حوادث ساخت عجز من مرا - شیشه جانیها حصاری گشت از آهن مرا


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۶:پیش تیغ و تیر ناچارست استادن مرا - چون علم، ناموس لشکرهاست بر گردن مرا

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷:می پرد امشب ز شادی دیده روزن مرا - خانه از روی که یارب می شود روشن مرا؟

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸:نیست از دشمن محابا یک سر سوزن مرا - کز دل سخت است در زیر قبا جوشن مرا


  11. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰:برده سیر آهنگی امشب بر فلک داد مرا - دل شکستن داده پهلو تند فریاد مرا


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰:عشق خونگرم از محبت کرده ایجاد مرا - آهوان از چشم نگذارند صیاد مرا


  12. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱:تا گشته است پای خم آرامگاه ما - گردیده است کوه بدخشان پناه ما

    جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰:آید صدای نالهٔ دل از نگاه ما - چون شاخ ارغوان بچکد خون ز آه ما


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸۹:رحمت گرفته روی ز گرد گناه ما - آیینه تیره روز ز روی سیاه ما


  13. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲:گشت از اندیشهٔ آن ترک ستم مشرب ما - همچو تبخال گره بر لب ما مطلب ما


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۸۵:چون سویداست نهان در دل شب کوکب ما - خط بیزاری صبح است سواد شب ما


  14. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵:فروغ بادهٔ لعلی برافروزد چو رنگش را - نقاب از پرنیان گل سزد حسن فرنگش را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۸:ز دست یکدگر شکرلبان گیرند سنگش را - ز شیرینی به حلوا احتیاجی نیست جنگش را


  15. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷:می نماید در شب تاریک راه دور را - چشمی از شمع است روشن تر عصای کور را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰:عشق کو تا گرم سازد این دلِ رنجور را - در حریمِ سینه افروزد چراغِ طور را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱:نیست از سنگِ ملامت غم سرِ پر شور را - کس نترسانده است از رطلِ گران مخمور را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲:خط نسازد بی صفا آن عارضِ پر نور را - از نسیمِ صبح پروا نیست شمعِ طور را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳:چون ز می افروختی آن عارضِ پر نور را - داغِ بی‌تابی چراغان کرد کوهِ طور را


  16. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸:هر قدر زور آورد عشقت شکیباییم ما - شمع سان در سوختنها پای بر جاییم ما


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۷:زیر شمشیر حوادث پای بر جاییم ما - رو نمی تابیم از سیلاب، دریاییم ما


  17. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹:دل فرهاد درد ناخن اندیشهٔ ما - آب از خون رگ سنگ خورد شیشهٔ ما


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۳:تا چه گل ریشه دوانیده در اندیشه ما؟ - که رگ ابر بهارست رگ و ریشه ما

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۴:هست چون تاک پر از باده رگ و ریشه ما - پیش خم گردن خود کج نکند شیشه ما

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۶:رخنه در سنگ کند ناخن اندیشه ما - پنجه در پنجه الماس کند تیشه ما


  18. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰:ساخت درد تازه محو از خاطرم آزارها - می کند سوزن تهی پارا علاج خارها


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۰:ای ز مژگان تو در چشم گلستان خارها - گل ز سودای رخت افتاده در بازارها


  19. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳:غمش گرم تپش گه شعله‌آسا می‌کند ما را - گهی بی‌دست و پا چون موج دریا می‌کند ما را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۲۱:اگر غفلت نهان در سنگ خارا می‌کند ما را - جوانمردست درد عشق، پیدا می‌کند ما را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۸:اگر غفلت نهان در سنگ خارا می‌کند ما را - جوانمردست درد عشق، پیدا می‌کند ما را


  20. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴:نیست باکی زآتش سودا دل شوریده را - کی هراس از برق باشد کشت آفت دیده را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۸:کرد بی تابی فزون زنگ دل غم دیده را - پایکوبی آب شد این سبزه خوابیده را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹:از غبار خط فزون شد روشنایی دیده را - توتیای چشم باشد خاک، طوفان دیده را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰:از خسیسان چاره نبود مردم بگزیده را - می شود گاهی به برگ کاه حاجت، دیده را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۸:پیش رویش چون کنم منع از گرستن دیده را؟ - چون کنم در شیشه این سیماب آتش دیده را؟

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۱:نیست پروای علایق طبع وحشت‌دیده را - خار نتواند گرفتن دامن برچیده را


  21. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷:گرچه باشد در بر ما دلبر می نوش ما - نیست جز ما چون کمان حلقه در آغوش ما


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵:تا خرام قامت او برد از سر هوش ما - پشت بر دیوار چون محراب ماند آغوش ما


  22. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹:نصیبی گر زسوز سینه ام می بود مجنون را - زابر چشم تر دریای خون می کرد هامون را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۲:به چشم کم مبین ای کج نظر دلهای پر خون را - که ناز خیمه لیلی است در سر، داغ مجنون را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۳:نبردم زیر خاک از عجز با خود دعوی خون را - به دست زخم دندان دادم آن لبهای میگون را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۴:نگه دار از لب پیمانه آن لبهای میگون را - که با خون شسته است ای خونی شرم و حیا خون را؟

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۵:شکوه حسن لیلی آنچنان پر کرد هامون را - که از جمعیت آهو، حصاری ساخت مجنون را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۷۰:نمی گردد حجاب از دورگردی لفظ مضمون را - سواد شهر نتواند مسخر کرد مجنون را


  23. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰:می تپد دل بسکه در هجر گل آن رو مرا - مضطرب شد استخوان چون نبض در پهلو مرا


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹:طاق کرد از هر دو عالم طاقِ آن ابرو مرا - ساخت وحشی از جهان آن نرگسِ جادو مرا


  24. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱:سوختم در یاد شمع عارض جانانه‌ها - بر هوا دارد غبارم شوخی پروانه‌ها


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۷:سر نمی‌پیچند از تیغ اجل دیوانه‌ها - گوش بر آواز سیلابند این ویرانه‌ها


  25. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲:هوای دشت چون افتاد در سر آن پریرو را - طپیدن های دل صحرا به صحرا برد آهو را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۰:چه پروا از عتاب و ناز عشاق بلاجو را - که عاشق مد احسان می شمارد چین ابرو را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۱:به هر تردامنی منمای آن آیینه رو را - مبادا زنگ خجلت سبز سازد حرف بدگو را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۲:تهی چشمان چه می‌دانند قدر روی نیکو را - نباشد جز گرانی بهره از یوسف ترازو را


  26. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳:چسان عنقا کند با هوشم آهنگ پریدن‌ها - که ریزد سستی پرواز او رنگ تپیدن‌ها


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۹:مباش ای رهنورد عشق نومید از تپیدن‌ها - که در آخر به جایی می‌رسد از خود رمیدن‌ها


  27. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴:از چشم کم مبین به تن ناتوان ما - سنگین بود بسان گهر استخوان ما


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸۴:رنگین تر از حناست بهار و خزان ما - بر دست خویش بوسه دهد باغبان ما

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸۵:لرزید بس که دل به تن ناتوان ما - خالی ز مغز شد قلم استخوان ما

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸۶:روشن چسان شود به تو سوز نهان ما؟ - چون شمع کشته است زبان در دهان ما

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۷:زد غوطه بس که در تن خاکی روان ما - گردید رفته رفته زمین آسمان ما


  28. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵:زراحت بیش بینند اهل خواری پایمالی را - بجز افتادگی تعبیر نبود خواب قالی را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۱:تکلف نیست در گفتار رند لاابالی را - چنانت دوست می دارم که عاشق شعر حالی را


  29. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷:چشم بستن شمع‌سان بی‌تاب می‌سازد مرا - ور به رخسارت گشایم آب می‌سازد مرا


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶:چشمِ او چندان که مستِ خواب می‌سازد مرا - تابِ آن موی میان بی‌تاب می‌سازد مرا


  30. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸:به خون دیدهٔ حسرت سر رشته اند مرا - زسوز عشق نکویان برشته اند مرا


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۹:ز درد و داغ محبت سرشته اند مرا - در آفتاب قیامت برشته اند مرا


  31. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰:نباشد عقده‌ای در خاطر ار ابنای دنیا را - به سان رشتهٔ گوهر به هم راهیست دل‌ها را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۰:سپند از مردم چشم است حسن عالم آرا را - که نیل چشم زخم از عنبر ساراست دریا را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۱:ز سرسبزی حیات جاودان بخشد تماشا را - به آب زندگی پرورده اند آن سرو بالا را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۲:به هر نوعی که می خواهد دلت بشکن دل ما را - که از مستان نمی گیرند خون جام و مینا را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۳:چه می آری به گردش هر نفس آن چشم شهلا را؟ - محرک نیست حاجت، گرد سر گردیدن ما را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۴:نمی گردد کف بی مغز مانع سیر دریا را - سفیدی جامه احرام باشد دیده ما را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۵:به خاموشی محیط معرفت کن جان گویا را - به جان بی نفس چون ماهیان کن سیر دریا را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۵۴:به احسان همتم می‌کرد قارون اهل دنیا را - اگر می‌بود ممکن خرج کردن دخل بی‌جا را!


  32. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲:نشئهٔ می مایهٔ صد درد سر باشد مرا - دور ساغر بی تو گرداب خطر باشد مرا


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸:نیستم بلبل که بر گلشن نظر باشد مرا - باغ‌های دلگشا در زیرِ پر باشد مرا


  33. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳:زدل بیرون می برد یاد ایام شبابم را - عمارت می کند پیمانه ای حال خرابم را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۶:مسوز ای سنگدل از انتظار می کبابم را - به درد باده کن تعمیر احوال خرابم را


  34. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵:رنگین کنی زخون جگر گر خیال را - شاید که دلنشین شود اهل کمال را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۲:تیغ زبان لاف نباشد کمال را - ماه تمام زشت نماید هلال را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۳:هست از زوال نعل در آتش کمال را - شد بوته گداز، تمامی هلال را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۴:نتوان به خواب کرد مسخر خیال را - جز پیچ و تاب نیست کمند این غزال را


  35. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷:گل با سر بازار بسنجد چو چمن را - بازر به ترازو ننهد خاک وطن را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۲:دلگیر کند غنچه من صبح وطن را - در خاک کند کلفت من سرو چمن را


  36. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹:هست تا ترک تعلق کرده سامان مرا - پرتو مه شمع کافوری شبستان مرا


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲:چهره شد نیلوفری از سیلی اخوان مرا - خوش گلی آخر شکفت از گلشن احزان مرا

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۳:پرده ظلمت نپوشد چشم حیران مرا - شمع کافوری است بیداری شبستان مرا

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۴:چشم بر خورشید تابان نیست ویران مرا - کرم شب تابی برافروزد شبستان مرا

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵:برگ کاهی نیست کشت نابسامان مرا - خوشه از اشک پشیمانی است دهقان مرا


  37. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳:زخلق خوش لقب بیگانه کردی باده نوشان را - به زهر چشمی امشب آب ده پیکان مژگان را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۰:نظر کن در ترازو داری آن خورشید تابان را - اگر در پله میزان ندیدی ماه کنعان را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۱:به هم پیچد خط مشکین بساط حسن خوبان را - غبار خط لب بام است این خورشید تابان را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۲:ز باران جمع گردد خاطر آشفته مستان را - رگ ابری کند شیرازه این جمع پریشان را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۳:ز روی لاله گون متراش خط عنبرافشان را - مکن زنهار بی شیرازه دلهای پریشان را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۴:مکن کوتاه در ایام خط زلف پریشان را - که باشد ناگزیر از مد بسم الله دیوان را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵:چه داند آن ستمگر قدر دل های پریشان را؟ - که سازد طفل بازیگوش کاغذباد قرآن را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۶:مسخر کرد خط عنبرین رخسار جانان را - پری آورد در زیر نگین ملک سلیمان را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۷:فروغ حسن از خط بیش گردد لاله رویان را - که خاموشی بود کمتر، چراغ زیر دامان را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۶۲:نلرزد چون دل از دهشت چو برگ بیدپیران را؟ - که عینک هست میزان قیامت دوربینان را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۶۳:به آسانی شود دل‌ها مسخر گوشه‌گیران را - ید طولاست در صید مگس‌ها عندلیبان را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۶۴:کشید آن سنگدل از دست من زلف پریشان را - که سازد کعبه در ایام موسم جمع دامان را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۶۵:ز نقصان گهر باشد گران‌خیزی بزرگان را - که خودداری میسر نیست گوهرهای غلتان را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۶۶:نشاط ظاهر از دل کی برد غم‌های پنهان را؟ - گره نگشاید از دل خنده سوفار پیکان را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۶۷:عدالت عمر جاویدان دهد فرمانروایان را - سبیل خضر کن همچون سکندر آب حیوان را


  38. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶:تهی کردم زاشک و آه امشب سینهٔ خود را - زنقد و جنس خالی ساختم گنجینهٔ خود را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۳:برآتش می گذارم خرقه پشمینه خود را - نهان تا چند دارم در نمد آیینه خود را؟


  39. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷:نیست حاجت خط مشکین عارض جانانه را - این چمن لایق نباشد سبزهٔ بیگانه را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۲۲۹:از خرابی، چون نگه دارم دلِ دیوانه را؟ - سیل، یک مهمانِ ناخوانده‌ست، این ویرانه را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱:نیست در طالع قدوم میهمان این خانه را - سیل بردارد مگر از خاک، این ویرانه را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۲:می کند عشق گران تمکین، سبک جانانه را - شمع می گردد در اینجا گرد سر پروانه را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳:سنگ طفلان مومیایی شد دل دیوانه را - شد شکستن باعث آبادی این ویرانه را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴:از خرابی چون نگه دارم دل دیوانه را؟ - سیل یک مهمان ناخوانده است این ویرانه را؟

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵:کرد سودا آسمان سیر این دل دیوانه را - سوختن شد باعث نشو و نما این دانه را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶:بیش شد از چوب گل سودا من دیوانه را - شعله ور سازد خس و خاشاک، آتشخانه را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷:از سر و سامان چه می پرسی من دیوانه را؟ - جوش می برداشت از جا سقف این میخانه را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۴:زلف طرار تو می بندد زبان شانه را - در سخن می آورد لعل لبت پیمانه را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۵:بی سرانجامی صفا بخشد دل دیوانه را - ترک رفت و رو بود جاروب این ویرانه را


  40. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸:می کنند احباب بی معنی مکدر سینه را - عکس طوطی سبزهٔ زنگار بس آیینه را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱:آه از زنگ کدورت پاک سازد سینه را - می شود روشن ز خاکستر سواد آیینه را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۲:صاف کن ای سنگدل با دردمندان سینه را - می کند دربسته آهی خانه آیینه را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۳:هست یک نسبت به نیک و بد دل بی کینه را - نیست صدر و آستانی خانه آیینه را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۰:نیست ظرف راز عشق او حریم سینه را - آب این گوهر به طوفان می دهد گنجینه را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۷:شوخی راز محبت می شکافد سینه را - آب این گوهر به طوفان می دهد گنجینه را


  41. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰:در سینه نیست دل به خدا ره نبرده را - نسبت مده به حضرت دل خون مرده را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۲۱۵:مَشمُر زِ عمرِ خود، نَفَسِ ناشمرده را - دفتر مَساز، این وَرَقِ بادبُرده را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۷:مشمر ز عمر خود نفس ناشمرده را - دفتر مساز این ورق باد برده را


  42. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴:بس که بگذارد زشرم آن مه جبین آیینه را - همچو آب از دست ریزد بر زمین آیینه را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۰:گر زند آتش به جان رویش چنین آیینه را - زود خواهد کرد خاکسترنشین آیینه را


  43. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵:کی زر دنیا برآرد پریشانی مرا - گشته جزو تن چو گل تشریف عریانی مرا


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳:تر نسازد گریه های ابر نیسانی مرا - جوهر دیگر بود در گوهرافشانی مرا

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۴:نیست بر خاطر غباری از پریشانی مرا - جامه فتح است چون شمشیر عریانی مرا


  44. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷:زبون کی می توان کرد به نیرو چرخ پرفن را - به خاک افکنده این زال کهن چندین تهمتن را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۸:گزیری از علایق نیست زیر چرخ یک تن را - رهایی نیست زین خار شلایین هیچ دامن را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۹:متاب از کشتن ما ای غزال شوخ گردن را - که خون عاشقان باشد شفق این صبح روشن را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۱:ز مهر و ماه سازد سیر، رویت چشم روزن را - به یک شبنم کند محتاج، رخسار تو گلشن را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۶۸:مصیبت می‌کند بر دل گوارا زهر مردن را - در آتش می‌نهد داغ عزیزان نعل رفتن را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۶۹:بلایی نیست چون دل واپسی جان‌های روشن را - که می‌گردد گره در رشته سنگ راه، سوزن را


  45. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸:تا زنده ام بود غم عشقش هوس مرا - دامن زدن بر آتش دل هر نفس مرا


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۵:آن را که نیست وسعت مشرب درین سرا - در زندگی به تنگی قبرست مبتلا


  46. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹:نمی باشد زمرگ اندیشه ای پرهیزکاران را - سفر فیض صباح عید بخشد روزداران را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۹:ز منع افزون شود شوق گرستن بی قراران را - که افزاید رسایی از گره در رشته باران را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۰:ز خلوت نیست بر خاطر غمی وحدت شعاران را - گره در دل ز پیوندست دایم شاخساران را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۱:فروغ مهر باشد دیده اخترشماران را - صفای ماه باشد جبهه شب زنده داران را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:نمی خواهیم روی تلخ ابر نوبهاران را - به مشت خار ما سرگرم کن آتش عذاران را


  47. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲:مزاج شعله بود وضوح شوخ و شنگ ترا - زهم چه فرق شتاب بود و درنگ ترا


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۱:چه حاجت است به می لعل سیر رنگ ترا؟ - نظر به پرتو خورشید نیست رنگ ترا

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۵:چه حاجت است به می لعل سیررنگ ترا؟ - نظر به پرتو خورشید نیست سنگ ترا


  48. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷:به پیری نشد چاره گردن کشان را - که زورین کند حلقه گشتن کمان را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۵:منه بر دل زار بار جهان را - سبک ساز بر شاخ گل آشیان را


  49. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸:لایق نبود کینهٔ چرخ اهل صفا را - معذور توان داشتن این بی سر و پا را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۲:در زلف مده راه دگر باد صبا را - زین بیش ملرزان دل آسوده ما را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۸:تا چند نهد روی به رو آن کف پا را؟ - می ریزم، اگر دست دهد، خون حنا را!


  50. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹:ز زلف و کاکلت ای نازنین گره بگشا - زکار عاشق زار حزین گره بگشا


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۱:ازان دو سلسله عنبرین گره بگشا - ز کار شهپر روح الامین گره بگشا


  51. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱:غم بود چاره حریف به غم آموخته را - بستم از داغ تو بر زخم جگر سوخته را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۲۰۶:غم مردن نبود جان غم اندوخته را - نیست از برق خطر مزرعهٔ سوخته را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۹:غم مردن نبود جان غم اندوخته را - نیست از برق خطر مزرعه سوخته را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۰:گر به گلزار بری آن رخ افروخته را - گل به بلبل نگذارد جگرسوخته را


  52. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲:بی درد بر کنار مریز آب دیده را - در کار دل کن آن می صاف چکیده را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۸:با زلف کار نیست رخ یار دیده را - ره می گزد چو مار، به منزل رسیده را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۹:طاقت کجاست روی عرقناک دیده را؟ - آرام نیست کشتی طوفان رسیده را


  53. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶:چون حباب از بیخودی شد کام دل حاصل مرا - رفتن از خود گام اول بود تا منزل مرا

    جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸:باز مستی کرده خون آشام چشمان ترا - در فشار دل ید طولاست مژگان ترا


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۸۰:با دل بی آرزو، بر دل گرانم یار را - آه اگر می‌بود در خاطر تمنایی مرا


  54. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸:ره عشق است و نبود خاطر خرسند باب اینجا - به یک لبخند از خود می رود دل چون حباب اینجا


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۲:مرو چون غافلان ای طالب منزل به خواب اینجا - که نعل از ماه نو دارد در آتش آفتاب اینجا


  55. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰:نماید جلوهٔ عکسش ز بس بیتاب دریا را - بلرزد عضو عضو از قطره چون سیماب دریا را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۸:که دارد این چنین سرگشته و بی تاب دریا را؟ - که نعلی هست در آتش ز هر گرداب دریا را


  56. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱:بزم عشق است و قدح کام نهنگ است اینجا - باده خونابه صراحی دل تنگ است اینجا


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۹:سخن از صلح مگو، عالم جنگ است اینجا - صحبت شیر و شکر، شیشه و سنگ است اینجا


  57. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳:نگه بر چهره نتوان کرد آن ترک شرابی را - یکایک چون در آتش افکند کس مرغ آبی را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۴:سمندر کرد اشک گرم من مرغان آبی را - ز گوهر چون صدف پر ساخت گردون حبابی را


  58. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷:به نیروی محبت در کنار آرم میانش را - به زور ناتوانی می کشم آخر کمانش را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۹:چه خوش باشد در آغوش آورم سرو روانش را - کنم شیرازه اوراق دل، موی میانش را


  59. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹:ز دست درد مجنون‌مشربان را در بیابان‌ها - به دامن می‌رسد مانند گل چاک گریبان‌ها


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:اگر نه مدِّ بسم‌الله بودی تاجِ عنوان‌ها - نگشتی تا قیامت نو خط شیرازه دیوان‌ها


  60. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳:قضا چون باعث ایجاد شد آب و گل ما را - ز خون چشم حسرت کرد تخمیر دل ما را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۱:ندارد بحر و کان سرمایه دست و دل ما را - گهر چون ابر می ریزد ز دامن سایل ما را


  61. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶:سخت پر شد در غم عشقت تن محزون ما - می ترواد چون عرق از هر بن مو خون ما


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۰۰:لب نهادم به لب یار و سپردم جان را - تا به امروز به این مرگ نمرده است کسی

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۲۴:چند در خواب رود عمر تو ای بی پروا؟ - آنقدر خواب نگه دار که در گور کنی

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۱:بزم عشق است میا از در عادت به درون - شیوه مردم بیگانه سلام است اینجا

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۴:دانش آن راست مسلم که به تردستی شرم - گرد خجلت ز جبین پاک کند آینه را


  62. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷:ساخت هر کس از توکل تکیه گاه خویش را - از خس و خار خطر پرداخت راه خویش را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸:حسن چون آرد به جنگِ دل سپاهِ خویش را - بشکند بهرِ شگون اول کلاهِ خویش را


  63. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸:دارد همیشه عشق سخن ناتوان مرا - در تاب و تب چو شمع فکنده زبان مرا


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲۷:از بس گرفت تنگی دل در میان مرا - در کام همچو غنچه نگردد زبان مرا

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲۸:از بس گرفت تنگی دل در میان مرا - در کام همچو غنچه نگردد زبان مرا

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۵:(از رحم بر زمین نزد آسمان مرا - دارد بپا برای نشان این کمان مرا)


  64. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹:از ترک آرزو بفزاید کمال ما - چون موج پرفشاندن دستی ست بال ما


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۱:در سیر و دور می گذرد ماه و سال ما - چون گردباد ریشه ندارد نهال ما

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۲:دست فلک کبود شد از گوشمال ما - شوخی ز سر نهشت دل خردسال ما


  65. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰:بی طلب آورد مستی دوش دلدار مرا - آن گل خودرو چه رنگین کرد گلزار مرا


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۸:نیست تاب درد غربت جان افگار مرا - با قفس آزاد کن مرغ گرفتار مرا


  66. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱:مه من چون دهد عرض صفای پیکر خود را - کشد صبح از خجالت بر سر خود چادر خود را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۷:ندارد در خور من باده ای گردون مینایی - مگر از خون دل لبریز سازم ساغر خود را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۸:سبک از حرف بی مغزان نسازم گوهر خود را - نبازم همچو کوه از هر صدایی لنگر خود را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۹:مزن بر سنگ پیش سخت رویان گوهر خود را - به هر آیینه تاریک منما جوهر خود را


  67. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲:منع نتوان کرد از بی طاقتی سیماب را - مشکل است آری عنان داری دل بیتاب را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲:نیست از زخم زبان پروا دل بی تاب را - مانع از گردش نگردد خار و خس گرداب را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:چشمِ روشن می‌دهد از کف دلِ بی‌تاب را - صفحهٔ آیینه بال و پر شود سیماب را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:می‌توان در زلفِ او دیدن دلِ بی‌تاب را - پرده‌‌پوشی چون کند شب گوهرِ شب‌تاب را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:نم به دل نگذاشت خونم خنجرِ قصاب را - جذبهٔ من می‌کِشد از صلبِ آهن آب را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳:گر چنین ابروی او ره می زند اصحاب را - رفته رفته طاق نسیان می کند محراب را


  68. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴:بپوش از دیدهٔ نامحرم شهوت عبادت را - نهان کن در نقاب ظلمت شب حسن طاعت را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۱:بزرگانی که مانع می شوند ارباب حاجت را - به چوب از آستان خویش می رانند دولت را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۲:اگر از اهل ایمانی مهیا باش آفت را - که دندان می گزد پیوسته انگشت شهادت را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۳:به دست خود کند بیدادگر بنیاد دولت را - ستمگر لشکر بیگانه می سازد رعیت را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۴:نهان کرده است رویت در نقاب حشر جنت را - فرو برده است فکر مصرع قدت قیامت را


  69. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵:می کنم در سینه پنهان آه درد آلود را - آتش ما در گره چون لاله دارد دود را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹:چشمِ حیران ساخت رویش خطِ مُشک‌اندود را - آه ازین آتش که در زنجیر دارد دود را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰:دل چِسان پیچد عنانِ آهِ دردآلود را؟ - ز آتشِ سوزان عنانداری نیاید دود را


  70. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷:چه جان باشد به پیش چشم او دل‌های سنگین را - زمژگان در فلاخن می گدازد کوه تمکین را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۷:خموشی مهر خاموشی زند بر لب سخن چین را - که سازد غنچه لب بسته کوته دست گلچین را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۸:طلایی شد چمن ساقی بگردان جام زرین را - بکش بر روی اوراق خزان دست نگارین را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۷:فروغ عارضت پروانه سازد شمع بالین را - پر پرواز گردد چشم شوخت خواب سنگین را


  71. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹:به رویم دیدهٔ حیران در فیضی گشود اینجا - چو شبنم باختم از یک نگه بود و نبود اینجا


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۴:کدامین برق جولان گوشه ابرو نمود اینجا؟ - که آتش زیر پا دارند دلها همچو عود اینجا


  72. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱:نباشد مامنی چون پیکر ما عشق سرکش را - که نبود غیر خاکستر حصاری امن، آتش را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۹:ز آه سرد پروا نیست عشاق بلاکش را - کند بر دود صبر آن کس که می افروزد آتش را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۰:بلند آوازه سازد شور عاشق عشق سرکش را - به فریاد آورد مشتی نمک دریای آتش را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۱:ز خط عنبرین زیبد نقاب آن روی دلکش را - به از خاکستر خود نیست مرهم، داغ آتش را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۶۰:توجه نیست با دلهای سنگین عشق سرکش را - نمی باشد به هم آمیزشی یاقوت و آتش را


  73. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲:آتش به جان فکنده رخت آفتاب را - زلف تو کرده خون به جگر مشک ناب را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۹:می می کند خیال تنک ظرف آب را - ویرانه سیل می شمرد ماهتاب را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۰:روی تو غنچه ساخت گل آفتاب را - در هم شکست کوکبه ماهتاب را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۱:هر کس نکرده در گرو می کتاب را - نگرفته است از گل کاغذ گلاب را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۲:می سوزد آرزو دل پراضطراب را - بر سیخ می کشد رگ خامی کباب را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۹۳:رخسار آتشین نپذیرد نقاب را - می سوزد آفتاب قیامت سحاب را


  74. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳:آب شد دریا ز شرم دیدهٔ گریان ما - کوه را چون ابر می پاشد زهم افغان ما


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۹:تا شد از صدق طلب چون صبح، روشن جان ما - از تنور سرد، آید گرم بیرون نان ما

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰:فارغ است از سیر گل مجنون سرگردان ما - نقش پای ناقه لیلی است گلریزان ما

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۱:سرخ رو می گردد از ریزش کف احسان ما - چون خزان در برگریزان است گلریزان ما

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲:خنده ها بر شمع دارد دیده گریان ما - مو نمی گنجد میان گریه و مژگان ما

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۵۲:دور شو ای آستین از دیده گریان ما - مو نمی گنجد میان گریه و مژگان ما


  75. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵:‏ چنان کز شهد و شکر نقل نوشین می‌شود پیدا - چو لب بر لب گذاری جان شیرین می‌شود پیدا


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۴:در آن زلف سیه دل‌های خونین می‌شود پیدا - درین سنبلستان آهوی مشکین می‌شود پیدا


  76. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶:دل ندارد تاب صحبت های نامانوس را - ره مده در بزم رندان زاهد سالوس را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳:نعل در آتش گدازد، روی گرمت بوس را - زخمیِ دندان کند لعلت لبِ افسوس را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴:نیست از رازِ نهانِ من خبر جاسوس را - نبضِ من بندِ زبان گردید جالینوس را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵:ننگِ کفرِ من به فریاد آورد ناقوس را - می‌کِشد ایمانِ من در خون، لبِ افسوس را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶:عشق کو تا چاک سازم جامهٔ ناموس را - پیشِ زُهّاد افکنم این خرقهٔ سالوس را


  77. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰:آه از بیداد چرخ دون که گردید از جفا - آتش افروز بلا در دودمان مصطفا

    جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۱ - در نعت رسول صلی الله علیه و سلم:همچو بوی غنچهٔ بگزینی شبی کز انزوا - میروی از حرص پیش از صبح دنبال مسا

    جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۲ - درمدح خاتم انبیا محمد مصطفی صلی الله علیه وآله وسلم:آه تا کی طاقت آرد درد حرمان ترا - آسمان دور و زمین سخت و فغانم نارسا

    جویای تبریزی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱:گفت امام عرش مسند قاسم خلد و جحیم - آنکه بر فرقش برازنده است تاج انما


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۲۲۲:آسمان، آسوده است از بی‌قراری‌های ما - گریه‌ی طِفلان، نمی‌سوزد دلِ گَه‌واره را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۲۶۸:نیست در طینت جدایی عاشق و معشوق را - شمع از خاکستر پروانه می‌ریزیم ما

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۷۰:با جگر خوردن قناعت کن که این مهمانسرا - جز غم روزی ندارد روزی آماده‌ای

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۰۱:چشم بیداری است هر کوکب درین وحشت سرا - در میان اینقدر بیدار، چون خوابد کسی؟

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۹:می نماید پایکوبان دار را منصور ما - تاک را آتش عنان سازد می پر زور را


  78. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵:شب هجر است و دستم دشمن پیراهن است امشب - چو گل چاک گریبان بی‌تو وقف دامن است امشب


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۸:بیا کز دوریت مژگان به چشمم سوزن است امشب - نفس در سینه ام چون خار در پیراهن است امشب


  79. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶:مگر آئینه عکس تو شد جام شراب امشب - که در صهبا رگ تلخی است موج ماهتاب امشب


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۷:مگر از خانه بیرون آمد آن گل بی حجاب امشب؟ - که بوی یاسمن دارد فروغ ماهتاب امشب


  80. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰:افتاد عکس عارضت ای مه جبین در آب - شد موسم بهار گل آتشین در آب


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱۶:جای صدف بود ز گرانی زمین در آب - باشد حباب از سبکی خوش نشین در آب


  81. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴:زور شور گریه ای می شد به خواب - خواب می آرد بلی آواز آب


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۳:گر ز روی خود براندازی نقاب - پشت بر دیوار ماند آفتاب


  82. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۲:آبی ز دانهٔ عنب ای دل چشیدنی است - غافل مشو که این سر پستان مکیدنی است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰۹:رویی کز او دلی نگشاید ندیدنی است - حرفی که مغز نیست در او ناشنیدنی است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱۰:آهی که غم ز دل نبرد ناکشیدنی است - مرغی که نام بر نبود پر بریدنی است


  83. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۴:رخ نمودی و جهانی به تماشا برخاست - برقع افکندی و فریاد ز دلها برخاست


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱۶:نه خط از چهره آن آینه سیما برخاست - که درین آینه، جوهر به تماشا برخاست


  84. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۵:خون خوردن اینقدر پی تحصیل مال چیست؟ - دانسته ای که زندگیت را مآل چیست؟


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲۵:در حفظ جسم این همه فکر محال چیست؟ - غیر از شکست، عاقبت این سفال چیست؟


  85. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۷:با اشک تا ز دیده به رویم چکیده است - دل عندلیب گلشن رنگ پریده است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۸۵:هر کس بیاض گردن او را ندیده است - افسانه ای ز صبح قیامت شنیده است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۸۶:لعلت به خنده پرده گل را دریده است - آیینه از رخت گل خورشید چیده است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۶۷:دل بی خیال طایر شهپر بریده است - بی فکر روح پای به دامن کشیده است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۶۸:از پسته تو شور ملاحت چکیده است - صبح صباحت از گل رویت دمیده است


  86. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۸:دارد حیات، عالمی و جان پدید نیست - دنیا ز آدمی پر و انسان پدید نیست


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴۳:آفاق روشن و مه تابان پدید نیست - پر شور عالمی و نمکدان پدید نیست


  87. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۹:هر نالهٔ دل من آواز دلگشایی است - هر آه شعله سوزم مکتوب آشنایی است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳۱:هر خار این گلستان مفتاح دلگشایی است - هر شبنمی درین باغ جام جهان نمایی است


  88. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۳:گر بخرامد، نسیم خلد برین است - چون بنشیند، بهشت روی زمین است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵۵:حلقه آه مرا سپهر نگین است - گریه من روشناس روی زمین است


  89. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۴:از دور عشقباز ترا می توان شناخت - دوا نخست هر که ترا دید رنگ باخت


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۵۵:یعقوب از فروغ جمال تو چشم باخت - یوسف تمام پیرهن خود فتیله ساخت


  90. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۹:راه عشق است اینکه در هر گام صد جا آتش است - گرم رفتاران این ره را ته پا آتش است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰۸:جان روشن را جهان در چشم بینا آتش است - شبنم بی تاب را گل در ته پا آتش است


  91. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۳:دل ز پهلوی تن خاکی است گر بیدار نیست - دانه را نشو و نما در سایهٔ دیوار نیست

    جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۲:غافل از حق گر باو شد جام می هشیار نیست - باز باشد دیدهٔ نرگس ولی بیدار نیست


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵۸:(عشق عالمسوز را با حسن و ایمان کار نیست - گردن ما در کمند سبحه و زنار نیست)

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵۹:توبه همصحبتان بر خاطر ما بار نیست - راه امن بیخودی را کاروان در کار نیست

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۰:پاره های دل گران بر دیده خونبار نیست - جای در چشم است آن کس را که بر دل بار نیست

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۱:عشقبازی کار هر حلاج دعوی دار نیست - هر کمانی در خور طاق بلنددار نیست

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۲:افسر زرین سر آزاده را در کار نیست - نقش عیب کاسه چینی است چون مودار نیست

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۳:گر نمی جوشیم با می از سر انکار نیست - غفلت سرشار ما را باعثی در کار نیست

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۴:رحمت ایزد نصیب مردم هشیار نیست - پیش ارباب کرم جرمی چو استغفار نیست

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۱۹:جز حریم دل کز آب و گل در او آثار نیست - رو به هر جانب که می آری به جز دیوار نیست


  92. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۴:عنوان:تیره باطنها پهلوی دل افسرده است - متن:دل که بی سوز غمی باشد چراغ مرده است

    جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۷:کوکب بخت سیه روزان مدام افسرده است - خال بر رخسارهٔ سبزان چراغ مرده است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳۲:هر که عاشق نیست خون در پیکرش افسرده ست - گفتگو با زاهدان تلقین خون مرده است


  93. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵:جان اسیر تست تا تیغت به خونم مایل است - می کشم ناز تو تا تیرت ترازو در دل است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۹:در دل هر کس بود درد طلب در منزل است - آب در گوهر ز بی تابی به دریا واصل است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲۰:این ز همت خالی و آن از طبع پر می شود - دست عالی زین سبب بهتر ز دست سافل است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲۱:صفحه رخسار تا ساده است فرد باطل است - خال تا خط برنیارد دانه بی حاصل است


  94. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸:گل در چمن چو عارض او دلفریب نیست - گویم برهنه سرو چو او جامه زیب نیست


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳۰:چشمم به دستگیری لطف جیب نیست - نبضم رهین منت دست طبیب نیست


  95. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۹:از صفای خاطر ما هیچکس آگاه نیست - عکس را در خلوت آیینهٔ ما راه نیست


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰۷:هیچ لب زیر فلک بی ناله جانکاه نیست - تار و پود عالم امکان به غیر از آه نیست

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰۸:دلبر از دل نیست غافل، دل اگر آگاه نیست - شاه با تخت است دایم، تخت اگر با شاه نیست

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰۹:روی هفتاد و دو ملت جز در آن درگاه نیست - عالمی سرگشته اند و هیچ کس گمراه نیست


  96. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۱:بی تو دل را سیر گلشن باعث آرام نیست - لاله و گل را شراب عیش ما در جام نیست


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰۲:خال محتاج کمند زلف عنبرفام نیست - دانه چون افتاد گیرا، احتیاج دام نیست

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۸۹:(آتشین جانی چو من بر صفحه ایام نیست - بخیه را بر خرقه من چون سپند آرام نیست)


  97. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۲:از باده غنچهٔ دل آن سیمبر شکفت - لعل لبش زخنده گلبرگ تر شکفت


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰۴:از نوبهار روی زمین خشک و تر شکفت - این باغ را ببین که چه در یکدگر شکفت


  98. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۳:مایه ای از خون دل و زگریه سامانی نداشت - هر که چون مینا به بزمت چشم گریانی نداشت


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴۵:دست ما چون سرو هرگز بخت دامانی نداشت - هرگز این بی حاصل از ایام سامانی نداشت


  99. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۶:شوخ و شنگی چون بت طناز من عالم نداشت - چون پریزاد من این غمخانه یک آدم نداشت


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴۰:هر که از عالم مجرد شد غم عالم نداشت - مالک دینار شد هر کس که یک در هم نداشت


  100. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۸:دل که بزم عشقبازی را بسامان چیده است - شمع ها در هر طرف از داغ حرمان چیده است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶۷:آن که بزم می پرستان را پریشان چیده است - مجلس ارباب دانش را به سامان چیده است


  101. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۹:بزم ارباب ریا را ساغری در کار نیست - زاهدان خشک را چشم تری در کار نیست


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۸:حسن عالمسوز او را ساغری در کار نیست - چهره خورشید را روشنگری در کار نیست


  102. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۰:در زنگ ابر هر قدر آیینه هواست - چشم و دل صراحی و پیمانه را صفاست


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۴۳۴:از باده خشک لب شدن و مردنم یکی است - تا شیشه‌ام تهی شده، پیمانه پر شده است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۵۲۳:از عمر رفته حاصل من آه حسرت است - جز زنگ از شمردن این زر به دست نیست


  103. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۱:شکست رنگ نگارم شد از شراب درست - که ناتمامی ماه است زآفتاب درست


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۱:ز داغ عشق مرا شد دل خراب درست - اگر شکسته مه شد ز آفتاب درست


  104. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۲:یاد ایامی که جوش گل دلم را شاد داشت - با هزاران بود افغانی که صد فریاد داشت


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲۴:زان لب شیرین که در هر گوشه صد فرهاد داشت - بوسه ای برد از میان ساغر که صد فریاد داشت

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲۵:بی تو امشب هر سر مویم جدا فریاد داشت - هر رگم در آستین صد نشتر فولاد داشت


  105. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۳:مهربانیهای پنهان را مزاج کاین ازوست - خنده مستانهٔ زخم دل خونین ازوست


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۷:هر که چون بلبل درین گلشن اسیر رنگ و بوست - از بهار زندگانی بهره او گفتگوست


  106. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۰:حسن حیرت آفرینش جلوه پیرایی گرفت - تا نقاب از پردهٔ چشم تماشایی گرفت


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰۱:در گرفتاری بود جمعیت خاطر محال - با دو دست بسته نتوان دست یغمایی گرفت


  107. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۱:پرده از کار تو بی باکی صهبا برداشت - کوه تمکین ترا زور می از جا برداشت


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱۸:جوش می خشتی اگر از خم صهبا برداشت - سقف این میکده را جوش من از جا برداشت

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱۹:از دلم عشق به جامی غمی دنیا برداشت - نتوان پنبه چنین از سر مینا برداشت


  108. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۶:اضطرابم آتش رخسار او را دامن است - شمع گل از شعلهٔ آواز بلبل روشن است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵۱:جان غافل را سفر در چار دیوار تن است - پای خواب آلود را منزل کنار دامن است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵۲:هستی دنیای فانی انتظار مردن است - ترک هستی ز انتظار نیستی وارستن است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵۳:حاصل شمشیر برق از کشت ما خون خوردن است - باد دستی خرمن ما را دعای جوشن است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵۴:در تعلق کوه آهن در شمار سوزن است - در تجرد سوزنی همسنگ کوه آهن است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵۵:اتفاق دوستان با هم دعای جوشن است - سختی از دوران نبیند دانه تا در خرمن است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵۶:مجلس امشب از فروغ لاله رویان روشن است - بی خبر هر سو که می غلطد نگاهم گلشن است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵۷:از عزیزان دیده پوشیده من روشن است - بوی پیراهن کلید خانه چشم من است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵۸:تن چون شد از زخم جوهردار، حصن آهن است - دل مشبک چون شد از پیکان، دعای جوشن است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۰۴:بی خبر از غفلت خویش است تا جان در تن است - پای خواب آلود بیدارست تا در دامن است


  109. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۷:هر دلی آیینه دار صورت اندیشه ای است - این پری هر دم برنگ تازه ای در شیشه ای است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹۲:زان قد نازآفرین در هر دلی اندیشه ای است - این نهال شوخ را در هر زمینی ریشه ای است


  110. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۳:حقپرستی پیش ما ترک تمنا کردن است - فرصت امروز صرف کار فردا کردن است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶۱:وجد بال شاهباز جان ز هم وا کردن است - پایکوبی زندگی را در ته پا کردن است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶۲:حق پرستی، قطره را در کار دریا کردن است - خودشناسی، بحر را در قطره پیدا کردن است


  111. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۵:بسکه سر در صیدگاهش بر زمین افتاده است - هر طرف چون نقش پا نقش جبین افتاده است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳۰:دست ما در بند چین آستین افتاده است - ورنه آن زلف از رسایی بر زمین افتاده است


  112. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۶:در توبه کوش، توبه حصار سلامت است - سیلاب خرمن گنه اشک ندامت است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۷۱:آن خال لب ستاره صبح قیامت است - عمر دوباره سایه آن سرو قامت است


  113. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۷:هیچ اثر از پختگی ها با زبان معلوم نیست - این ثمر را بسکه خام است استخوان معلوم نیست


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰۳:آفت دولت به ابنای زمان معلوم نیست - لقمه چون افتاد فربه استخوان معلوم نیست


  114. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۸:دل که از بالای چشمت در گناه افتاده است - یوسفی از پهلوی اخوان به چاه افتاده است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳۱:روزگارم تیره و بختم سیاه افتاده است - گل به چشم روزنم از مهر و ماه افتاده است


  115. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۳:مانده در جهل مرکب آنکه لوحش ساده است - تیره بودن لازم چشم سفید افتاده است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱۸:بی تزلزل نیست هرکس چون علم استاده است - عشرت روی زمین از مردم افتاده است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲۰:در بهاران بزم عیش میکشان آماده است - جوش گل هم شاهد و هم مطرب و هم باده است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۰۹:یوسف از بی مهری اخوان به چاه افتاده است - بی حسد نبود برادر گر پیمبرزاده است


  116. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۵:نه همین نرگس زچشم می پرستش جام یافت - سرو هم از نخل قدش خلعت اندام یافت


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶۷:از جهان تلخ نتوان با درشتی کام یافت - کز زبان چرب، تشریف شکر بادام یافت


  117. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۶:جان چیست؟ عمر من که نیارم از آن گذشت - نتوان گذشت از تو ز جان می توان گذشت


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۸۵:روزی که حرف عشق مرا بر زبان گذشت - چون خامه مد زخم من از استخوان گذشت

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۴۱:گفتی نمی توان ز لب دلستان گذشت - گر بگذری ز وادی جان می توان گذشت


  118. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۹:گرنه اشک از دیده در هجران یار افتاده است - گوهر است اما زچشم اعتبار افتاده است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۴۱۷:سنبل زلف از رخش تا برکنار افتاده است - گل چو تقویم کهن از اعتبار افتاده است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۴۱۸:سیل در بنیاد تقوی از بهار افتاده است - توبه را آتش به جان از لاله زار افتاده است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲۳:سنبل زلف از رخش تا برکنار افتاده است - گل چو تقویم کهن از اعتبار افتاده است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲۴:سیل در بنیاد تقوی از بهار افتاده است - توبه را آتش به جان از لاله زار افتاده است


  119. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۰:قبای پاره نصیبش زچرخ مینایی است - همیشه هرکه چو گل در پی خودآرایی است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷۶:خوشم به درد که در پرده شکیبایی است - بدم به داغ که آیینه دار رسوایی است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷۷:بلای مردم آزاده، لاف یکتایی است - اگر به سرو شکستی رسد ز رعنایی است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷۸:در آن مقام که حیرت دلیل دانایی است - نفس شمرده زدن نیز بادپیمایی است


  120. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۱:شد شباب و جسم غم فرسوده با ما مانده است - شاه رفت و گردی از دنبال برجا مانده است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۵۳:از جوانی داغ ها بر سینه ما مانده است - نقش پایی چند از آن طاوس بر جا مانده است


  121. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۷:همین نه لعل ترا معجز دم عیساست - ز رویت آینه را جلوهٔ ید بیضاست


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۱۰:سرود مجلس ما جوش مستی ازل است - بط شراب در اینجا خروس بی محل است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۱۵:مرا گشایش خاطر ز دامگاه بلاست - کمند وحدت من چارموجه دریاست


  122. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۱:تا تو رفتی صحن گلشن کشت آفت دیده است - نکهت گل در هوا ابری زهم پاشیده است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶۴:من نمی گویم ز گلزارت کسی گل چیده است - رنگ آن سیب زنخدان اندکی گردیده است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶۵:مهربانی از میان خلق دامن چیده است - از تکلف، آشنایی برطرف گردیده است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶۶:در بهشت است آن که چشمش از جهان پوشیده است - بر سر گنج است پایی کز طلب خوابیده است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۸۰:گل ز تیغ غمزه‌اش در خاک و خون غلتیده است - چشم خورشید از غبار خط او ترسیده است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۱۲:بس که بر آن پیکر سیمین قبا چسبیده است - هر که او را در قبا دیده است، عریان دیده است!


  123. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۲:کوکب به فلک زآتش پنهان که جسته است؟ - این مشت شرر از دل سوزان که جسته است؟


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵۷:یارب دل خون گشته ز مژگان که جسته است؟ - این قطره گرم از دل سوزان که جسته است؟


  124. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۷:زان لب که نوشداروی جانهای خسته است - یک بوسه مومیایی این دلشکسته است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۴۰۰:جام شراب، مرهم دلهای خسته است - خورشید، مومیایی ماه شکسته است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵۲:تا خط به دور ماه رخت هاله بسته است - از هاله مه به حلقه ماتم نشسته است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵۳:جام شراب مرهم دلهای خسته است - خورشید مومیایی ماه شکسته است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵۴:باد بهار مرهم دلهای خسته است - گل مومیایی پر و بال شکسته است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵۵:این خار غم که در دل بلبل نشسته است - از خون گل خمار خود اول شکسته است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵۶:پیری اگر چه بال و پرم را شکسته است - پای جهان نورد خیالم نبسته است


  125. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۱:پیوسته ذوق باده چو خون در دل من است - گویی ز صاف و درد می آب و گل من است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۳۸۷:از خون چو داغ لاله حصار دل من است - هر جا که بوی خون شنوی منزل من است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳۰:از خون چو داغ لاله حصار دل من است - هر که بوی خون شنوی منزل من است


  126. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۹:تا نقاب از عارض آن سرو چمن پیرا گرفت - لاله از شرم رخ لعلش ره صحرا گرفت


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۷:وقت خط دل کام خود زان لعل روح افزا گرفت - در بهاران می توان داد دل از صهبا گرفت


  127. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۲:هیچگه بی پیچ و تاب این جسم غم فرسوده نیست - رشتهٔ جانم رنگ خواب ار شود آسوده نیست


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱۳:در ریاض آفرینش خاطر آسوده نیست - برگ عیش این چمن جز دست بر هم سوده نیست


  128. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۳:خوش است بوسه بر آن لعل خط دمیده خوش است - بلی حلاوت شفتالوی رسیده خوش است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۹۴:تن آهنین و نفس گرم و دل رمیده خوش است - سپند مضطرب و مجمر آرمیده خوش است


  129. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۶:رفتن از خویش به یادش سفر مردان است - وادی بی خبری رهگذر مردان است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹۱:کوثر زنده دلی چشم تر مردان است - دل پر آبله درج گهر مردان است


  130. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۷:چرخ خاکستری از آتش سودای من است - وسعت آباد جهان گوشهٔ صحرای من است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰۷:دخل و تحسین بجا باعث احیای من است - هر که را درد سخن هست مسیحای من است


  131. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۸:شد دعای ناتوانان تا اجابت گاه راست - با کمان قامت خم رفت تیر آه راست


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۳۳۱:از بهارِ نوجوانی، آن‌چه برجا مانده است - در بساطِ من، همین خوابِ گِرانِ غفلت است!

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۵۲۲:تشنه چشمان را ز نعمت سیر کردن مشکل است - دشت اگر دریا شود، ریگ روان سیراب نیست

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۵۲۶:سینه صافان را غباری گر بود بر چهره است - در درون خانهٔ آیینه راه گرد نیست

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۵:گرچه نی زرد و ضعیف و لاغر و بی دست و پاست - چون عصای موسوی در خوردن غم اژدهاست

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۶:هر که پیوندد به اهل حق ز مردان خداست - آهن پیوسته با آهن ربا، آهن رباست

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۷:دیده های پاک را با حسن، کشتی آشناست - شبنم روشن گهر در گلستان فرمانرواست

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - در مدح حضرت سیدالشهداء (ع):خاکیان را از فلک امید آسایش خطاست - آسمان با این جلالت گوی چوگان قضاست


  132. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۴:جوش اشکم از شفق بر آسمان خوناب ریخت - شیشهٔ رنگم شکست و بر زمین مهتاب ریخت


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲۸:آن که رنگ خط به رخسارش ز مشک ناب ریخت - خار در پیراهن خورشید عالمتاب ریخت


  133. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۷:در دیاری که دلم عاشقی آموخته بود - خوی دل آب و هوایش سوخته بود


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۸۶:دل به خال تو عبث چشم طمع دوخته بود - مشک این نافه سراسر جگر سوخته بود


  134. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۹:دیار غربتم آنجا بود که انجمن است - به هر کجا که زخود می کنم سفر وطن است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۵۴۲:عدم ز قرب جوار وجود زندان است - وگرنه کیست که از زندگی پشیمان نیست

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲۳:بلند نام نگردد کسی که در وطن است - ز نقش ساده بود تا عقیق در یمن است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲۴:سیاه روی عقیق از جدایی یمن است - کبود چهره یوسف ز دوری وطن است


  135. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۰:بیدلی را که گلشن داغ و چمن هامون است - غنچهٔ گلبن امید دل پرخون است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۰۵:اشک از گرمی آه دل من گلگون است - طره آه من از سلسله مجنون است


  136. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۱:زبان تیغ تو در حشر عذرخواه من است - شهید عشقم و لب تشنگی گواه من است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۳۲:اگر چه بالش خورشید تکیه گاه من است - شکستگی گلی از گوشه کلاه من است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۳۳:فلک دو تا ز گرانباری گناه من است - سیاهی دل شب از دل سیاه من است


  137. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۲:می تواند در نظر نقش خیال یار بست - آنکه راه خواب را بر دیدهٔ بیدار بست


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۱۰:خط مشکین تو نقش تازه ای بر کار بست - مصحف روی ترا شیرازه از زنار بست

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۱۱:بس که از زهر شکایت لب دل افگار بست - دل مرا چون بسته در جیب و بغل زنگار بست


  138. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۴:از سوز سینه مغز سرم در گرفته است - باز چو شمع سوختن از سر گرفته است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶۵:آتش به مغزم از می احمر گرفته است - این پنبه از فروغ گهر درگرفته است


  139. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۶:عالم آب است جام می زدست ما شکست - چون حباب این کاسه آخر بر سر دریا شکست

    جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۹:غافلی کز جور خواهی شیشهٔ دلها شکست - می رسد ظالم نخست از موج بر دریا شکست


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۲۴:ریخت در دل سینه من هر که را مینا شکست - من شدم مستان خمار هر که را صهبا شکست

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۲۵:تا به طرف سر کلاه آن شوخ بی پروا شکست - سرکشان را زین شکست افتاد بر دلها شکست


  140. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۸:سرمهٔ گردون به چشمم گرد راهی بیش نیست - پیش ما آتش نژادان، شعله، آهی بیش نیست


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸۷:درگذر زین خاکدان، گرد سپاهی بیش نیست - برشکن افلاک را، طرف کلاهی بیش نیست


  141. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۹:دور از تو درونم همه باغ از گل داغ است - یاد تو نسیمی که سراسر رو باغ است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۲۷:شمع سر خاک شهدا لاله داغ است - صد پیرهن این سوخته دل به ز چراغ است


  142. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۲:دلم چو کام هوس زان دو ناب گرفت - دگر به ساقی کوثر که از شراب گرفت


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۴۳:به ابر اگر چه توان چشم آفتاب گرفت - نمی توان دل بیدار را به خواب گرفت

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۴۴:سحر که باد صبا از رخش نقاب گرفت - دو دست صبح به روی خود آفتاب گرفت


  143. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۳:بر آفتاب عارض او خال مشکبوست - یا نافهٔ فتاده زآهوی چشم اوست


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴۷:لعل لب پیاله می آبدار ازوست - جوش صباحت گل روی بهار ازوست


  144. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۴:پیش اهل دل دهان خنده زخم تن بس است - غنچه را چاک گریبان رخنهٔ دامن بس است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰۱:گوش گیران قفس را نکهت گلشن بس است - دیده کنعانیان را بوی پیراهن بس است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰۲:باده مرد افکن من معنی روشن بس است - ساغر و مینای من کلک و دوات من بس است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰۳:مهر لب غماز را دامان پاک من بس است - پرده پوش ماه کنعان چاک پیراهن بس است


  145. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۵:جنس آسایش متاع کشور بیگانگی است - گر فراغت هست با بال و پر بیگانگی است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹۸:راحت کونین در زیر سر بیگانگی است - هست اگر دارالامانی کشور بیگانگی است


  146. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۶:محفل صهباپرستان بی نوای ساز نیست - گرمیی با بزم ما بی شعلهٔ آواز نیست


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷۷:فکر جانسوز مرا یک نقطه بی انداز نیست - یک سپند بزم من بی شعله آواز نیست


  147. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۷:تا کمان ابروش از چرب نرمی دلکش است - در صف مژگان نگاهش تیر روی ترکش است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰۷:گرچه در دفع کدورت هر نوایی دلکش است - در میان سازها، نی تیر روی ترکش است


  148. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۲:نخل را باد خزان تنها نه عریان کرد و رفت - برگ عیشش عندلیبان را پریشان کرد و رفت


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۴:بوی زلف او حواسم را پریشان کرد و رفت - برگ عیش پنج روزم را به دامان کرد و رفت


  149. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۹:حسن رخسار تو موقوف شراب ناب نیست - تیغ های موج را هیچ احتیاج آب نیست


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۴۸:نیست چشمی کز فروغ روی او پر آب نیست - بخل در سرچشمه خورشید عالمتاب نیست

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۴۹:در حقیقت پرتو منت کم از سیلاب نیست - کلبه تاریک ما را حاجت مهتاب نیست

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵۰:سنگ راهی شوق را چون چشم سنگین خواب نیست - راه پیما را براقی چون دل بیتاب نیست

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵۱:عالم اسباب غیر از پرده های خواب نیست - دیده بیدار دل بر عالم اسباب نیست

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۸۸:در محبت جز تهیدستی متاعی باب نیست - هر که را دل هست اینجا از اولوالالباب نیست


  150. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۱:از لقای مه تسلی دیدهٔ مهجور نیست - الفتی این زخم را با مرهم کافور نیست


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷۲:کوری خود گر نبینند اهل دنیا دور نیست - هیچ کوری در مقام و مسکن خود کور نیست

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷۳:هر که از دل دور باشد در نظر منظور نیست - هست دایم در نظر آن کس که از دل دور نیست


  151. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۲:زاهد از دنیا پی تحصیل سیم و زر گذشت - رشته شد گردآور گوهر چو از گوهر گذشت


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۵۳:در دلم هرگاه زلف آن پری پیکر گذشت - از سر دریای چشمم موجه عنبر گذشت


  152. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۳:خلوت تن از فروغ جوهر جان روشن است - آری این مهمانسرا از فیض مهمان روشن است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷۳:دیده شبنم گر از روی گلستان روشن است - چشم گریان من از رخسار جانان روشن است


  153. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۴:لعل میگون تو تا غارتگر هوش من است - چشم مخمور بتان خواب فراموش من است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰۵:شور دریای سخن از دل پر جوش من است - قفل گنجینه معنی لب خاموش من است


  154. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۶:از موج چین، جبین هر آن کس که ساده است - دایم در بهشت به رویش گشاده است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶۷:چشم قدح به جلوه مینای باده است - این شوخ چشم، قمری سرو پیاده است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶۸:نقش و نگار دشمن دلهای ساده است - جوهر به چشم آینه موی زیاده است


  155. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۹:آرام در مقام رضای خدا گرفت - دست کسی که دامن آل عبا گرفت


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۴:هر زنده دل که جا به مقام رضا گرفت - از تیغ، فیض سایه بال هما گرفت

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۵:چشمی که از غبار خطش توتیا گرفت - از اشک خویش دامن آب بقا گرفت


  156. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۰:کام دو جهان در قدم زاری دل‌هاست - هر کار که شد ساخته از یاری دل‌هاست


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۱۵:تمکین خرام تو ز بسیاری دلهاست - این سیل، بلنگر ز گرانباری دلهاست


  157. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۱:آنکه از داغ فراقت جگرش سوخته است - یار اغیار شدن بیشترش سوخته است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲۱:خط چرا در لب همچون شکرش سوخته است؟ - از دم گرم که آب گهرش سوخته است؟


  158. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۲:رفتی و حال دل از بسیاری غم درهم است - در چمن هر شاخ گل دور از تو نخل ماتم است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۴۶:زهر در ساغر مرا از سیر ماه و انجم است - آسمان پر کواکب شیشه پر کژدم است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۴۷:ریشه ما در زمین خاکساری محکم است - گلبن امید ما در چار موسم خرم است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۰۲:نغمه های جانفزا در پرده نی مدغم است؟ - یا دم روح القدس در آستین مریم است


  159. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۳:زبان که منصب او پادشاهی سخن است - مدام بر در دل در گدایی سخن است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲۷:چراغ خلوت جان روشنایی سخن است - بهار زنده دلان آشنایی سخن است


  160. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۸:دست در کار زن آخر نه ترا کاری هست - نقد فرصت مده از دست که بازاری هست


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۸۱:عشق را با دل صد پاره من کاری هست - در دل غنچه من خرده اسراری هست

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۸۲:می حرام است در آن بزم که هشیاری هست - خواب تلخ است در آن خانه که بیماری هست


  161. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۹:در حریمش دل و جان باخته می باید رفت - شمع سان پای ز سر ساخته می باید رفت


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۵۸۴:خم چو گردد قد افراخته می‌باید رفت - پل برین آب چو شد ساخته می‌باید رفت

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۳۵:خم چو گردد قد افراخته می باید رفت - پل بر این آب چو شد ساخته می باید رفت


  162. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۰:در غمت بی طاقتی سیماب آسا جان ماست - رفتن از رنگی به رنگی نعمت الوان ماست


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵۵:کوثر بیداربختی دیده گریان ماست - گرده صحرای محشر سینه سوزان ماست


  163. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۱:هر کجا می نیست گر گلشن بود غمخانه است - سرو و گل کی جانشین شیشه و پیمانه است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷۷:بحث با جاهل ، نه کارِ مردمِ فرزانه است - هر که با اطفال می گردد طرف دیوانه است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷۸:این که روزی بی تردد می رسد افسانه است - پنجه کوشش کلید رزق را دندانه است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷۹:بوسه گاه جان ما آخر لب پیمانه است - خاک ما چون درد می در گوشه میخانه است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸۰:گردش گردون به چشمم گردش پیمانه است - عالم از کیفیت حسن تو یک میخانه است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸۱:هر که غافل را نصیحت می کند دیوانه است - خواب غفلت برده را طبل رحیل افسانه است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۱۴:هر که با بی نسبتان گردد طرف، دیوانه است - روی گردانیدن اینجا حمله مردانه است


  164. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۸:آه کامشب محتسب آب رخ میخانه ریخت - خون عشرت بر زمین بسیار بیرحمانه ریخت


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۲:پیش ساقی هر که آب رو درین میخانه ریخت - در دل پاک صدف چون ابر نیسان دانه ریخت

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۳:چشم مخموری که ما را زهر در پیمانه ریخت - می تواند از نگاهی رنگ صد میخانه ریخت


  165. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۰:حاجت هر که گذشت است ز حاجات رواست - دست برداری اگر از سر خود دست دعاست


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۳۳۲:ذوق نظارهٔ گل در نگه پنهان است - ای مقیمان چمن، رخنهٔ دیوار کجاست ؟

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۳۳۴:خار خاری به دل از عمر سبکرو مانده است - مشت خار و خسی از سیل به ویرانه به جاست

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۳۳۸:رَفتن از عالَمِ پُرشور، بِه از آمدن است - غنچه، دل‌تَنگ به باغ آمد و؛ خندان، برخاست!

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۳۸۴:جوی شیر از جگرِ سنگ بُریدن، سهل است - هرکه بر پای هوس تیشه زند، کوه‌کَن است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۴۲۳:غفلت پیریم از عهد جوانی بیش است - خواب ایام بهارم به خزان افتاده است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۵۴۱:نفس سوختهٔ لاله، خطی آورده است - از دل خاک، که آرام در آن‌جا هم نیست

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱۱:چهره صاف تو آیینه اندیشه نماست - جان ز سیمای تو چون آب ز گوهر پیداست

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۲۱:از لب خشک صدف ریزش نیسان پیداست - خشکی بحر ز سر پنجه مرجان پیداست

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۷۲:سبزه خط تو راه دل آگاه زده است - این چه خضرست ندانم که مرا راه زده است


  166. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۳:عالم از جوش بهاران چه بسامان شده است - شش جهت نام خدا یک گل خندان شده است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴۵:دل به یک آه سراسر رو مژگان شده است - مغز این نافه به یک عطسه پریشان شده است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۴ - در افتتاح پل خواجو:اصفهان یک دل روشن ز چراغان شده است - پل ز آراستگی تخت سلیمان شده است


  167. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۴:بهر روزی دلم غمین نیست - گو کمتر باش بیش ازین نیست


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴۹:بی یار بهار دلنشین نیست - این پنبه داغ یاسمین نیست


  168. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۵:به عاشقان نه از امروز بر سر جنگ است - که کین ما به دلش چون شراره در سنگ است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰۳:حضور سوخته عشق در دل تنگ است - که آرمیده بود تا شرار در سنگ است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰۴:گرهگشای دل تنگ نغمه چنگ است - سهیل سیب زنخدان شراب گلرنگ است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۱۹:شکسته رنگی من با طبیب در جنگ است - علاج دردسرم حسن صندلی رنگ است


  169. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۰:عاشقان را با پریشانی ست پیمانی درست - نقش ما بنشسته با زلف پریشانی درست


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۱۹:سرنزد از بلبلم هر چند دستانی درست - ناله ام نگذاشت در گلشن گریبانی درست


  170. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۱:شوخ بیدادگری همچو تو در عالم نیست - پریی مثل تو در نوع بنی آدم نیست


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۹۸:در قناعت لب خشک و مژه پر نم نیست - عالمی هست درین گوشه که در عالم نیست

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۴۰:گرچه رخسار ترا آب طراوت کم نیست - اثر گریه ما هیچ کم از شبنم نیست


  171. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۴:شمع گل بر کردهٔ نور چراغ حسن اوست - لاله با این جوش آب و رنگ داغ حسن اوست


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹۵:آفتاب آتشین رخسار، داغ حسن اوست - شمع یک پروانه پای چراغ حسن اوست


  172. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۵:آن نور که هر ذره ازو در لمعان است - در پردهٔ پیدایی او گشته نهان است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۸:طوطی ز سخن صیقل آیینه جان است - آن را که سخن سبز کند خضر زمان است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۹:درد تو به دلهای سبکروح گران است - تبخال بر آن لب گره رشته جان است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۴۰:در وصل، دل از هجر فزون دل نگران است - آوارگی تیر در آغوش کمان است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۴۱:محو رخ زیبای تو فارغ ز جهان است - بیداری حیرت زدگان خواب گران است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۴۲:لعل تو ز روشن گهری جان جهان است - تبخال بر آن لعل، سراپرده جان است


  173. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۸:گرداب بحر عشق مرا آشیانه ای است - هر موج پیش همت مردان کرانه ای است

    جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۲:پیوسته عشق درصدد خودنمایی است - این سرو و قمری و گل و بلبل بهانه ای است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰۳:دنیا برای بیخبران عیش خانه ای است - مرغ حریص را گره دام، دانه ای است


  174. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۹:ای خوش آنکس کو گلی از گلشن دل چید و رفت - جلوهٔ روی تو چون آیینه در خور دید و رفت


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۵:دوش آن نامهربان احوال ما پرسید و رفت - صد سخن سر کرد، اما یک سخن نشنید و رفت


  175. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۱:تا تو رفتی کار صبرم با جنون افتاده است - داغ دل چون لاله در گرداب خون افتاده است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۴۲۴:بخت ما چون بید مجنون سرنگون افتاده است - همچو داغ لاله، نان ما به خون افتاده است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۷۶:بخت ما چون بیدمجنون سرنگون افتاده است - همچو داغ لاله نان ما به خون افتاده است


  176. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۳:آنکه کوه درد را بر آه بی بنیاد بست - از نفس مشت غبار جسم را برباد بست


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰۷:دل به نور شمع نتوان در گذار باد بست - ساده لوح آن کس که دل بر عمر بی بنیاد بست

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰۸:هر که دل در غمزه خونریز آن جلاد بست - رشته جان بر زبان نشتر فصاد بست


  177. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۷:نبود دلی که در طلب اعتبار نیست - آسودگی گل چمن روزگار نیست


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴۴:ما را دماغ جنگ و سر کارزار نیست - ورنه دل دو نیم کم از ذوالفقار نیست

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴۵:دلهای آرمیده به مطلب سوار نیست - رحم است بر کسی که دلش برقرار نیست

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۳۷:ما را شکایت از سخن تلخ یار نیست - این گوشمال هیچ کم از گوشوار نیست

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۳۸:ما را کنار و بوس توقع ز یار نیست - دریای بی قراری ما را کنار نیست

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۳۹:در گریه بی رخت مژه را اختیار نیست - در رشته گسسته گهر را قرار نیست


  178. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۶:ریزد از هر حلقهٔ آن زلف عنبر بار کج - صاف کیفیت به رنگ ساغر سرشار کج


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶۵:چون گذارد خشت اول بر زمین معمار کج - گر رساند بر فلک، باشد همان دیوار کج


  179. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۱:بیشتر سرگشتگی زین چرخ پرفن می‌کشد - هرکه چون گرداب پای خود به دامن می‌کشد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۳۲:کی سر از تیغ شهادت جان روشن می‌کشد؟ - شمع در راه نسیم صبح گردن می‌کشد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴۸:کی سر از تیغ شهادت جان روشن می کشد؟ - شمع در راه نسیم صبح گردن می کشد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴۹:تیرگی از مد احسان جان روشن می کشد - رشته میل آتشین در چشم سوزن می کشد


  180. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۳:دل وارسته را پروای سیم و زر نمی‌باشد - چو رنگ از رخ پرد محتاج بال و پر نمی‌باشد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۲۳:دل پر آرزو خالی زشور و شر نمی باشد - که گوش امن در دریای بی لنگر نمی باشد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۲۴:شراب بیخودی در شیشه و ساغر نمی باشد - فروغ مهر در فرمان نیلوفر نمی باشد


  181. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۴:شکوه عشق به پا سقف آسمان دارد - به سرو آه من این قمری آشیان دارد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳۲:گلی که از عرق شرم دیده بان دارد - خط امان ز شبیخون بلبلان دارد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳۳:کناره گرد خطرهای بیکران دارد - میانه رو ز دو جانب نگاهبان دارد


  182. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۶:شور آمد آمد صد مدعا گردد بلند - در دل شب چون زلب نام خدا گردد بلند


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۸۱:آه افسوس از دل خونگرم ما گردد بلند - از شکست شیشه هر کس صدا گردد بلند


  183. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۹:نجابت هر که با دولت چو خورشید برین دارد - اگر بر آسمان رفته است چشمی بر زمین دارد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۳۳:کجا پروای ما سرگشتگان آن مه جبین دارد؟ - که خون صد چراغ مهر را در آستین دارد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۳۴:دل رنگین لباسان تیرگی را در کمین دارد - حنای دست زنگی هند را در آستین دارد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۳۶:برای دیگران صد گل گشایش بر جبین دارد - به بخت چشم ما صد غنچه چین در آستین دارد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۲۶:به ظاهر چین در ابرو گرچه آن نازآفرین دارد - به قدر بند نی تنگ شکر در آستین دارد


  184. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۰:چو دست جرأتش طرح شکار شیر می‌ریزد - گداز اشک خون ز دیدهٔ نخچیر می‌ریزد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۵۶:مسلسل حرف از آن مژگان خوش تقریر می‌ریزد - سخن زین خامه فولاد چون زنجیر می‌ریزد


  185. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۲:چون مصور صورت آن جان جانان می‌کشد - دست از صورت نگاری می‌کشد جان می‌کشد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴۶:غافلی کز دل نفس بی‌یاد یزدان می‌کشد - دلوی خود خالی برون از چاه کنعان می‌کشد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴۷:بر زمین از ناز زلف او چو دامان می‌کشد - بوی پیراهن سر خود در گریبان می‌کشد


  186. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۴:کسیکه رفتن ازین نشئه در نظر دارد - به قدر طول سفر زاد راه بردارد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۲۵:که می تواند ازان چشم چشم بردارد؟ - که ریشه از صف مژگان به هر جگر دارد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۲۶:غریق عشق چه اندیشه از خطر دارد؟ - ز سر گذشته چه پروای دردسر دارد؟

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۲۷:چه وسعت است که این بحر پرگهر دارد - که هر حباب در او عالم دگر دارد


  187. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۵:خون جگر زهر بن مو بی تو سر شود - هر موی بر تنم زغمت نیشتر شود


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶۱:آنجا که خنده لعل ترا پرده در شود - طوطی چو مغز پسته در شکر شود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶۲:دل چون کمال یافت سخن مختصر شود - لب وا نمی کند چو صدف پر گهر شود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶۳:از نور وحدت آن که دلش بهره ور شود - کی از هجوم ذره پریشان نظر شود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶۴:پهلوی چرب، دشمن روشن گهر شود - ماه تمام، دنبه گداز از نظر شود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۲۳:در حفظ آن کسی که ز می بی خبر شود - هر برگ تاک، دست دعای دگر شود


  188. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۶:مشو دل تنگ چون از عارضش خط سر برون آرد - که این آیینه حسن دیگر از جوهر برون آرد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۹۰:تو چون نوخط شوی طاوس جنت پر برون آرد - تو چون بر هم زنی لب، بال و پر کوثر برون آرد


  189. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۰:چنان ز نکهت زلفش هوا معطر شد - که از نفس رگ جانم فتیله عنبر شد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۳۹:به روی گرم تو آیینه تا برابر شد - بهشت روی ترا چشمه سار کوثر شد


  190. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۱:در کنار خویش هر کس آن برو دوش آورد - آفتابی را چو ماه نو در آغوش آورد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۸۶:دیده چون تاب صفای آن بناگوش آورد؟ - شبنمی چون خرمن گل را در آغوش آورد؟


  191. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۲:دعای صبح محرومان هم آغوش اثر خیزد - غبار هستی مقصد زدامان سحر خیزد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۳۲:به مستی آه خون آلود از دل بیشتر خیزد - که خونبارست هر ابری که از دامان تر خیزد


  192. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۳:چو شمع جلوه شب‌ها عارض جانانه می‌سوزد - نگه در دیده‌ام بی‌تاب چون پروانه می‌سوزد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۰۲:شعار حسن تمکین، شیوه عشق است بیتابی - به پایان تا رسد یک شمع، صد پروانه می‌سوزد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۲۵:اگرچه شمع کافوری خرد در خانه می‌سوزد - چراغ از چشم شیران بر سر دیوانه می‌سوزد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۲۶:خمار می مرا در گوشه میخانه می‌سوزد - شراب من چو داغ لاله در پیمانه می‌سوزد


  193. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۵:دل که در او سوز عشق راه ندارد - روشنیی از چراغ آه ندارد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۹۹:دامن دشت عدم گیاه ندارد - وای بر آن کس که زاد راه ندارد


  194. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۷:آینه بی یاری سیماب بی حاصل بود - پشت بان حیرت چشم اضطراب دل بود

    جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۱:خط به گرد عارضش گرد شمیم گل بود - سبزهٔ پشت لبش موج نسیم گل بود


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۹۷:دور ساغر بی هوای ابر پا در گل بود - بادبان کشتی می ابر دریا دل بود


  195. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۰:نوبهار آمد و گلزار صفایی دارد - چمن از بلبل و گل برگ و نوایی دارد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۰۲:سخنی کز دل بیتاب بود پردارد - نامه شوق چه حاجت به کبوتر دارد؟


  196. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۲:روبرو گردد چو با آیینهٔ شرمین می شود - شوخ من چون گل بیک پیمانه رنگین می شود


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲۴:آب و رنگ حسن بیش از خانه زین می شود - در نگین دان دانه یاقوت رنگین می شود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲۵:بی کمندانداز چین آن زلف مشکین می شود - این کمند ازشوخ چشمی خود بخود چین می شود


  197. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۳:آنچه با دل چشم آن ترک ستمگر می کند - نامسلمانم اگر کافر به کافر می کند


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴۹:مست ناز من ز ساغر تا لبی تر می‌کند - از لب میگون دو چندان می به ساغر می‌کند

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵۰:تشنه جانان را کجا سیراب ساغر می‌کند؟ - ریگ در یک آب خوردن بحر را بر می‌کند

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵۱:سیرچشمی تنگدستان را توانگر می‌کند - موم را این بحر گوهرخیز عنبر می‌کند

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۲۲:روح را با تن شکم‌پرور برابر می‌کند - بادبان را کشتی پربار لنگر می‌کند


  198. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۵:هر گه پی بیداد غمت چنگ برآورد - یاقوت صفت خون زدل سنگ برآورد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۷۷:از طوطی من روی سخن رنگ برآورد - این آینه را حرف من از زنگ برآورد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۷۸:گر غیر مرا از تو به نیرنگ برآورد - نتوان در دل را به گل وسنگ برآورد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۷۹:جان در بدن خاکی ما زنگ برآورد - این گوهر صاف از صدف این رنگ برآورد


  199. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۶:باطنم را روشنی از عشق بی اندازه شد - داغ دل چون ماه از پهلوی مهرت تازه شد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳۰:از وصال یار داغ حسرت من تازه شد - همچو صبح از مهر تابان قسمتم خمیازه شد


  200. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۷:به مردن کی جدا عاشق از آن بی‌باک می‌گردد - غبار راه او باشد تنم چون خاک می‌گردد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۵۴:به قتل هر که مایل آن دل بیباک می گردد - گریبان بر گلویش حلقه فتراک می گردد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۱۷:دلی دارم که از یاد طرب غمناک می گردد - سری دارم که بر گرد سر فتراک می گردد


  201. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۸:چنان از اضطرابم خوش دل آن خودکام می گردد - که از گردیدن حالم به بزمش جام می گردد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۵۹:دل از گفتار ناسنجیده بی آرام می گردد - که شکر خواب، تلخ از مرغ بی هنگام می گردد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۶۰:دل صد پاره زان گرد می گلفام می گردد - که این اوراق را شیرازه خط جام می گردد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۲۳:میان نور و ظلمت عالمی دارم، نمی دانم - که شامم صبح یا صبح امیدم شام می گردد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۲۴:ز عشق افزون تمنای دل خودکام می گردد - ز خورشید قیامت این ثمرها خام می گردد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۷۵:زمین خشک، گلزار از می گلفام می‌گردد - فلک بر مدعا گردش کند چون جام می‌گردد


  202. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۱:بی قراران ترا تا خلعت جان داده اند - غنچه سان صد پیرهن چاک گریبان داده اند


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۷۷:ساده لوحانی که درد خود به درمان داده اند - دامن یوسف زدست از مکر اخوان داده اند


  203. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۳:چه کارم بی گل روی تو گلزار جهان آید - که بوی خونم از هر لالهٔ این بوستان آید


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸۵:نه چندان است شوق من که از دل بر زبان آید - چسان دریای بی پایان به جوی ناودان آید؟

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸۶:کجا از هر مقلد کار ارباب بیان آید؟ - نیاید از ده انگشت آنچه تنها از زبان آید


  204. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۴:با زخم ما مباد کسی مرهمی کند - ما را اسیر ننگ غم بی غمی کند


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۹۴:چندان که ممکن است کسی مردمی کند - دم را چرا علم کند و کژدمی کند؟


  205. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۷:فکر جمعیت مرا خاطر پریشان می کند - بی سرو سامان احوالم به سامان می کند


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵۸:فکر جمعیت عبث دل را پریشان می‌کند - آن که سر داده است ما را فکر سامان می‌کند

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵۹:عمر را کوته نفس‌های پریشان می‌کند - ختم قرآن را ورق‌گردانی آسان می‌کند

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶۰:نفس را مطلق عنان رزق فراوان می‌کند - توسن سرکش چو میدان یافت طوفان می‌کند

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۰ - در توصیف زاینده‌رود و پل آن:زنده‌رود از جلوه مستانه طوفان می‌کند - پل به آیین تمام امسال جولان می‌کند

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۹۵:می‌کشان را باده گلرنگ خندان می‌کند - یک گلابی مجلس ما را گلستان می‌کند


  206. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۸:تپیدن‌ها در دل می‌زند دلدار می‌آید - ز خود رفتم سر راهی بگیرم یار می‌آید


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹۵:غم عالم به دل از دیده خونبار می‌آید - به این گلشن خزان از رخنه دیوار می‌آید

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹۶:دل از مژگان خواب‌آلود در زنهار می‌آید - بلای جان بود تیغی که لنگردار می‌آید


  207. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۹:شب که از بیداد او دل بیخودی آهنگ بود - بادهٔ لعلی به جامم از شکست رنگ بود


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۲۴:شب که دامان سر زلف توام در چنگ بود - دامن صحرای محشر بر جنونم تنگ بود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۲۵:تا عنان اختیار ناقصم در چنگ بود - تا به زانو پایم از خواب گران در سنگ بود


  208. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۲:گل در چمن از رشک تو آرام ندارد - جز لخت دل خون شده در جام ندارد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۵۸:پروای خط آن عارض گلفام ندارد - از سادگی این صبح غم شام ندارد


  209. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۴:به ابرو الفتی پیوسته آن مژگان خم دارد - غلط کردم نگاهش دست بر تیغ ستم دارد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۶۳۲:نمی‌گردد به خاطر هیچ کس را فکر برگشتن - چه خاک دلنشین است این که صحرای عدم دارد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲۰:مرا خرسندی از سامان دنیا محتشم دارد - دل خرسند هر کس دارد از دنیا چه غم دارد؟


  210. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۶:به صد محنت دهان ما ز روزی بهره‌ور گردد - بلی این آسیا پیوسته از خون جگر گردد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱۷:زدندان ریختن عقد سخن زیر و زبرگردد - کف افسوس می گردد صدف چون بی گهر گردد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱۸:مباد از باده آن لبهای خون آشام تر گردد - که تیغ از آبداری تشنه خون بیشتر گردد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱۹:غم از سنگ ملامت نیست سرگرم محبت را - دو بالا خنده این کبک از کوه و کمر گردد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۲۰:در ایام تهیدستی فغان صاحب اثر گردد - ندارد ناله جانسوز چون نی پر شکر گردد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۲۱:مبادا دولت دنیا نصیب بد گهر گردد - که تیغ از آبداری تشنه خون بیشتر گردد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۱۳:به عادت هر کجا زهری است شیرین چون شکر گردد - به جز هجران که هر دم تلخی او بیشتر گردد؟


  211. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۸:ز لب آهی که با لخت دل خونبار برخیزد - چه طاوسی است رنگین جلوه کز گلزار برخیزد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۳۴:زدین ناقصم از سبحه استغفار برخیزد - زننگ کفر من مو بر تن زنار برخیزد


  212. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۹:کردی چو کباب ستم عشوه گری چند - یابی نمک گریهٔ خونین جگری چند


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۰۳:در خویش چو گردون نکنی تا سفری چند - از ثابت وسیارنیابی نظری چند


  213. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۳:از بصیرت جوش اشکش بسکه فارغبال کرد - آفتاب از پردهٔ چشمم توان غربال کرد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۶۷:خاطر جمع مرا پیری پریشان حال کرد - تار و پود هستیم را رشته آمال کرد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۶۸:سیل اشک من بساط سبزه را پامال کرد - گوشمال ناله من بلبلان را لال کرد


  214. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۴:سرشکم بسکه پردرد از دل مهجور برخیزد - به دریا چون رسد سیلاب اشکم شور برخیزد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۳۵:مسیحا از سر بالین من رنجور برخیزد - چراغ آفتاب از بزم من بی نور برخیزد


  215. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۵:چون بهار جلوهٔ شوخش چمن پرور شود - غنچه آسا در قفس بلبل زبال و پر شود


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶۲:در جهان بی نیاز خاک سیم و زر شود - آبرو را چون کنی گردآوری گوهر شود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶۳:بر سبکروحان چو عیسی سوزنی لنگر شود - برگ کاهی چشم را مقراض بال و پر شود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶۴:هر دلی کز عشق گوهر آب شد، گوهر شود - هر که را سوزد درین دریا نفس، عنبر شود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۵۵:بی تو گر ساغر زنم خون در رگم نشتر شود - بی دم تیغت اگر آبی خورم خنجر شود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۰۱:دیده هر کس که از اشک ندامت تر شود - راست هر مژگان او سرو لب کوثر شود


  216. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۶:گرفتم همچو افلاطون شوی عاقل چه خواهی شد - نگردیدی چو مجنون گر ز خود غافل چه خواهی شد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸۱:زدل طرفی نبستی در جهان گل چه خواهی شد؟ - نگردیدی گهر در بحر، در ساحل چه خواهی شد؟


  217. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۷:دل صاف من از وضع جهان کلفت نمی‌گیرد - بلی آیینه زنگ از زشتی صورت نمی‌گیرد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۸۷:زآه و دود عاشق حسن را کلفت نمی‌گیرد - که آب زندگانی را دل از ظلمت نمی‌گیرد


  218. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۹:نقشبندان زآب و رنگ و گل چو تصویرش کنند - پیچ و تاب جوهر جان صرف تحریرش کنند


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۹۲:نقش پردازان میسر نیست تصویرش کنند - ساده لوح آنان که می خواهند تسخیرش کنند


  219. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۰:گریهٔ مستی شگون دارد حریفان سر کنید - باده گر یک قطره هم باشد که چشمی تر کنید


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۶۲:خوش بهاری می رسد فکر می و ساغر کنید - کاسه را فربه کنید و کیسه را لاغر کنید


  220. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۲:دل از عشق مجازی کی مرا مسرور می‌گردد - که این پروانه دایم گرد شمع طور می‌گردد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۴۲:سر هر کس که گرم از باده منصور می گردد - به چشمش چوب خشک دار نخل طور می گردد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۴۳:ز خط هشیار کی آن نرگس مخمور می گردد؟ - نمک بیهوشدارو زین می پرزور می گردد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۴۴:عمل چون خالص افتد دل از ان پرنور می گردد - صفای شهد شمع خانه زنبور می گردد


  221. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۶:به گردون آفتاب چون گرد دامن افشاند - عبیر نور این فانوس بر پیراهن افشاند


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶۰:اگر ته جرعه خود یار بر خاک من افشاند - غبار من ز استغنا به گوهر دامن افشاند


  222. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۸:رفتی و دل در طپش چون طایر بی بال ماند - چشم شوقم باز چون نقش پی از دنبال ماند


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶۳:مال رفت از دست و چشم خواجه در دنبال ماند - از دو صد خرمن، تهی چشمی به این غربال ماند


  223. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۲:اگر در گریه خودداری کنم چشمم خطر دارد - زضبط اشک ترسم این جراحت آب بردارد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰۷:مجو آسایش از دل تا مرادی در نظر دارد - که نخل ایمن نباشد از تزلزل تا ثمر دارد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰۹:اگرچه نطق در هر نکته صد تنگ شکر دارد - ولی شهد خموشی در نظر شان دگر دارد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۱۰:اگرچه دست بر تاراج دل هر خوش کمر دارد - میان بهله دار ترک ما دست دگر دارد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۳۰:نهال قامت او کی مرا از خاک بردارد؟ - که چون نقش قدم افتاده ای در هر گذر دارد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۳۱:خطر از قاطعان راه، رهبر بیشتر دارد - که پیرو پیش رو از پیشرو دایم سیر دارد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۳۲:(غبارم را نسیم ناتوانی دربدر دارد - غریب کشور طالع چه پروای سفر دارد؟)

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۳۳:ازان فرهاد دایم جای در کوه و کمر دارد - که از هر لاله نقش پای گلگون در نظر دارد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۲۴:شود خونریزتر حسنی که عاشق بیشتر دارد - که از هر طوق قمری سر و فتراک دگر دارد


  224. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۳:طول زلفت کم ز قامت نیست گر سنجی بگو - روز و شب میزان چو می‌آید برابر می‌شود

    جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۴:از خطش آیینهٔ عارض مکدر می شود - این کتاب آخر ازین شیرازه ابتر می شود


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹۴:بعد عمری گر وصال او میسر می‌شود - شرم پیش چشم من سد سکندر می‌شود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹۵:زان رخ گلگون عرق یاقوت احمر می‌شود - چون زمین افتاد قابل دانه گوهر می‌شود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹۶:زان رخ گلگون عرق یاقوت احمر می‌شود - چون زمین افتاد قابل دانه گوهر می‌شود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹۷:سبزه زنگار در تیغ تو جوهر می‌شود - کف درین دریای گوهرخیز عنبر می‌شود


  225. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۷:سراپا را چو در رخت زمردفام می‌پیچد - به خود چون تاک سرو از رشک آن اندام می‌پیچد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱۱:شکر لعل لبش در تلخی دشنام می‌پیچد - ز شیرینی زبانش بوسه در پیغام می‌پیچد


  226. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۹:آنانکه میل وصل تو خود کام می کنند - آخر ز بوسه صلح به پیغام می کنند


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۲۵:مستان که رو در آینه جام می کنند - خونها ز غصه در دل ایام می کنند


  227. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۱:آه تا برخاست از دل اشک غلتان می‌شود - چون هوا گیرد بخار از بحر باران می‌شود


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۴:هر چه در دل نقش بندد آدمی آن می شود - خاک مجنون زود بازیگاه طفلان می شود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۵:از گلستانی که بلبل روی گردان می شود - شبنم رخسار گل اشک یتیمان می شود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۶:هستی ظاهر حجاب قرب یزدان می شود - ذره اینجا پرده خورشید تابان می شود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۷:جان زترک جسم چون گوهر فروزان می شود - چون بخار از گل برآید ابر نیسان می شود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۸:زودتر دل جمع گردد چون پریشان می شود - چون شود سی پاره قرآن ختم آسان می شود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۹:گر ز ریحان خواب بیدردان به سامان می شود - خواب من آشفته زان خط چو ریحان می شود؟

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۱۰:عاقبت کار نظربازان به سامان می شود - گرد مجنون سرمه چشم غزالان می شود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۱۱:کار ما از ساغر پرمی به سامان می شود - مجلس ما از گل ابری گلستان می شود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۱۲:در زمستان باغ اگر از برگ عریان می شود - برگ عیش خلق افزون در زمستان می شود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۱۳:دل نظرگاه خدا از ترک عصیان می شود - چون هوا مغلوب شد تخت سلیمان می شود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۰۷:عمر اهل دولت از احسان دو چندان می شود - رشته هستی دو تا از مد احسان می شود


  228. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۲:چو یادم ابروی آن ماه عالمگیر می آید - نفس از سینه ام بر لب دم شمشیر می آید


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹۷:درین صحرا که یارب از پی نخجیر می‌آید؟ - که آهو بی‌محابا در پناه شیر می‌آید

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹۸:به قتل من چنان بی‌تاب آن شمشیر می‌آید - که از جوهر به گوشم ناله زنجیر می‌آید


  229. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۴:حسن صوتی آتش افروز دل من می شود - این چراغ از شعلهٔ آواز روشن می شود


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۱۴:روح چون تن‌پرور افتد عاقبت تن می‌شود - آب در آهن چو لنگر کرد آهن می‌شود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۱۵:سینه‌ام از درد و داغ عشق روشن می‌شود - آنچه زنگ دیگران، آیینهٔ من می‌شود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۱۶:در چراغ دیدهٔ من آب روغن می‌شود - بخت چون باشد چراغ از آب روشن می‌شود


  230. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۵:ز تیغ ناز خون خلق بیرحمانه می ریزد - به آیینی که گویی باده در پیمانه می ریزد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۶۰:اگر در دام او اشکی دل دیوانه می ریزد - زچشم دوربینی خونبهای دانه می ریزد


  231. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۸:سهی سروی که رفتارش ز دل خوناب می ریزد - ز هر نقش قدم رنگ گل مهتاب می ریزد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۸۷:صفای عارضش ته جرعه بر مهتاب می ریزد - لبش بیهوشدارو در شراب ناب می ریزد


  232. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۲:چو مست باده رخ از روزنی برون آرد - چه روی نام خدا گلشنی برون آرد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۱۲:چه غم ز خاطر ما دیدنی برون آرد؟ - چه خار از دل ما سوزنی برون آرد؟


  233. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۴:میان او که در اندیشه در نمی آید - عجب نباشد اگر در نظر نمی آید


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۰۴:ز دل خیال میانش به در نمی‌آید - ز لفظ معنی پیچیده بر نمی‌آید

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۰۵:خیال روی تو از دل به در نمی‌آید - که خودپرست ز آیینه بر نمی‌آید

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۰۷:اگر ز دست تهی، کام برنمی آید - چگونه بهله برون زان کمر نمی آید؟


  234. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۷:بیدلی کو واله دیدار آن طناز ماند - دیدهٔ حیران در فیضی به رویش باز ماند


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۴۷:عاقبت در سینه‌ام دل از تپیدن باز ماند - بس که پر زد در قفس این مرغ از پرواز ماند

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶۲:عاقبت در سینه ام دل از تپیدن بازماند - بس که پر زد درقفس این مرغ از پرواز ماند

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۲۸:از نظر رفتی به راهت چشم حیران باز ماند - آنقدر مرغ نگه پر زد که از پرواز ماند


  235. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۸:زبزم غیر در ظاهر چه شد گر یار برگردد - چو مژگانش ز خود یارب دلش زاغیار برگردد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۲۲:نمی بندد کمر هر کس کز او زنار برگردد - مباد آن روز کز من روی زلف یار بر گردد


  236. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۰:نسبتی باشد بتان هند را با پان هند - حاصلی نبود بجز خون خوردن از سبزان هند


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۰۷:داغ ناسور مرا گر بر دل صحرا نهند - از خجالت لاله ها بر کوه پا بالا نهند


  237. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۲:زاضطراب چو موج سراب آب نخورد - دلی که در غم زلف تو پیچ و تاب نخورد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۹۱:ز عشق رشته جانی که پیچ و تاب نخورد - ز چشمه گهر شاهوار آب نخورد


  238. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۳:زمین ز بار غم ما همین نه در ماند - اگر به کوه برآییم از کمر ماند


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۸۸:ز حرف بر لب شیرین او اثرماند - که دیده نقش پی مور بر شکر ماند


  239. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۶:بهر دنیا بودنت غمگین زنادانی بود - خط بطلان تو چین بر لوح پیشانی بود


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳۶:چند دستم شانه زلف پریشانی بود؟ - آرزو در سینه من چند زندانی بود؟

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۹۹:حاصل جمعیت عالم پریشانی بود - بیشتر بیماری مردم ز مهمانی بود


  240. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۷:من که در سیر گلم بیخودی مل باشد - می و پیمانه ام از بوی گل و گل باشد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۴۳:دل ازان دورتر افتاده که واصل باشد - یار وحشی تر ازان است که در دل باشد


  241. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۲:پای بر آسودگان خواب راحت می زند - قامت آن شوخ پهلو بر قیامت می زند


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۰۲:در گلستانی که بلبل جوش غیرت می زند - باغبان در سایه گل خواب راحت می زند


  242. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۳:دل آشفتهٔ من کی دماغ گلستان دارد - که شاخ گل به چشمم حکم تیغ خونفشان دارد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲۳:مرا از لاف نه عجز سخن کوته زبان دارد - زجوهر تیغ من بند خموشی بر زبان دارد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲۴:چه غم دیوانه ما از گزند آسمان دارد؟ - که نیل چشم زخم از جای سنگ کودکان دارد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲۵:من و حسنی که نیل چشم زخم از آسمان دارد - کند در لامکان جولان و در هر دل مکان دارد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲۶:مرا نازک نهالی قصد جان ناتوان دارد - که تیغش جوهر از پیچ و خم موی میان دارد


  243. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۴:آنکه چون جامی خورد آتش به بزمی در زند - آفت دوران شود گر ساغر دیگر زند


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۹۸:در دل شب هر که جامی از می احمر زند - صبحدم با آفتاب از یک گریبان سرزند


  244. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۵:دلی که نیست حزین شادمان نمی باشد - گر اینچنین نبود آنچنان نمی باشد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۷۳:به زیر چرخ دل شادمان نمی‌باشد - گل شکفته درین بوستان نمی‌باشد


  245. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۶:فلک تیغ ستم کی از من مهجور بردارد؟ - کجا از عاشقان زار دست زور بردارد؟


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۱۳:سر عاشق زتن کی هر می کم زور بردارد؟ - که این خشت از سرخم باده منصور بردارد


  246. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۷:دلم هر گاه احرام طواف یار می بندد - فلک چون غنچه اش محمل بنوک خار می بندد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۸۳:چمن‌پیرا نه گل را دسته در گلزار می‌بندد - که گل در روزگار حسن او زنار می‌بندد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۸۴:دل سرگشته ما چرخ را بر کار می‌بندد - کمر در خدمت این نقطه نه پرگار می‌بندد


  247. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۸:غنچه از نسبت لعل تو نزاکت دارد - نمک از پهلوی حسن تو ملاحت دارد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۹۹:مرهم زخم مرا شور محبت دارد - پنبه داغ مرا صحبت قیامت دارد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۲۲:هر که را می نگری شکوه ز قسمت دارد - جز دل ما که به ناداده قناعت دارد


  248. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۰:خلعت بی طمعی زیب هنرور باشد - آبرو شمع نهانخانه گوهر باشد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۳۷:قبله زن صفتان آینه زر باشد - مرد را آینه زندان سکندر باشد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۳۸:چشم ناقص گهران بر زر و زیور باشد - زینت ساده دلان پاکی گوهر باشد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۳۹:پادشاهی نه به سیم و زر و گوهر باشد - هر که را سد رمق هست سکندر باشد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۷۲:محنت مردم آزاده فزونتر باشد - بار دل لازمه سرو و صنوبر باشد


  249. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۱:پا ز سر در ره شوقش چو شرر باید کرد - خردهٔ جان به کف از خویش سفر باید کرد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۴۶:خویش را پیشتر از مرگ خبر باید کرد - در حضر فکر سرانجام سفر باید کرد


  250. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۲:تا قامتش به سیر چمن شد ز جا بلند - از برگ نخل را شده دست دعا بلند


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۱۲:از پختگی است گر نشد آواز ما بلند - کی از سپند سوخته گردد صدا بلند


  251. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۴:زلف مشکین تو سرمایهٔ سودا باشد - شور مجنون ز همین سلسله برپا باشد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۳۳:عاشقان را چه غم از سلسله پا باشد؟ - موج کی مانع آمد شد دریا باشد؟

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۳۴:چند جان سختی ما سنگ ره ما باشد؟ - صدف ما گره خاطر دریا باشد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۳۵:ساقی بزم اگر آن دلبر رعنا باشد - دور اول همه را نشأه دوبالا باشد


  252. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۵:به معشوقی سزاوار است حسنی گو ادا دارد - وگرنه هر گلی کز خاک می‌روید صفا دارد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۶۲۷:ندیدم یک نفس راحت ز حس ظاهر و باطن - چه آسایش در آن کشور که ده فرمانروا دارد؟

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰۲:کسی تاب خدنگ غمزه آن دلربا دارد - که چون آیینه از جوهر زره زیرقبا دارد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰۳:مغیلان پای نازک طینتان را در حنا دارد - چه غم دارد زخار آن کس که آتش زیر پا دارد؟

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰۴:کجا رخسار او تاب نگاه آشنا دارد؟ - که آن گل خار در پیراهن از نشو و نما دارد


  253. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۶:آنانکه رو به خلوت آن دلربا کنند - باید که خویش را ز خود اول جدا کنند


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۱۷:اول ثنای عشق فصیحان اداکنند - آری طعام را به نمک ابتدا کنند

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۱۸:حاشا که خلق کار برای خدا کنند - تعظیم مصحف از پی مهر طلا کنند

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۱۹:گر یوسف مرا به دو عالم بها کنند - گرد کسادیم به نظر توتیا کنند


  254. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۷:ماه من از بام قصر امروز چون سر برکشید - آفتاب از صبحدم سر در ته چادر کشید


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶۶:تا خط مشکین لب لعل ترا در بر کشید - موج بیتابی الف بر سینه کوثر کشید

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶۷:دل چه تلخیهای رنگارنگ ازان دلبر کشید - قطره خونی چه دریاهای خون بر سر کشید


  255. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۸:گر صبا با نکهت زلفش سوی هامون شود - نافهٔ آهو چو داغ لاله غرق خون شود


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۷۸:از حریصان تشنه چشمی حرص را افزون شود - خاک هیهات است سیر از طعمه قارون شود


  256. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۹:به دام عشق هر آن دل که مبتلا گردد - نواله ایست که در کام اژدها گردد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۷۴:زخ تو از نگه گرم خوش جلا گردد - اگرچه نفس از آیینه بی صفا گردد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۷۵:ز درد و داغ دل تیره خوش جلا گردد - ز گلخن آینه تار باصفا گردد


  257. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۱:اگر شه ور گدا کز مرگ دایم بر حذر باشد - بلند و پست دنیا رمزی از زیر و زبر باشد

    جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۱:ز فیض نور معنی شام اهل دل سحر باشد - چراغ خلوتم از خویش روشن چون گهر باشد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸۵:بهشت و دوزخ ما هجر و وصل آن پسر باشد - صراط مردم باریک بین موی کمر باشد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸۶:غرور نوخطان افزون زخوبان دگر باشد - رم آهوی مشکین از غزالان بیشتر باشد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸۷:به مقدار تمنا داغ در دل جلوه گر باشد - به قدر خار و خس در آتش سوزان شرر باشد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۹۰:ز حیرت بهره عاشق ز خوبان بیشتر باشد - ازین گلشن گل آن چیند که دستش زیر سر باشد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۹۱:جهان را تار و پود هستی از موج خطر باشد - کف این بحر خون آشام از مغز گهر باشد


  258. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۲:به ره طرح چمن پیوسته رخسار تو می ریزد - ز بس بر خاک رنگ از حسن سرشار تو می ریزد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۴۸:ز شوخی ها به برق نوبهاران نسبتی دارد - که می ریزد چو باران خون و خندان است شمشیرش


  259. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۴:در باغ چو گل برخ جانان نظر افکند - فریاد که روز سیهم در بدر افکند


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۱۴:تا حسن گلو سوز تو در جان شرر افکند - در سینه من داغ مکرر سپر افکند


  260. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۵:کباب خود دلم را شعلهٔ آواز او دارد - چو شمع بزم پنداری که آتش در گلو دارد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۳۵:سر شوریده من هر نفس صد آرزو دارد - زهی ساقی که چندین رنگ می در یک کدو دارد


  261. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۷:رازها را لب خاموش نگهبان باشد - غنچه را پرده در دل لب خندان باشد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۴۶:نقد جان را لب خاموش نگهبان باشد - رخنه مملکت دل لب خندان باشد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۴۷:نمک صبح در آن است که خندان باشد - بخیه ظلم است به زخمی که نمایان باشد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۴۸:اهل دل اوست که در وسعت خلق افزاید - کعبه آن است که در ناف بیابان باشد


  262. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۸:خاکساری جوشن شمشیر آفت می شود - کوتهی دیوار را حصن سلامت می شود


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹۱:محنت امروز، فردا جمله راحت می‌شود - اشک خونین آب صحرای قیامت می‌شود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹۲:زر و بال منعمان روز قیامت می‌شود - عاقبت هر فلس ماهی داغ حسرت می‌شود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۵۶:دل سیاه ارباب غیرت را ز منت می‌شود - شمع ما خاموش از دست حمایت می‌شود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۰۵:حسن خط از حلقه گشتن ها زیادت می شود - خط ز پیچ و تاب قلاب محبت می شود


  263. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۰:سرو نازم چون بی گلگشت در رفتار شد - چار دیوار چمن از موج گل سرشار شد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۱۵:تا تو رفتی عالم روشن به چشمم تار شد - باده بی غش به جامم شربت بیمار شد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۱۶:بر من از روشندلی وضع جهان هموار شد - خار در پیراهن آتش گل بی خار شد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۸۴:خلقی از گفتار بی کردار من هشیار شد - گرچه خود در خواب ماندم عالمی بیدار شد


  264. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۲:چو بیداد محبت بیش شد حاجت روا گردد - که دل را رخنه های سینه محراب دعا گردد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱۳:خوشا چشمی که با آن طاق ابرو آشنا گردد - کز این محراب هر حاجت که می خواهی روا گردد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱۴:دو بالا می شود طول امل چون قد دو تا گردد - که مار از امتداد روزگاران اژدها گردد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱۵:به هر آب تنک کی همت من آشنا گردد؟ - من و بحری که از یک موجش این نه آسیا گردد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱۶:بهار از روی گلرنگ تو با برگ و نوا گردد - تو چون در جلوه آیی شاخ گل دست دعا گردد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۱۲:به جز دندان کز آب زندگی چون آسیا گردد - کدامین آسیا دیدی که از آب بقا گردد؟


  265. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۴:نونهال من ز طفلی آشنا بیگانه بود - کوچه گرد شهره و بدمست و دشمن خانه بود


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳۲:شب که سرو قامت او شمع این کاشانه بود - تا سحر گه بر گریزان پر پروانه بود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳۳:مطرب از خود داشت جوش سینه گلهای باغ - ناله بلبل درین بستانسرا بیگانه بود


  266. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۹:چون نگاهی سوی من زان چشم مخمور افکند - دل تپیدن‌ها مرا از بزم او دور افکند


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷۷:کو نواسنجی که در مغز جهان شور افکند؟ - پنبه مغز از سر مینای ما دور افکند


  267. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۰:هر که از شمشیر نازت نیم بسمل ماند ماند - هر گره کز چین ابروی تو در دل ماند ماند


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶۰:هر که در زنجیر آن مشکین سلاسل ماند ماند - عقده ای کز پیچ و تاب زلف در دل ماندماند


  268. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۱:شب که دل اندیشهٔ آن نشتر مژگان کند - همچو طنبورم به تن هر رگ جدا افغان کند


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۲۹:صحبت روشن ضمیران جسمها را جان کند - کوه را برق تجلی آتشین جولان کند

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۳۱:زلف مشکینت که خون در ساغر ایمان کند - شانه را در یک سراسر پنجه مرجان کند


  269. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۲:هر سحر کز روزن آن رشک پری سر می کشد - آفتاب از صبح سر در زیر چادر می کشد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴۳:عشق یکسان ناز درویش و توانگر می‌کشد - این ترازو سنگ و گوهر را برابر می‌کشد


  270. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۳:از سینه دل جدا به تپیدن نمی شود - مرغ قفس رها به رمیدن نمی شود


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۰۰:سیر از رخ تو دیده به دیدن نمی شود - گل زین چمن تمام به چیدن نمی شود


  271. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۵:رخت آیینه را لبریز صاف نور می سازد - شرر را در دل خارا چراغ طور می سازد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۰۶:چراغ حسن را دامان خط مستور می‌سازد - غباری خانه آیینه را بی‌نور می‌سازد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۰۷:نمک داغ مرا چون مرهم کافور می‌سازد - که از بادام تلخی دور، چشم شور می‌سازد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۵۵:تواضع خصم بالادست را بی زور می سازد - به خم گردیدن از خود سیل را پل دور می سازد


  272. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۶:زورآوران که پنجهٔ افلاک می برند - در کاسهٔ امل چه به جز خاک می برند


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۵۵:جمعی که زیر خاک دل پاک می برند - با خود بهشت را به ته خاک می برند


  273. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۷:خامه ام گاهی به او گر نامه ای انشا کند - چون زبان کودکان در سالهایش واکند


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱۰:پرده پوشی عشق عالمسوز را پیدا کند - پرده تبخال تب را بیشتر رسوا کند

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱۱:عشق شورانگیز اگر جا در دل خارا کند - کعبه را چون محمل لیلی جهان پیما کند

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱۲:هر که بال و پر چو سرو از همت والا کند - سیر با استادگی در عالم بالا کند

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱۳:می به جرأت در قدح در پای خم مینا کند - دخل دریا ابر را در خرج بی پروا کند

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱۴:پیش ابر نوبهاران چون صدف لب وا کند - شور غیرت زندگی را تلخ بر دریا کند


  274. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۹:چون به صحرا نکهت آن زلف شبگون می‌رود - نافه می‌بالد چنان کز پوست بیرون می‌رود


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴۸:در چمن چون حرف آن بالای موزون می‌رود - سرو چون دزدان ز راه آب بیرون می‌رود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴۹:در بیابان خار اگر در پای مجنون می‌رود - جوی خون از دیده لیلی به هامون می‌رود


  275. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۲:چون شدم از خویش ره در بزم یارم داده اند - رفته ام تا از میان جا در کنارم داده اند


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۶۰:عشق بالادست و جان بیقرارم داده‌اند - ساغر لبریز و دست رعشه دارم داده‌اند


  276. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۷:نه تنها بی تو رنگ از روی گل آزاد برخیزد - که بو از غنچه چون آه از دل ناشاد برخیزد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۳۳:زرفتارت امان از عالم ایجاد برخیزد - به جای گرد از بنیاد هستی داد برخیزد


  277. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۸:عاقلان موعظه را زیب ده هوش کنند - چون برآید گهر از بحر در گوش کنند


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۴۳:یاد رویش نه چراغی است که خاموش کنند - نمکی نیست لب او که فراموش کنند


  278. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۰:لاله آسا هر که در عشق تو خون آشام شد - از حلاوت پای تا سر یک دهن چون جام شد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۲۳:از خط شبرنگ حسن سرکش او رام شد - آن دل چون سنگ آخر بیضه اسلام شد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۲۴:تا به تسلیم و رضا قانع دل خودکام شد - موجه بیتابی من لنگر آرام شد


  279. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۴:بی تو دل در خوردن غم مرغ آتشخوار بود - در گلو ما را نفس چون ناله در منقار بود


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۱۵:از سعادت در دماغش بیضه پندار بود - مغز مغرور هما را استخوان در کار بود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۱۶:یوسف ما در دل چه بر سر بازار بود - این گل از صبح ازل شیدایی دستار بود


  280. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۶:زهجرت همچو خارا در تنم آتش نهان باشد - به رنگ شمع محفل شعله مغز استخوان باشد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۹۳:خوشا دردی که از چشم بداندیشان نهان باشد - خوشا چاکی که چون خرما به جیب استخوان باشد


  281. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۸:غنچه تا بگشود لب، خونین‌دلم آمد به یاد - لاله را دیدم چراغ محفلم آمد به یاد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱۹:کشتی دریایی‌ای دیدم دلم آمد به یاد - حال دور افتادگان ساحلم آمد به یاد


  282. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۲:یاد رخسار تو تا در جیب دل گلها فشاند - چشم خونین تخم حسرت در کنار ما فشاند

    جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۳:بس که گوهر بر کنارم چشم خون‌پالا فشاند - بی‌نیازیم آستین چون موج بر دریا فشاند


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵۷:شمع روشن شد چو اشک از دیده بینا فشاند - خوشه ای برداشت هر کس دانه ای اینجا فشاند


  283. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۴:دلم را گریه بر مژگان آتش بار می آرد - سرشکم راز پنهان را بروی کار می آرد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۹۵:سر منصور بار آن تیغ بی‌زنهار می‌آرد - نهالی را که خون آبش بود سربار می‌آرد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۹۶:تماشای بتان از چشم خون بسیار می‌آرد - نگاه گرم آخر آه آتشبار می‌آرد


  284. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۵:در سینه آنچه این دل مایوس می کند - کی در فرنگ نالهٔ ناقوس می کند


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۵۴:از آفتاب چاشنی صبح شد بلند - عمر دوباره یافت ز راه گداز قند

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۷۳:وقت است نوبهار در عیش وا کند - باغ از شکوفه خنده دندان نما کند

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۴۰:جمعی که زیر چرخ شبی روز کرده اند - چون شمع، دل خنک به نسیم سحر کنند


  285. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۰:شوخی ات چون شیوهٔ عاشقکشی بنیاد کرد - فتنه را چشم تو سرخیل صف بیداد کرد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵۰:تا گلستان را نهال قامتش آباد کرد - باغبان چندین خیابان سرو را آزاد کرد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵۱:آنچه روی سخت من با سیلی استاد کرد - کی تواند بیستون با پنجه فرهاد کرد؟

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵۲:مرگ نتواند به ارباب سخن بیداد کرد - سرو را یک مصرع از قید خزان آزاد کرد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۸۸:تا به برگ سبز، خط او چمن را یاد کرد - باغبان از خرمی گل را مبارک باد کرد


  286. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۵:ز آهم حسن روی یار بی‌اندازه می‌گردد - صبا رخسارهٔ میگون گل را غازه می‌گردد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۶۵:ز بالیدن ترا هردم لباسی تازه می‌گردد - نگنجد در قبا حسنی که بی‌اندازه می‌گردد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۶۶:مگر قسمت مرا زان تیغ زخمی تازه می‌گردد؟ - که زخم کهنه‌ام بی‌بخیه از خمیازه می‌گردد


  287. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۰:هوای او فلاطون را زخود بیگانه می سازد - نگه را نوبهار جلوه اش دیوانه می سازد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۱۳:فرنگی‌طلعتی کز دین مرا بیگانه می‌سازد - اگر در کعبه رو می‌آورد بتخانه می‌سازد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۱۴:به داغی عشق کار مردم دیوانه می‌سازد - خوش آن ساقی که کار بحر از پیمانه می‌سازد


  288. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۳:با لب خشک آنکه در عشق تو دامن تر کند - می رسد گر ناز بر سلطان بحر و بر کند


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱۷:زلف مشکینت دهان شانه پر عنبر کند - سرمه خاموش را چشمت زبان آور کند

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱۸:عشق خوش سودا کف بی مغز را عنبر کند - آه را ریحان، سرشک تلخ را گوهر کند

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱۹:رخنه سیل اشک من در سد اسکندر کند - خون گرمم ریشه در فولاد چون جوهر کند

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۲۰:چون به یاد آشیان مرغم صفیری سر کند - دانه را سازد سپند و دام را مجمر کند


  289. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۸:مار زلفش را نمی دانم چه افسون می کند - مشک را در نافهٔ آهوی چین خون می کند


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶۳:ساغر پر می علاج جان محزون می‌کند - گرد پاک از چهره سیلاب جیحون می‌کند

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶۴:گر چنین نشو و نما آن نخل موزون می‌کند - سرو را بار خجالت بید مجنون می‌کند


  290. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۰:تنها نه چرخ بی سر و پا رقص می کند - هر ذره ای ز شوق جدا رقص می کند


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۹۳:هردم نه بی سبب دل ما رقص می کند - کز شوق کعبه قبله نما رقص می کند


  291. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۱:به لقای تو هر آن دیده که روشن باشد - همه جا در نظرش وادی ایمن باشد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۵۰:آتش قافله ما دل روشن باشد - گرد ما سرمه بیداری رهزن باشد


  292. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۲:از سخن یک جو نه بر قدر سخن پرور فزود - کی ز گوهر بر بهای رشتهٔ گوهر فزود


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵۲:شورش عشقم ز تدبیر نصیحتگر فزود - کعبه بر زنجیر مجنون حلقه دیگر فزود


  293. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۵:کسی که در طلبش درد جستجو دارد - همیشه گریه چو گرداب در گلو دارد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳۶:خوشم به باده گلگون که رنگ او دارد - رگی ز تلخی آن یار تندخو دارد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳۷:همین نه فاخته در سر هوای او دارد - به هر که بنگری این طوق در گلو دارد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳۸:چه باده غنچه این باغ در سبو دارد؟ - که هر نواطلبی برگ عیش ازو دارد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳۹:گلی که بلبل ما برگ عیش ازو دارد - هزار مرحله افزون به رنگ و بو دارد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴۰:کسی که دل به خیال تو در گرو دارد - به هر نفس که برآرد حیات نو دارد


  294. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۶:زخم دلم چو غنچه فراهم نمی شود - ممنون چرب نرمی مرهم نمی شود


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۹۶:آزاده رو مقید عالم نمی شود - عیسی شکار رشته مریم نمی شود


  295. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۸:غنچه در صحن چمن دل را نه آسان واکند - این گره را قطرهٔ شبنم به دندان واکند


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱۶:هر که چین منع از ابروی دربان وا کند - از دم عقرب گره را هم به دندان وا کند


  296. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۹:سوار شو که جمالت یکی شود - خوش آب و رنگ شود چون نگین سوار شود


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۷۲:کسی که کشته آن تیغ آبدار شود - اگر چه قطره بود بحر بیکنار شود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۷۰:به تیغ هر که شود کشته پایدار شود - رسد چو قطره به دریا یکی هزار شود


  297. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۱:گل فیض از ریاض حسن زاهد چیدنی دارد - چرا می پوشی از حق چشم، باطل دیدنی دارد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۶۴:به ذوق آشتی از دوستان رنجیدنی دارد - بساط دوستداری چیدن و واچیدنی دارد


  298. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۳:پیچ و خم مو را چو آن مشکین سلاسل می‌دهد - داد بی‌تابی دلم چون مرغ بسمل می‌دهد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۳۷:غنچهٔ این باغ بوی پارهٔ دل می‌دهد - شاخ گل یادی ز دست و تیغ قاتل می‌دهد


  299. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۵:آشنا با عشق اگر شد عقده دل واشود - قطره دریا می شود چون واصل دریا شود

    جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۷:آشنا با عشق اگر شد عقدهٔ دل وا شود - قطره دریا می شود چون واصل دریا شود


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵۵:در سخن گفتن خطای جاهلان پیدا شود - تیر کج چون از کمان بیرون رود رسوا شود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵۶:در دل هرکس که ذوق جستجو پیدا شود - قطره اش در عین گوهر واصل دریا شود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵۷:هر که پیوندد به اهل دل، به جان بینا شود - هر چه رزق طوطی از شکر شود گویا شود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵۸:دل ز قید جسم چون آزاد گردد وا شود - چون حباب از خود کند قالب تهی دریا شود


  300. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۶:در دل، آنانکه غم یار نهان می دارند - شعله ای را بخس و خار نهان می دارند


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۱۶:حال من از نظر یار نهان می دارند - خبر مرگ ز بیمار نهان می دارند


  301. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۷:سالکانی که به خورشید رخت دل بستند - شبنم آسا به نگه سوی تو محمل بستند


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۹۳:بال پرواز خود آن مردم غافل بستند - که به زنار علایق کمر دل بستند


  302. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۸:کامت چو در شوی به خطرها همی دهند - در بحر غوطه زن که گهرها همی دهند


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۳۴:از عیب پاک شو که هنرها همی‌دهند - دست از خزف بشو که گهرها همی‌دهند


  303. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۲:عجزم از عشق محال است عنان تاب شود - حسن این بادیه سد ره سیلاب شود


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۸۱:جگر تشنه محال است که سیراب شود - گر عقیق لب او در دهنم آب شود


  304. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۳:بلبلی نیست دل خسته که نالان نشود - داغ عشق تو گلی نیست که خندان نشود


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۰۶:عشق را پرده ناموس نگهبان نشود - بادبان پرده مستوری طوفان نشود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۰۷:سر آشفته ز دستار بسامان نشود - جمع گردیدن کف لنگر طوفان نشود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۳۷:مصر روشن ز جمال مه کنعان نشود - تا برافروخته از سیلی اخوان نشود


  305. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۵:چشم مخمور تو چون بازار صهبا بشکند - از شکست رنگ می ترسم که مینا بشکند


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷۲:دیده ما سیر چشمان شان دنیا بشکند - همچو جوهر نقش را آیینه ما بشکند


  306. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۶:تا بر رخ تو زلف پریشان نمی شود - آشفته خاطریم به سامان نمی شود


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۹۸:از خط گرفته آن مه تابان نمی شود - این مور بار دست سلیمان نمی شود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۹۹:مژگان ز موج اشک گریزان نمی شود - جوهر ز آب تیغ پریشان نمی شود


  307. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۹:دل به قدر عقل هر کس را اسیر غم شود - چون سبک مغزی فزون شد سرگردانی کم شود


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶۹:ساغر می دور از آن لبها اگر یک دم شود - خط به گرد ساغر می حلقه ماتم شود


  308. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۵:لب تو چون نمک نوشخند خواهد شد - صدای قهقههٔ گل بلند خواهد شد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۳۷:اگر چنین سخن ما بلند خواهد شد - زبان جرأت منصور بند خواهد شد


  309. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۶:هر که محو جلوهٔ جانان شود، جانان شود - قطره، عمان می شود چون واصل عمان شود


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۷۳:گفتگو از عقد دندان گوهر غلطان شود - پوچ گو گردد کهنسالی که بی دندان شود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۷۴:حسن چو بی پرده شد دلها به خون غلطان شود - خاک اطلس پوش گردد تیغ چون عریان شود


  310. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۹:می به جام گل از آن رخسار زیبا ریختند - رنگ سرو از سایهٔ آن قد رعنا ریختند


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۹۳:در سر پرشور ما تا رنگ سودا ریختند - لاله ها پیمانه خود را به صحرا ریختند


  311. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۰:بحر را چشم تر ما از نظر می افکند - کوه را بار غم از کمر می افکند


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷۹:گریه من آب در جوی سحر می‌افکند - ناله من شعله در جان اثر می‌افکند


  312. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۲:صید خلق اهل ریا در گوشه گیری دیده اند - دامن خود را از آن چون دام ماهی چیده اند


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۶۶:نیست در روی زمین، یک کف زمین بی‌انقلاب - وقت آنان خوش که در زیر زمین خوابیده‌اند

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸۷:دوربینانی که در پرداز دل کوشیده‌اند - چهره صبح قیامت را همین جا دیده‌اند


  313. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۳:سوار ابلق لیل و نهار خود باشد - اگر کسی بتواند سوار خود باشد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۵۴:زخاکساری دل برقرار خودباشد - گهرزگردیتیمی حصارخودباشد


  314. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۴:چو مهر دوست مرا در حریم جان تابد - به رنگ شمع ز نور دلم زبان تابد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۶۷:فروغ گوهر دل از سر زبان تابد - صفای باغ ز رخسار باغبان تابد


  315. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۵:آیینه با وقار تو سیماب می شود - با شوخی تو برق رگ خواب می شود


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۷۱:سرو این چنین ز شرم تو گر آب می شود - طوق گلوی فاخته گرداب می شود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۷۲:از روی آتشین تو دل آب می شود - کوه شکیب چشمه سیماب می شود


  316. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۶:از شور جنون هیچ کس آگاه نمی بود - گر سلسله جنبان دلم آه نمی بود


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۲۲:گر یار ز احوال من آگاه نمی بود - درد من سودازده جانکاه نمی بود


  317. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۷:اگر غبار ره یار می توانی شد - چو صبح مطلع انوار می توانی شد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۴۹:اگر به بیخبری یار می توانی شد - ز هرچه هست خبردار می توانی شد


  318. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۸:شب که حالم زغم هجر تو دیگرگون بود - بر کفم ساغر می آبلهٔ پرخون بود


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۳۶:نکشم ناز بتی را که جفاجو نبود - به چه کار آیدم آن گل که در او بو نبود؟


  319. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۹:سوی گلشن شو اکسیر حیاتت گر هوس باشد - هوایش پر به دل نزدیک ماند نفس باشد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸۸:دل آزاد طبعان فارغ از قید هوس باشد - قبای بی گریبان را چه پروای عسس باشد؟

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸۹:لب نو خط جانان دور باش بوالهوس باشد - که شکر در دل شب ایمن از جوش مگس باشد


  320. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۰:آن دم که باده کلفتم از سینه می برد - خورشید رشک بر دل بی کینه می برد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵۱:از بهر دل چه رنج عبث سینه می برد - آیینه دان چه فیض ز آیینه می برد


  321. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۲:شب که در ساغر شراب ارغوان افکنده بود - پیش رویش باده را آتش بجان افکنده بود


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳۱:دوش بر من سایه آن سرو روان افکنده بود - شاخ گل دستی به دوش باغبان افکنده بود


  322. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۳:دایما خون دلم زان زلف و کاکل می‌چکد - آب و رنگ گل نگر کز شاخ سنبل می‌چکد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵۴:حسرت از منقار خون‌آلود بلبل می‌چکد - پاکدامانی چون شبنم از رخ گل می‌چکد


  323. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۴:عیار ناقصان از فکر کامل می تواند شد - زبان گر خامشی عادت کند دل می تواند شد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۷۰:که با قد دو تا از مرگ غافل می تواند شد؟ - که ایمن زیر این دیوار مایل می تواند شد؟


  324. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۵:غمی به خاطرم از بیش و کم نمی آید - به هر دلی که رضاجوست غم نمی آید


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۰۷:برون ز کیسه ممسک درم نمی آید - ز دست بسته سخا وکرم نمی آید


  325. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۸:دست خواهش تا توان از مدعا باید کشید - خویش را در سایهٔ بال هما باید کشید


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۵۴:پای در دامان تسلیم و رضا باید کشید - اطلس افلاک را در زیر پا باید کشید


  326. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۹:لب خندان به تو ای غنچه دهن بخشیدند - چشم گریان و دل خسته به من بخشیدند


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۰۹:به کمان پشت و به شمشیر دهن بخشیدند - سینه گرم چو خورشید به من بخشیدند


  327. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۱:دل عاشق ز منع اشک خونین غرق خون می گردد - کز افشاندن غبار دامن صحرا فزون گردد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۲۸:کسی تا چند مغلوب شراب لاله گون گردد؟ - کسی تا چند بی لنگر درین دریای خون گردد؟

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۲۹:چنین از خون اگر دامان آن گل لاله گون گردد - زدامنگیری او آستینها جوی خون گردد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۱۴:چنین از می گر آن سیب زنخدان لاله گون گردد - سرانگشت سهیل از زخم دندان جوی خون گردد


  328. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۴:به شوخی برق را راه تپش بر بال و پر بندد - به تمکین کوه را چون کوچک ابدالان کمر بندد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۸۲:چو احرام تماشای چمن آن سیمبر بندد - زطوق خود به خدمت سرو را قمری کمر بندد


  329. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۷:نه آسان زان سر کو عاشق بیدل برون آید - ز جوش گریه هیهات است پا از گل برون آید


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸۸:کجا آسان زقید جسم پای دل برون آید؟ - نپوسد دانه تا در خاک کی از گل برون آید؟


  330. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۲:با همه اعضا مرا چون ابر گریان ساختند - همچو شاخ گل سراپای تو خندان ساختند


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۹۲:از دل سنگین لیلی کعبه جان ساختند - از غبار خاطر مجنون بیابان ساختند


  331. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۶:‏ آتش آهم ز بس گلزار بی نم می شود - برگ گل سنگ ته دندان شبنم می شود


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۲:گلشن حسن از بهار عشق خرم می‌شود - اشک بلبل رنگ چون گرداند شبنم می‌شود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۳:می‌شود عارف خجل نادان چو ملزم می‌شود - می‌کشد ناموس عالم هرکه آدم می‌شود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۵۷:گنج در ویرانه من مار ارقم می‌شود - زعفران در سینه من ریشه غم می‌شود


  332. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۷:با چمن دوش به شوخی چه اداها می‌کرد - غنچه را باد سحر بند قبا وامی‌کرد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۶۳:آن که منع من مخمور ز صهبا می‌کرد - لب میگون تو را کاش تماشا می‌کرد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۶۴:از دو عالم دل اگر رو به سویدا می‌کرد - سیر پرگار درین نقطه تماشا می‌کرد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۶۵:بی‌تو گر شاخ گلی دیده تماشا می‌کرد - مشق نظاره آن قامت رعنا می‌کرد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۶۶:حسن آن روز که آیینه مصفا می‌کرد - عشق در پرده زنگار تماشا می‌کرد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۶۷:در چمن جلوه‌گر آن قامت رعنا می‌کرد - ناله فاخته را سرو دو بالا می‌کرد


  333. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۰:اشتیاقم جام می را جان تصور می کند - هر خمی را چشمهٔ حیوان تصور می کند


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵۲:محو جانان خویش را جانان تصور می کند - قطره خود را بحر بی پایان تصور می کند


  334. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۱:سخن سازی چو چشم یار در دنیا نمی باشد - بلایی در جهان مانند آن بالا نمی باشد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۲۱:دل یکرنگ در غمخانه دنیا نمی‌باشد - درین بستان گلی غیر از گل رعنا نمی‌باشد


  335. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۳:آه ما کی در شب هجرت فلک پیما نشد - هر حباب اشک ما همچشم با دریا نشد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳۳:از سیاهی دل به تقصیرات خود بینا نشد - مستی طاوس کم از عیب پیش پا نشد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳۴:درد من خاطرنشان یار بی‌پروا نشد - خدمت چشم ترم در راه او مجرا نشد


  336. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۲:غفل نبرده بهره ای از روزگار عمر - وقتی که فوت شد نبود در شمار عمر


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۳۶:از ره مرو به جلوه ناپایدار عمر - کز موجه سراب بود پود و تار عمر


  337. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۳:گرچه از موج هوا چین بر جبین دارد بهار - ‏ خرمی از شاخ گل در آستین دارد بهار


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۸۴:از خرام ناز منت بر زمین دارد بهار - هر طرف صد خرمن گل خوشه چین دارد بهار


  338. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۴:نونهالم را ز بس بگذاشت بر شوخی مدار - عکس در آیینه چون در چشمه باشد بیقرار

    جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۰:نیست جز افغان مرا در بزم آن مکار کار - همچو آن بلبل که نالان است در گلزار زار


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۲:پاک گوهر را سزوارست اوج اعتبار - در سواری می رسد فیض نگین نامدار

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۳:آب گوهر از تهی چشمان نمی شوید غبار - نقش، جوی خشک باشد در عقیق آبدار

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۴:برد دستم رابیاض گردن جانان ز کار - دست را سازد بیاض خوش قلم بی اختیار

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۵:زخم را آماده شو چون شد مساعد روزگار - کزکجی بیش است عیب راستی در تیرمار

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۶:بیشتر گردد دل نازک ز غمخواران فگار - وای بر چشمی که از دستش بود بیماردار

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۷:مردمک را سیر کن در حلقه چشم نگار - گر ندیدی درمیان جرگه آهوی تتار

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۸:پرده مشکین به چشم شوخ بسته است آن نگار؟ - یا شده است از ناف آهوی ختن مشک آشکار

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۹:می برد خواهی نخواهی دل زمردم خط یار - چشم بندی می کند در بردن دل این غبار

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - در مدح حضرت رضا(ع):این حریم کیست کز جوش ملایک روزبار - نیست در وی پرتو خورشید را راه گذار

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷ - در مرثیه شاه صفی:پادشاهی و جوانی سد راه او نشد - کرد چون ادهم ز ملک عالم فانی کنار

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸ - در مدح شاه عباس دوم:ای زمان دلگشایت نوبهار روزگار - صبح نوروز از جبین بخت سبزت آشکار

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - در شکست یافتن داراشکوه از قلعه داران ایرانی قندهار:شکر کز اقبال روزافزون شاه تاجدار - آفتاب فتح طالع شد ز برج قندهار

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۳ - در موعظه و تخلص به مدح نبی اکرم (ص):تا نگردیده است خورشید قیامت آشکار - مشت آبی زن به روی خود ز چشم اشکبار

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۴۶:از نمدپوشان زبان طعن را کوتاه دار - کز نمد سالم نمی آید برون دندان مار

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۴۷:گل گلاب از هرزه خندی شد درین نیلی حصار - خنده بیجاست برق گریه بی اختیار

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۴۸:شد فزون در دور خط کیفیت لبهای یار - نشائه می بخشد دو بالا، می چو گردد پشت دار


  339. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۰:از گل داغ جنون دارم بهاری در نظر - باشدم از اشک گلگون لاله زاری در نظر


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۲۱:نیست درظاهر مرا گر گلعذاری درنظر - از دل صد پاره دارم لاله زاری درنظر


  340. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۳:پای هر نخلی که بوسیدم به دوران بهار - در چمن گل بر سرم افشاند احسان بهار


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۸۷:بوی گل می آیداز چاک گریبان بهار - تا ز تیغ کیست این زخم نمایان بهار

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۸۸:خاک راجان کرد درتن ابر احسان بهار - صبح محشر سر زد ازچاک گریبان بهار


  341. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۷:آب از گداز دل نخورد سرو آه اگر - چون داغ لاله قد نکشد از بر جگر


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۱۶:عارف ز نه سپهر چو صرصر کند گذار - چون برق ازین سیاهی لشکر کند گذار


  342. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۳:یادش از شوخی به دل ما را نمی گیرد قرار - پرتو خورشید در دریا نمی گیرد قرار


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۷۴:بیقرار عشق در یک جا نمی گیرد قرار - کوه اگر لنگر شود دریا نمی گیرد قرار


  343. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۴:گذشتم از سر عشقت من و خیال دگر - گل دگر چمن دگر و نهال دگر


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۹۷:ربوده خواب مرا حسن بی مثال دگر - گران چو خواب به چشمم بودخیال دگر


  344. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۲:مردم و مهر ترا در دل نهان دارم هنوز - از سر خاکم چنین مگذر که جان دارم هنوز


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۶۹:درتن خود یک هدف واراستخوان دارم هنوز - نسبت دوری به آن ابروکمان دارم هنوز


  345. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۷:به سیر باغ خرامان شد آن نگار امروز - چه مایه فیض که اندوخت نوبهار امروز


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۹۸:مگر به فکر سواری است آن نگار امروز؟ - که نیست فتنه خوابیده را قرار امروز

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۹۹:بیا و تازه کن ایمان به نوبهار امروز - که شد قیامت موعود آشکار امروز


  346. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۹:معنیی گر هست با رند می آشام است و بس - چشم بیداری و به عالم گر بود جام است و بس


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۹۶۵:از دل آگاه، در عالم، همین نام است و بس - چشم بیداری که دیدم، حلقهٔ دام است و بس

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۳۰:از دل آگاه در عالم همین نام است و بس - چشم بیداری که دیدم حلقه دام است وبس


  347. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۱:غنچه از دلبستگی گردیده پنهان در لباس - مفت آزادی که چون سرو است عریان در لباس


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۲۴:روز روشن را شب تارست پنهان در لباس - چهره گلرنگ دارد خط ریحان در لباس


  348. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۲:به رنگ شمع بگدازد ز سوز سینه ام تیرش - چو موج باده گردد آب خون آلوده شمشیرش


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳۵:ز شست صاف از دل می جهد گرم آنچنان تیرش - که از بوی کباب افتد به فکر زخم ،نخجیرش


  349. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۴:با صدانداز نشست آن بت رعنا در پیش - غم پس سر شد و بگرفت قدح جا در پیش


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۸۹:درکرم ساغر اگر هست زمینا در پیش - ابر ازبخشش دریاست ز دریا درپیش


  350. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۶:طراوت دارد از بس نوبهار حسن سرشارش - چکد رنگ از حیا چون قطره های می ز رخسارش

    جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۵:خوشا جوش بهار تبت و دامان کهسارش - به شاخ ارغوان ماند رگ سنگ شرربارش

    جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۷:از آن چون آب در گل‌ها بود آهسته رفتارش - که می‌ترسد بریزد آب و رنگ از حسن سرشارش


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۲۹:سخن دارد به آب زندگی لعل گهر بارش - زبان بازی به کاکل می کند مژگان خونخوارش

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳۰:همان یوسف که مصر آمد به تنگ از بس خریدارش - به پشت کار حسن او نیرزد روی بازارش

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳۱:عرق رامی کند بی دست و پا لغزنده رخسارش - دهد از دور شبنم آب، چشم خود ز گلزارش

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳۲:حساب دین و دل راپاک کن باچشم عیارش - که شب رانیمه خواهد کرد از خط حسن طرارش

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۱ - در توصیف کابل و مدح نواب ظفرخان:خوشا عشرت سرای کابل و دامان کهسارش - که ناخن بر دل گل می زند مژگان هر خارش


  351. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۷:سرشته اند ز فیض هوای صبح تنش - زموج پرتو ما هست تار پیرهنش


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۱۷:رسیده است به جایی لطافت بدنش - که از نسیم شود داغدار یاسمنش


  352. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۰:ز حیرت ماند در بند چکیدن گوهر کوشش - وگرنه قطرهٔ آبی است از شرم بناگوشش


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۴۰:به خط است این نمایان گشته از طرف بناگوشش - که شد گرد یتیمی سایه افکن درگوشش

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۶۹:در آن محفل که برخیزد نقاب از روی گلپوشش - سپند از جای خود برخاستن گردد فراموشش

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۷۰:تماشای جمال خود چنان برده است از هوشش - که بیرون آورند از خانه آیینه با دوشش!


  353. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۱:ندارد بیش ازین دل طاقت صهبای پر زورش - دهد از هر نگه رطل گرانی چشم مخمورش


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳۳:من و عشقی که دست چرخ را چنبرکند زورش - گذارد درفلاخن کوه قاف عقل راشورش

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳۴:شرابی را که چون پروانه گردد گرد سر طورش - نسازد پرده رنبوری انگور مستورش


  354. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۲:نشست و کان کیفیت ازو شد بزم رنگینش - بدخشان می لعلی بود کهسار تمکینش


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۵۷:اگر چه بی نیاز ست از دو عالم ناز تمکینش - چه بیتابانه می چسبد به دل لبهای شیرینش

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۵۸:بهار آرزو گلگل شکفت ازروی رنگینش - به جوش آورد خون بوسه را دست نگارینش


  355. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۳:در بند پاس خاطر غیر اینقدر مباش - غافل زحالم ای ز خدا بیخبر مباش


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۴۵:غافل ز حال عاشق خونین جگر مباش - مغرور حسن پا به رکاب اینقدر مباش


  356. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۵:به گلزاری که در رفتار آید سرو موزونش - برافرازد پی نظاره قامت بید مجنونش


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۵۴:به جوش آرد شراب شوق را رخسار گلگونش - گریبان می درد خمیازه از لبهای میگونش

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۵۵:اگر باید درآتش رفت از رخسار گلگونش - به دندان خون خود می گیرم از لبهای میگونش؟

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۵۶:شراب لعل می سازد عرق راروی گلگونش - قدح لبریز برمی گردد ازلبهای میگونش


  357. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۶:چنان کز قهر او مانند صهبا آب شد آتش - چو جام باده از لطفش گل سیراب شد آتش


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۲۴:ز سوز سینه پروانه من آب شد آتش - زسیر و دور من سرگشته چون گرداب شد آتش


  358. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۷:دل به عشق از بستگی وا می شود غمگین مباش - عاقبت این قطره دریا می شود غمگین مباش


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۷۶:دل ز تن چون دور شد وامی شود غمگین مباش - کور را فرزند بینا می شود غمگین مباش


  359. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۹:به وادیی که کند تیغ عشق تسخیرش - دل دو نیم بود نقش پای نخجیرش

    جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۱:شکاریی که دلم گشته است نخجیرش - صدای شیر به گشو آید از نی تیرش


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۰۸:که می رهد زخم طره گرهگیرش؟ - که چشم بررخ یوسف گشوده زنجیرش


  360. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۰:ز مستی گر رسد دستم به لب‌های نمک سودش - شود یاقوت دست افشار لعل خنده‌آلودش


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۲۷:نشد روشن چراغم از عذار آتش اندودش - مگر چشمی دهم درموسم خط آب ازدودش

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۲۸:نمی تابد ز آتش روی، خط عنبر آلودش - چه شمع است این که چون پروانه گردد گرد سردودش


  361. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۲:هرگز صدا نبرده در این بزم ره به گوش - افتاده است رسم فغان همنشین خموش


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۵۸:خوش باد سال و ماه وشب وروز میفروش - کز یک پیاله برد زمن صبر و عقل وهوش


  362. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۳:ای دل هم آرمیده و هم می رمیده باشد - آه به باد رفته و اشک چکیده باش


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۴۳:در جلوه گاه حسن، سراپای دیده باش - در پیش زنگی آینه زنگ دیده باش


  363. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۶:بتی که برده دلم زلف عنبر بویش - نشسته نکهت سنبل چو گرد بر مویش


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۲۶:به احتیاط نظر کن به چشم جادویش - که در کمین رمیدن نشسته آهویش

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۲۷:ز دل برون نرود چشم آشنا رویش - سری به دامن مجنون نهاده آهویش


  364. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸۵:تنها نه تنگنای دلم شد خراب خط - عالم بهم برآمده از بیحساب خط


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۱۵:چون برق زود می گذرد آب و تاب خط - زنهار دل مبند به موج سراب خط


  365. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸۹:بود از سوز دلم هر قطره خون در تن چراغ - پیش ازان دم کز شرر در سنگ شد روشن چراغ


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۴۲:هر سرایی را که باشد از دل روشن چراغ - می‌جهد شب‌های تار از دیده روزن چراغ

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۸۷:لاله آتش زبان افروخت در گلشن چراغ - بعد ازین در خواب بیند دیده روشن چراغ


  366. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹۷:در کسب هوا کوش که آزاد کند مشک - بو را چو دمی همنفس باد کند مشک


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۲۰:زلف تو نفس در جگر باد کند مشک - آهوی تو خون در دل صیاد کند مشک


  367. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۰:از سوز دلم دیدهٔ مهجور شود خشک - هر قطرهٔ خون در تن رنجور شود خشک


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۱۹:از گرد خط آن غنچه مستور شود خشک - درجام سفالین می پرزور شود خشک


  368. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۵:حسن صدا از آن دهن غنچه فام تنگ - چون معنی لطیف بود در کلام تنگ


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۳۰:آمد بهار و شد در و دیوار لاله رنگ - از جوش لاله شیشه پرباده گشت سنگ


  369. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۹:چو گل ز فیض صبوحی پر است جام جمال - به یک پیاله می از صاف رنگ مالامال

    جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۲۴ - در نعت پیامبر صلی الله علیه و آله:شده است بسکه گزیدم ز زشتی اعمال - چو شانه در کفم انگشتها خلال خلال


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۴۵:شکوه حسن فزون گردد از لباس جلال - شود دو آتشه رنگ بتان ز جامه آل

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹ - در مدح شاه عباس دوم:هزار شکر که گوهر فروز جاه و جلال - به خانه شرف آمد به دولت و اقبال


  370. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۴:بیند چو خرامیدن رنگین ترا گل - روبد ره جولان تو با موج صفا گل


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۶۹:از سرکشی و ناز ندارد سر ما گل - سرپیش فکنده است به تقریب حیا گل


  371. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۶:دارد دلم مهر علی از بس که پنهان در بغل - هر ذرهٔ خاکم بود خورشید تابان در بغل


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۷۳:ای از رخت هر خار را سامان بستان در بغل - هر ذره را از داغ تو خورشید تابان در بغل


  372. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۸:هرگز نبوده غیر توام آرزوی دل - یارب تهی مباد ازین می سبوی دل


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۶۳:تا چند گرد کعبه بگردم به بوی دل - تا کی به سینه زنم ز آرزوی دل


  373. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۹:کو زبانی که دهم شرح گرفتاری دل - مگر از طرز نگاهم شنوی زاری دل


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۴۱:مکش ای سلسله مورو به هم از زاری دل - که شب زلف بود زنده زبیداری دل

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۴۲:تو و آوازه خوبی و من و زاری دل - تو و بیماری چشم و من و بیماری دل


  374. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۰:کی غمی از پا و کی پروای از سر داشتم - زان قیامت جلوه در دل شور محشر داشتم


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۳۶:چون صدف دستی که از بهر گهر برداشتم - گر به دندان می گرفتم عقد گوهر داشتم

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۳۷:شب که آن آیینه رو را در برابر داشتم - طالع فغفور و اقبال سکندر داشتم


  375. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۱:ما خاک ره جلوه آن سرو روانیم - دل داده و جان باخته اش از دل و جانیم


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۳۷:اشک است درین مزرعه تخمی که فشانیم - آه است درین باغ نهالی که رسانیم

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۳۸:تا در خم این کارگه شیشه گرانیم - چون طفل در آیینه به حیرت نگرانیم


  376. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۶:چو وصف ابروی آن ماه عالمگیر می‌گفتم - سخن پیچیده‌تر از جوهر شمشیر می‌گفتم


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۰۵:هنوزم از دهان چون صبح بوی شیر می‌آمد - که چون خورشید، مطلعهای عالمگیر می‌گفتم!

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۸۹:به پای خفته دایم حرف از شبگیر می گفتم - ز آزادی سخن در حلقه زنجیر می گفتم


  377. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۷:شب غم، بی جمالش، ساغر، اخگر بود در دستم - ز هر موجی قدح بال سمندر بود در دستم


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۸۵:در آن شبها که از یاد تو ساغر بود در دستم - ز هر ناخن هلال عید دیگر بود در دستم


  378. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۲:بود آسودگی در اضطراب از چشم بی‌تابم - چو نبض خسته دایم در طپش باشد رگ خوابم


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۸۱:حدیث تلخ ناصح کرد بیخود چون می نابم - زبان مار شد از مستی غفلت رگ خوابم

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۸۲:ز کوشش حاصلی غیر از غبار دل نمی یابم - به از افتادگی این راه را منزل نمی یابم


  379. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۵:از غار راه ریزد عشق رنگ خانه ام - همچو نقش پا ندارم بام و در، ویرانه ام


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۱۴:بس که محکم کرده در سستی بنا کاشانه‌ام - جلوه مهتاب سیلاب است در ویرانه‌ام

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۱۵:از سواد شهر وحشت می‌کند دیوانه‌ام - می‌کشد از لفظ دامن معنی بیگانه‌ام

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۱۶:مومنی را می‌کند آزاد از قید فرنگ - هرکه می‌سازد درین محفل ز خود بیگانه‌ام

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۱۷:نیست از عزلت غباری بر دل دیوانه‌ام - در بهاران از زمین سر بر نیارد دانه‌ام

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۹۲:می‌تراود وحشت از بوم و بر کاشانه‌ام - دارد از چشم غزالان حلقه در خانه‌ام

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۴۴:اشک خونین بس که زد جوش از دل دیوانه‌ام - چون نگین هموار شد با فرش، سقف خانه‌ام


  380. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۶:تا بود سودای زلفش در سر شوریده‌ام - دانهٔ زنجیر می‌ریزد سرشک از دیده‌ام


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۹۵:مدتی چون غنچه در خون جگر پیچیده‌ام - تا درین گلزار چون گل یک دهن خندیده‌ام

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۹۶:تا شده است از دوربینی عاقبت‌بین دیده‌ام - در ترازوی قیامت خویش را سنجیده‌ام

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۹۷:تا نظر از عارض گل‌فام او پوشیده‌ام - خار در چشمم اگر روی فراغت دیده‌ام


  381. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۷:نه از بیگانه چشم مردمی نه زآشنا دارم - غم عالم ندارم تکیه بر ذات خدا دارم


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۲۱:چنان سرگرمیی از شوق آن گلگون قبا دارم - که بر گل می خرامم خاراگر در زیر پا دارم

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۲۲:زبان شکوه فرسودی ز چرخ بیوفا دارم - دلی در گرد کلفت چون چراغ آسیا دارم


  382. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۰:به یمن همت عشقت ز قید دل رستم - بتی که قبلهٔ آمال بود بشکستم


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۵۵:نجست ناوک آهی درست از شستم - به غبغب هدفی آشنا نشد دستم


  383. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۳:بی تو چون پسته طرب ساخته غمناکترم - یک دهن خنده نشانیده به خون تا کمرم


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۳۳:چند در خاک وطن غنچه بود بال و پرم؟ - در سر افتاده چو خورشید هوای سفرم


  384. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۶:درآمد تا در آغوش تمنا آن برو دوشم - لبالب همچو ماه نو شد از خورشید، آغوشم


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۶۱:چنان برد اختیار از دست آن سرو قباپوشم - که آید در نظرها خشک چون محراب آغوشم

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۶۲:نشد سروی درین بستانسرا یک بار همدوشم - ز آتش طلعتی روشن نشد محراب آغوشم

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۶۳:به دامن می دود اشکم گریبان می درد هوشم - نمی دانم چه می گوید نسیم صبح در گوشم


  385. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۷:بسکه با سامان شد از حسن ملیحی دیدنم - بر کباب دل نمک پاشد نگه دزدیدنم


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۹۳:یوسفستان گشت دنیا از نظر پوشیدنم - یک گل بی خار شد عالم زدامن چیدنم


  386. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۹:فصل بهار اسیر گل و سرو و سوسنم - در دام خود کشیده چو طاؤس گلشنم


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۱۸:از موج اشک، کام نهنگ است مسکنم - وز برق آه، دیده شیرست روزنم


  387. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵۲:دلی از فیض یاد عارضش رشک چمن دارم - قفس را می کند گلدام، طاؤسی که من دارم


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۳۳:هزاران معنی پیچیده در زلف سخن دارم - سر زلف سخن بی چشم زخم امروز من دارم

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۳۴:من از گلبانگ رنگین روی گلهای چمن دارم - عقیق نامدارم حق شهرت بر یمن دارم

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۳۵:نمی دانم چه نسبت با نسیم پیرهن دارم - که هم در مصرم و هم در جای بیت الحزن دارم


  388. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵۳:خوش آن دم کز جفایش خوشدلی بنیاد می‌کردم - به این افسون دلش را مایل بیداد می‌کردم


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۹۸:نه از خامی در آتش ناله و فریاد می کردم - ازین دولت جدا افتادگان را یاد می کردم


  389. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵۴:گرنه از جوش نزاکت بر تنش سنگین بود - تار و پود پیرهن از رشتهٔ جانش کنم


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۰۳:جرأتی کو تا تماشای گلستانش کنم - چشم حیران را سفال خط ریحانش کنم


  390. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵۹:به شهربند تعلق دمی قرار ندارم - سر مصاحبت اهل این دیار ندارم


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۴۵:به سینه تخم امیدی چو شوره زار ندارم - ستاره سوخته ام چشم بر بهار ندارم


  391. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۲:بستهٔ خود بودم از فیض ریاضت وا شدم - برگداز خویش تا بستم کمر، دریا شدم


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۶۳:پیش چشمم شد روان گر تشنه دریا شدم - یافتم جویاتر از خود هر چه را جویا شدم


  392. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۵:اسیر پیچش آن طره شکن گیرم - ز موج نکهت سنبل کنند زنجیرم


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۲۵:درین سفر که توکل شده است راهبرم - یکی است نسبت زنار و توشه با کمرم


  393. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۷:دست هوس زنعمت دنیا کشیده ام - چون طفل غنچه خونه دل خود مکیده ام

    جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۲:یک‌رنگ بی‌خودی شده از خود بریده‌ام - با وحشت آرمیده‌ام از بس رمیده‌ام


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۸۰:روی سخن ز آینه‌رویان ندیده‌ام - گاهی ز پشت آینه حرفی شنیده‌ام


  394. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۹:ز بس بالد نگه از دیدنت در چشم حیرانم - نیاید چون پر ناوک بهم صفهای مژگانم


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۷۱:نه امروز ست سودای جنون را ریشه درجانم - به چوب گل ادب کردی معلم در دبستانم


  395. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷۱:از غرور توبه غرق معصیت تا گردنم - تر شد از اشک پشیمانی همانا دامنم

    جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷۲:من که از جوش تجلی رشک نخل ایمنم - پرتو شمع است چون فانوس گرد دامنم


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۹۲:شمع فانوسم که در پرده است اشک افشاندنم - از گرستن تر نگردد دامن پیراهنم


  396. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷۶:افروختهٔ عشقم و پروانهٔ خویشم - مجنون تو لیلی وش و دیوانهٔ خویشم


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۰۷:بیخود ز نوای دل دیوانه خویشم - ساقی و می و مطرب و میخانه خویشم


  397. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷۸:در حریم وصل از دلدار دور افتاده ام - مستم از کیفیت سرشار دور افتاده ام


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۸۷:در ته یک پیرهن از یار دور افتاده ام - آه کز نزدیکی بسیار دورافتاده ام


  398. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸۴:به او نزدیکم و از شرم خود را دور پندارم - وصالش داده دست و خویش را مهجور پندارم

    جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱۲:فزونتر گردد از زهد ریایی نخوت مردم - کدوی باده بر خود بند تا خود را نسازی گم


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۲۰:بزرگان می‌کنند از تلخرویی سرمه در کارم - اگرچه با جواب خشک ازین کهسار خرسندم

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۲۸:شراب کهنه در پیری مرا دارد جوان دایم - که دارد از مریدان این چنین پیری که من دارم؟

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۴۳:نخوابیده است با کین کسی هرگز دل صافم - ز بستر چون دعا از سینه‌های پاک برخیزم

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۵۷:نسازد لن ترانی چون کلیم از طور نومیدم - نمک پرورده عشقم، زبان ناز می‌دانم

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۶۵:به عشق پاک کردم صرف عمر خود، ندانستم - که از تردامنی با غنچه همبستر شود شبنم

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۰۴:فریب مهربانی خوردم از گردون، ندانستم - که در دل بشکند خاری که بیرون آرد از پایم

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۵۶:درین بستانسرا خود را چنان صائب سبک کردم - که رنگ چهره گل را گران پرواز می بینم


  399. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸۷:ما که دل در فکر دنیای خراب افکنده ایم - گوهر یکدانه ای را در خلاب افکنده ایم


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۵۶:عشق را در بند جسم از پیچ و تاب افکنده‌ایم - خضر را در دام از موج سراب افکنده‌ایم

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۵۷:روزگاری در رگ جان پیچ و تاب افکنده‌ایم - تا ز روی شاهد معنی نقاب افکنده‌ایم

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۵۸:ما ز روی آتشین او نقاب افکنده‌ایم - بار اول ما بر این آتش کباب افکنده‌ایم


  400. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸۹:زحال من چسان آگاه گردد شوخ خودکامم - که قاصد را بلب ماند نی شد ناله پیغامم


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۶۹:دل آسوده ای داری مپرس از صبر و آرامم - نگین را در فلاخن می نهد بیتابی نامم


  401. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۱:سوخت تا از پرتو آن آتشین خو پیکرم - صیقل آیینهٔ خورشید شد خاکسترم


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۶۷:شد ز بیقدری غبار دیده ها شعر ترم - مهره گل گشت از گرد کسادی گوهرم

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۶۸:شست نقش انجم از افلاک مژگان ترم - ابر شد مستغنی از دریا ز آب گوهرم


  402. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۵:گلگشت چارباغ برو دوش کرده ایم - سیر بهار گلشن آغوش کرده ایم


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۵۱:ما پرده های گوش خود از هوش کرده ایم - پندی که داده اند به ما گوش کرده ایم


  403. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۶:لخت لخت از یاد رویت شد دل بی کینه ام - عاقبت از شوخی عکست شکست آیینه ام


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۱۹:ساغر می کی بشوید گرد غم از سینه‌ام - همچو جوهر ریشه کرده زنگ در آیینه‌ام

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۲۰:نیست از گردون غباری بر دل بی‌کینه‌ام - جلوه طوطی کند زنگار در آیینه‌ام

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۲۱:صاف چون صبح است با عالم دل بی‌کینه‌ام - می‌توان رو دید از روشندلی در سینه‌ام

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۹۳:دیده از صورت‌پرستی بسته بود آیینه‌ام - نوخطی دیدم که بازی کرد دل در سینه‌ام


  404. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۸:نماید چون جرس در راه شوق شوخ بیباکم - طپیدنهای دل از رخنه های سینهٔ چاکم


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۶۷:غبار آلود عصیان بس که شد جان هوسناکم - سرشک شمع گردد مهره گل بر سر خاکم

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۶۸:نیم خارج درین بستانسرا هر چند غمناکم - اگر هم خنده گل نیستم هم گریه تاکم


  405. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰۲:خیال ساغر چشم تو کرده مدهوشم - نگاه ناز به دوش برده از هوشم


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۴۹:کجاست نیستی جاودان، که بیزارم - ازان حیات که گردد به سال و ماه تمام

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۶۴:همان به خاک برابر چو نور خورشیدم - اگرچه از همه آفاق بر سر آمده‌ام

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۴۰:چه نسبت است به مژگان مرا نمی‌دانم - که پیش چشمم و از پیش چشمها دورم

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۵۶:در آشیان به خیال تو آنقدر ماندم - که غنچه شد گل پرواز در پر و بالم

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۹۱:درین ریاض من آن شبنم گرانجانم - که در خزان به شکر خواب نو بهار روم

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۰۲:شود جهان لب پرخنده‌ای، اگر مردم - کنند دست یکی در گره گشایی هم

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۷۸:وفا و مردمی از روزگار دارم چشم - ببین ز ساده‌دلیها چه از که می‌جویم


  406. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰۳:بی‌خطا از بس رساند زخم بر بالای زخم - تیر او انگشت زنهاری است در لب‌های زخم


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۵۸:جامه ای می خواست دل بر قامت رعنای زخم - آخر آمد ناوک اوراست بر بالای زخم


  407. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰۸:گرفت عشقش ازین دست اگر گریانم - رسید چاک گریبان چو گل به دامانم


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۳۸:اگر چه نیک نیم در پناه نیکانم - عجب که تشنه بمانم، سفال ریحانم

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۳۹:بس است روی دلی مشت استخوان مرا - ز چشم شیر فتد برق در نیستانم

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۴۰:ز رعشه رفته برون دست و پا ز فرمانم - فتاده است تزلزل به چار ارکانم

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۴ - در مدح نواب ظفرخان:اگر چه از نفس گرم برق سوزانم - صدف چو واکند آغوش، ابر نیسانم

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۲۱:شکار جذبه توفیق شد گریبانم - دگر چه خار تواند گرفت دامانم؟


  408. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱۴:عشق در زنهار باشد از دل غم پیشه ام - نی به ناخن می کند شیر ژیان را بیشه ام


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۰۹:آسمان نیلگون را سبز کرد اندیشه‌ام - بیستون کان زمرد شد زآب تیشه‌ام

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۱۰:بر دل نازک گرانی می‌کند اندیشه‌ام - سنگ می‌گردد ز ناسازی پری در شیشه‌ام


  409. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱۵:دل را اسیر پیچش آن مو گذاشتیم - پابند حلقه حلقهٔ گیسو گذاشتیم


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۷۲:ما کار دل به آن خم ابرو گذاشتیم - سر چون کمان حلقه به زانو گذاشتیم


  410. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۲:در چمن با درد عشقت گر دمی منزل کنم - برگ برگ غنچه ها را لخت لخت دل کنم

    جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۳:خاک راه آن سیه مستم به هنگام خرام - تا مگر سرو روانش را به خود مایل کنم


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۰۵:چند چون تن پروران تعمیر آب و گل کنم - رخنه های جسم را محکم زلخت دل کنم

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۰۶:چند اوقات گرامی صرف آب و گل کنم - در زمین شور تا کی تخم خود باطل کنم


  411. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۷:شدم پیر و همان مغلوب نفس غفلت آیینم - همان همچون شرر در خاره مست خواب سنگینم


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۸۳:قضا روزی که کرد از چار عنصر خشت بالینم - غبارآلود شد آیینه چشم جهانبینم

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۵۲:کجا شور قیامت تلخ سازد خواب شیرینم؟ - که پای سیل می‌آید به سنگ از خواب سنگینم


  412. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۸:طاقتم طاقست یاران! یار می خواهد دلم - یار می خواهد دلم، بسیار می خواهد دلم


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۹۰:عافیت زان غمزه خونخوار می‌خواهد دلم - آب رحم از تیغ بی‌زنهار می‌خواهد دلم


  413. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۹:به هیچ کس نرسیده است سود ازین مردم - به غیر درد که بر دل فزود ازین مردم


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۰۵:ز سادگی است تمنای سود ازین مردم - که شد به خاک برابر وجود ازین مردم


  414. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۰:زخنده ساغر بر لب رسیده ای دارم - زگریه بادهٔ ناب چکیده ای دارم


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۲۴:لب خموش و زبان گزیده‌ای دارم - چو بوی گل نفس آرمیده‌ای دارم


  415. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۲:تنها همین ز چشم نه گوهر فکنده ایم - یاقوت را ز دست چو اخگر فکنده ایم


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۵۶:ما در محیط حادثه لنگر فکنده ایم - در آب تیغ، دام چو جوهر فکنده ایم


  416. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۷:زین بیش جور با دل خونین ما مکن - با ما جفا مکن، مکن ای بیوفا مکن

    جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۱:ساقی بیار باده و عیشم به کام کن - زین بیش خون مکن به دلم می به جام کن


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۸۰:پیش از وصال، ترک تمنای خام کن - تا گل نیامده است علاج ز کام کن

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۸۱:دل از گناه پاک چو دارالسلام کن - خاک سیاه بر سر مینا و جام کن

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۰۴:پهلو تهی ز ناوک آن دلربا مکن - در استخوان مضایقه با این هما مکن


  417. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۸:بی جان بود قدح شب آدینه بر زمین - مالد ز تشنگی بط می سینه بر زمین


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۱۳:ما از صفای سینه بی کینه بر زمین - مالیده ایم چهره آیینه بر زمین


  418. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۰:جهان را محتسب، چندی به کام می پرستان کن!‏ - ز می خمخانه ها را رشک کهسار بدخشان کن!‏


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۲۵:به یک زخم نمایان سرفرازم از شهیدان کن - چو صبح وصل خندانم ازین لطف نمایان کن


  419. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۴:تو و نامهربانی و به قصد ما میان بستن - من و از جان و دل، دل بر خدنگ جانستان بستن


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۹۰:به امید اقامت دل به اسباب جهان بستن - بود شیرازه از غفلت به اوراق خزان بستن

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۵۴:زبان شانه را از حرف زلفش کی توان بستن؟ - پریشان گوی را نتوان ز غمازی زبان بستن

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۲۵:زبان شانه را از حرف زلفش کی توان بستن؟ - پریشان گوی را نتوان ز غمازی زبان بستن


  420. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۶:گر چنین در ضعف دایم بگذرد احوال من - مو برآرد دیدهٔ آیینه از تمثال من


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۱۳:بس که دارد گرد کلفت چهره احوال من - روی می مالد به خاک آیینه را تمثال من

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۸۰:بس که از دوران به سختی بگذرد احوال من - می زند بر سینه سنگ آیینه از تمثال من


  421. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۸:در دیار همتم فرش است گوهر بر زمین - افکند یاقوت را دستم چو اخگر بر زمین


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۷۷:هر که اینجا از سرافرازان نهد سر بر زمین - خط ز خجلت کم کشد در روز محشر بر زمین


  422. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۳:بی سخن نیست ترا یک سر مو بیش دهن - مو شکاف است زبان تو چو آیی به سخن


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۵۸:چشم خورشید به رخسار تو باشد روشن - نیست یک سرو به غیر از تو درین سبز چمن


  423. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۴:کی کمال مرد بدخو بر کسی گردد عیان - گشته در دیوار پشت چین پیشانی نهان

    جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۳۱ - در نعت پیامبر (صلی الله علیه و اله و سلم)‏:تا تواند شد نشان تیر آن ابرو کمان - حلقه های چشم آهو شد چو زهگیر استخوان

    جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۳۲ - تجدید مطلع:چون فتد سودای طوفش در سر روحانیان - مایه می بازد زمین از چرخ گرد کاروان


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۶۵:از عزیزان رفته رفته شد تهی این خاکدان - یک تن از آیندگان نگرفت جای رفتگان

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - در مدح شاه عباس دوم و تهنیت ورود او به اصفهان:منت ایزد را که با اقبال و دولت همعنان - روی در برج شرف آورد خورشید جهان

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در مدح شاه عباس دوم و تاریخ اتمام بنای تالار عالی قاپو:منت ایزد را که از لطف خدای مستعان - عالم افسرده شد از باد نوروزی جوان

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - در مدح شاه عباس دوم:سرمه چشم ملایک شد غبار اصفهان - از وجود فایض الجود شهنشاه زمان

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۷۳:روی خوبت زنگ خودبینی زدود از گل‌رخان - کار صیقل کرد این آیینه با آهن‌دلان

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۷۴:حلقه هر در مشو با قامت همچون کمان - تا نگردی تیرباران ملامت را نشان


  424. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۶:خضر نتوانست نرد عشق آسان باختن - باید اول در قمار عاشقی جان باختن


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۹۲:چیست جان تا زیر تیغ یار نتوان باختن؟ - سهل باشد پیش آب زندگی جان باختن

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۹۳:فاش خواهد شد ز آهم عشق پنهان باختن - ز اضطراب شمع من گل می کند جان باختن


  425. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۷:ز پهلوی ریاضت کسب انوار سعادت کن - دلت را از گداز تن حباب بحر رحمت کن


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۲ - شفای شه به دعا از خدا طلب کرده:خدایا شاه ما را صحت کامل کرامت کن - به غیر از درد دین از دردها او را حمایت کن


  426. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۹:ز خویشتن نفسی گر نهی قدم بیرون - همان بود که بتی آری از حرم بیرون


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۹۲:کسی که می‌نهد از حد خود قدم بیرون - کبوتری است که می‌آید از حرم بیرون

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۵۳:کسی که می نهد از حد خود قدم بیرون - کبوتری است که می آید از حرم بیرون


  427. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۰:کرده تا از گرمی خویت حکایت سر زبان - شعله می رقصد بهرنگ شمع بزمم بر زبان


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۶۶:خضر اینجا خاک می لیسد ز شرم ناکسی - من کیم تا تیغ او گردد به خونم ترزبان؟


  428. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۲:از نسیم صبحگاهی کرده در بر پیرهن - برنتابد یوسف بوی ترا هر پیرهن


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۵۹:تا برآورد آن بهشتی روی از بر پیرهن - بر تن سیمین بران شد از عرق تر پیرهن


  429. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۴:در خرام آمد چو آن مشکین سلاسل بر زمین - نقش پا در اضطراب افتاد چون دل بر زمین


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۷۸:در گلستانی که ریزد خون بلبل بر زمین - در لباس لاله گردد جلوه گر گل بر زمین

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۷۹:سایه تا افتاد ازان مشکین سلاسل بر زمین - آیه رحمت مسلسل گشت نازل بر زمین


  430. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۶:خوبرو بسیار از کشمیر می آید برون - گل بسی زین خاک دامنگیر می آید برون


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۴۷:پای ما تا از گل تعمیر می آید برون - جوی خون از پنجه تدبیر می آید برون


  431. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۰:چون شمع برافروختی از باده کشیدن - گلها بتوان زآتش رخسار تو چیدن


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۲۲:بی آب نگردد گهر حسن ز دیدن - باریک نگردد لب ساغر ز مکیدن


  432. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۱:چون نهد عارف به پر از خلوت دل پا برون؟ - کی به جریان می رود از خویشتن دریا برون؟

    جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۰:غیر را امشب کباب از اختلاط یار کن - باده بستان از کفش در کاسهٔ اغیار کن


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۰۷:جای شادی نیست زیر این سپهر نیلگون - خنده در هنگامهٔ ماتم نمی‌باید زدن

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۰۰:دامن فانوس آن وسعت ندارد، ور نه من - گریه‌ها دارم چو شمع انجمن در آستین

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۸۶:با لب او کار دندان می کند سین سخن - زین سبب کم حرف افتاده است آن شیرین دهن

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۸۷:شد ز پیری ها مرا گوش گران مهر دهن - چون زبان آور شوم چون بسته شد راه سخن؟


  433. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۴:به سعی در طلبش راه جستجو سر کن - می دگر ز گداز نفس به ساغر کن


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۳۷:دمید صبح، سر از خواب بیخودی برکن - ز اشک گرم می آتشین به ساغر کن

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۳۸:ترا که گفت وطن زیر چراغ اخضر کن؟ - درین محیط پر از خون چو نوح لنگر کن


  434. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۸:بوسی ز کنج لعل لبش انتخاب کن - خود را به آن نگار مصاحب شراب کن


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۲۷:دل را به آتش نفس گرم آب کن - ای غافل از خزان، گل خود را گلاب کن

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۷۲:دل را به آتش نفس گرم آب کن - ای غافل از خزان گل خود را گلاب کن

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۷۳:ساقی دمید صبح قدح پر شراب کن - از روی گرم خود بط می را کباب کن


  435. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۲:امروز چون توان به مدارا گریستن - باید چو ابر دجله و دریا گریستن


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶۴:چند ای دل غمین به مداران گریستن؟ - عیب است قطره قطره ز دریا گریستن


  436. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۵:شد بهار و گشت عالم گلستان، ما همچنان - کرد گل از خاک اسرار نهان، ما همچنان


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۸۱:مشک شد خون در وجود آهوان ما همچنان - سنگ خارا لعل شد در صلب کان ما همچنان


  437. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۶:چو گل شکفت دگر توبه اختیار مکن - بگیر ساغر و خون در دل بهار مکن


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۴۱:ز باده توبه در ایام نوبهار مکن - به اختیار پشیمانی اختیار مکن

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۴۳:ز باده توبه در ایام نوبهار مکن - به اختیار، پشیمانی اختیار مکن


  438. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۷:چنان یکباره ترک تیغ باز من برید از من - کز آن قطع نظر خونابهٔ حسرت چکید از من


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۳۴:ز بی عشقی بهار زندگی دامن کشید از من - وگرنه همچو نخل طور آتش می چکید از من


  439. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹۱:ساقیا رحمی بر احوال من افتاده کن - اینکه خونم می کنی در دل به جامم باده کن


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۷۳:صبح شد ساقی بیا فکر من افتاده کن - از می چون آفتاب این سنگ را بیجاده کن


  440. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹۲:حیف باشد واله دنیای دون پرور شدن - قطره در حبس ابد مانده است از گوهر شدن


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۴۸:چون توان قانع به پیغام از لب دلبر شدن؟ - با دهان خشک نتوان از لب کوثر شدن

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۴۹:چند سرگردان درین دریای بی لنگر شدن؟ - چون حباب از پرده ای در پرده دیگر شدن


  441. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹۳:خداوندا دل وارسته از دنیا کرامت کن - به سویت افتقار از غیرت استغنا کرامت کن


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۲۳:خدایا قطره ام را شورش دریا کرامت کن - دل خون گشته و مژگان خونپالا کرامت کن


  442. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹۸:گلستان بی‌بر رویی به زندان می‌زند پهلو - گل از هر خنده بر چاک گریبان می‌زند پهلو


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۰۴:زمین از اشک پرشورم به طوفان می زند پهلو - ز آب گوهره ساحل به عمان می زند پهلو


  443. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹۹:بسکه نرم و صاف باشد سربسر اعضای او - همچو کفش افتد برون رنگ حنا از پای او


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۰۷:عمر را سازد دو بالا، دیدن بالای او - خضر و عمر جاودان، ما و قد رعنای او

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۷۸:عمر را سازد دو بالا، دیدن بالای او - خضر و عمر جاودان، ما و قد رعنای او


  444. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰۱:نیست آسان چارهٔ دیوانهٔ گیسوی او - در دهان مار باشد مهرهٔ بازوی او


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۵۷:از نگاه گرم گردد آفتابی روی او - وز فروغ چهره آتش دیده گردد موی او


  445. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰۴:نه همین پیچد به خود از شوق رویت موی تو - نعل در آتش بود بر روی تو ابروی تو


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۷۶:بس که تندی کرد با پهلونشینان خوی تو - تیغ می لرزد چو برگ بید در پهلوی تو!

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۷۷:ای زبان شعله از زنهاریان خوی تو - شاخ گل لرزان ز رشک قامت دلجوی تو

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۷۸:برنمی آید کسی با خوی یک پهلوی تو - هست یک پهلوتر از خواب جوانان خوی تو

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۷۹:نافه چین را گریبان پاره سازد موی تو - بوی پیراهن گره بندد به دامن بوی تو


  446. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰۸:آنکه شور صد قیامت بود با خلخال او - همچو نقش پا دلم افتاده از دنبال او


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۵۴:دلنشین افتاده است از بس که خط و خال او - ریشه در آیینه چون جوهر کند تمثال او


  447. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰۹:ای شوخ قوشجی که ز بیداد خوی تو - اغری دویده باز نگاهم به سوی تو


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۶۶:ای غنچه زر خرید گلستان بوی تو - خورشید خانه زاد شبستان موی تو

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۳۷:ای غنچه زر خرید گلستان بوی تو - خورشید خانه زاد شبستان موی تو


  448. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱۰:چه کنم با صف مژگان بلا پرور او - رگ جان می زند از خیره سری نشتر او


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۰۵:هر که چون شبنم گل پاک بود گوهر او - چمن آرا کند از دامن گل بستر او

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۵۰۰:سرونازی که منم محو رخ انور او - هاله مه شود آغوش ز سیمین بر او


  449. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱۱:در سحرخیزی به ارباب سعادت یار شو - آسمان گردآور فیض است هان بیدار شو


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۸۴:محو چون خواهی شد آخر محو آن رخسار شو - خاک چون می گردی آخر خاک پای یار شو


  450. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱۶:در گلویم بی‌تو هردم آب می‌گردد گره - آرزوها در دل بی‌تاب می‌گردد گره


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۷۲:بی توام در دل شراب ناب می گردد گره - در زمین تشنه من آب می گردد گره


  451. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲۰:بسکه در شادی و غم با خلق یک رنگ است کوه - با نوای مطرب و شیون هم آهنگ است کوه


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۸۰:از دل سودایی ما آسمان رنگ است کوه - از هلال تیشه ما آتشین چنگ است کوه


  452. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲۲:سال سال از من نمی رسی چه جای ماه ماه - داد داد از درد حرمان وز تغافل آه آه

    جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳۳:نور عرفان در دل صافی ضمیران برده راه - مطلع خورشید زیبد در بیاض صبحگاه


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۵۶:بوالهوس از خط نظر پوشید زان روی چو ماه - خط به چشم بی سوادان می کند عالم سیاه

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۵۷:نفس ظلمانی نمی دارد محابا از گناه - نیست پروا طفل زنگی را ز پستان سیاه

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۶۰:چون به یاد شرم می افتم در اثنای نگاه - می زند غیرت ز مژگان تیشه بر پای نگاه


  453. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳۶:گشتم اسیر نوگل بلبل ندیده ای - از گرد راه بی خبریها رسیده ای

    جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴۳:منظور دیده ها نه ای و نور دیده ای - در عالمی و پای ز عالم کشیده ای


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۰۶:ای کوه بیستون که چنین سرکشیده‌ای - بازوی آهنین مرا دور دیده‌ای!

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۰۷:ای غنچه‌لب که سر به گریبان کشیده‌ای - در پرده‌ای و پرده عالم دریده‌ای

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۲۱:ای خط سبز کز لب جانان دمیده ای - بر آب زندگی خط باطل کشیده ای


  454. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳۷:دل چیست واله نگه ترک زاده ای - از حلقه های چشم به دام اوفتاده ای


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۹۶:در خاک و خون کشید مرا ترک‌زاده‌ای - مژگان به نازبالش دل تکیه داده‌ای

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۹۷:ای آن که دل به عمر سبکرو نهاده‌ای - در رهگذار سیل میان را گشاده‌ای


  455. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳۸:صورت حالش دگرگون شد ز گل رخساره‌ای - کار دارد با دل مومینم آتشپاره‌ای


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۵۶:ای در آتش از هوایت نعل هر سیاره‌ای - از بیابان تمنای تو خضر آواره‌ای


  456. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳۹:دوش بر قلب دل غم زده غافل زده ای - بس شبیخون ز رخ و زلف که در دل زده ای


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۹۸:دست اگر در کمر راهبر دل زده ای - بی تردد به میان دامن منزل زده ای


  457. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴۱:ای دل از فیض محبت چه بسامان شده ای - عشقت آن مایه نیفشرد که عمان شده ای


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۹۹:طعمه مور شوی گرچه سلیمان شده‌ای - زال می گردی اگر رستم دستان شده‌ای

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۰۰:شوخ و میخواره و شبگرد و غزلخوان شده ای - چشم بد دور که سرفتنه دوران شده ای؟


  458. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵۴:ز زنجیری که عشق انداخت بر پای من ای قمری - فتاد آخر ترا هم حلقه‌ای بر گردن ای قمری


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۹۶:به امید رهایی با تو حال خویش می‌گفتم - تو هم یک حلقه افزودی به زنجیر من ای قمری

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۶۳:ندارد سرو این گلزار تاب شیون ای قمری - بنه از سرمه طوق خامشی بر گردن ای قمری


  459. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵۵:گشاید بر رخت درهای فیض از یمن هشیاری - کلید قفل چشم بسته نبود غیر بیداری


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۳۵:طاعت زهاد را می‌بود اگر کیفیتی - مهر می‌زد بر دهن خمیازهٔ محراب را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۴۶:در سر مستی گر از زانوی من بالین کنی - بوسه در لعل شراب آلود نگذارم ترا

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۴۹:خنده چون مینای می کم کن که چون خالی شدی - می‌گذارد چرخ بر طاق فراموشی ترا

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۲۳۱:رَحم کُن بَر ما سیـَه‌بَختان، که: با آن سَرکِشی - شمع، دَر شب‌ها، به‌دست آرَد، دلِ پروانه را


  460. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵۷:سر کویی بود عشرتگه ما یا گلستانی - بهشت ماست در هر جا که باشد روی خندانی


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۹۸۴:گرانی می‌کند بر خاطرش یادم، نمی‌دانم - که با این ناتوانی چون توانم رفت از یادش؟!

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۷۷:مکن با ارتکاب جرم اظهار پشیمانی - چه لازم با دروغ آمیختن آلوده دامانی؟

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۷۸:کرامت کن مرا ای ابر رحمت چشم گریانی - که از هر خنده بر دل می رسد زخم نمایانی

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۷۶:دل هر کس که از خورشید ایمان گشت نورانی - بود از اشک دایم کار چشمش سبحه گردانی

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۴۷:دل هر کس که از خورشید ایمان گشت نورانی - بود از اشک دایم کار چشمش سبحه گردانی

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۱۰:عتاب گلرخان در پرده دارد لطف پنهانی - که گل‌ها می‌توان چید از بهار غنچه پیشانی


  461. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵۸:ز هجرت پیکرم خواب فراموش است پنداری - وجودم نالهٔ لبهای خاموش است پنداری

    جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶۷:ز چشمت سرمه گرد وحشت آهوست پنداری - به لعلت سبز حسن مطلع ابروست پنداری

    جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸۱:به قصد کشتنم افراخت قد خورشید سیمایی - قیامت راست شد برخاست از جا سرو بالایی


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۲۸:که می‌آید به سر وقت دل ما جز پریشانی؟ - که می‌پرسد بغیر از سیل، راه منزل ما را؟

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۲۹:ندارد مزرع ما حاصلی غیر از تهیدستی - توان در چشم موری کرد خرمن حاصل ما را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۸۴:بنه بر طاق نسیان زهد را چون شیشهٔ خالی - درین موسم که سنگ از لاله جام آورد مستان را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۹۹:مَرا، از صافیِ مَشرَب، زِ خود دانند، هر قومی - که: هر ظرفی، به رنگِ خود بَرآرد، آبِ روشن را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۲۳۵:مه نو می‌نماید گوشهٔ ابرو، تو هم ساقی - چو گردون بر سر چنگ آر آن جام هلالی را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۲۳۹:به امّیدی که چون بادِ بهار از دَر دَرون آیی - چو گُل، در دستِ خود داریم، نقدِ زندگانی را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۲۴۰:شود آسان، دل از جان برگرفتن، در کُهن‌سالی - که در فصلِ خزان، برگ، از هوا گیرد، جدایی را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۲۴۱:سزای توست چون گل گریهٔ تلخ پشیمانی - که گفت ای غنچهٔ غافل، دهن پیش صبا بگشا؟

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۸۲:دو روزی نیست افزون عمر ایام برومندی - مشو غافل ز حال تلخکامان تا ثمر داری

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۸۵:چنان از موج رحمت شد زمین و آسمان خالی - که دریای سراب و ابر تصویرست پنداری

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۳۹:مشو از نالهٔ افسوس غافل چون جرس، باری - اگر از کاروان همچون خبر بیرون نمی‌آیی

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۴۰:چنان در خانهٔ آیینه محو دیدن خویشی - که گر عالم شود زیر و زبر بیرون نمی‌آیی

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۴۴:تو آن هوش از کجا داری که از خود بی خبر گردی؟ - همان بهتر که خرج این جهان مختصر گردی


  462. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶۱:زاهد از خشکی است کز مینا کند پهلو تهی - ساحل لب تشنه از دریا کند پهلو تهی


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۳۷:جام هیهات است از صهبا کند پهلو تهی - این حبابی نیست کز دریا کند پهلو تهی


  463. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶۴:چند دل را به جهان گذران شاد کنی؟ - خانه بر رهگذر سیل چه بنیاد کنی؟


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۳۰:چه شود گر به پیامی دل من شاد کنی؟ - پیش ازان روز که بسیار مرا یاد کنی


  464. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷۰:کشید شور جنونم سوی بیابانی - که نه فلک بودش گرد طرف دامانی

    جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۴۶ - در منقبت حضرت امام حسن عسکری (ع):زفیض گلشن دیدار و جوش حیرانی - نگه به دیده مرا یوسف است زندانی


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳ - در مدح شاه عباس دوم:زهی عذار تو آیینه دار حیرانی - عرق به روی تو واله چو چشم قربانی


  465. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷۱:دولت اگر ز پهلوی خست هوس کنی - اندیشهٔ شکار هما با مگس کنی


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۳۱:چند از بهار عشق قناعت به خس کنی؟ - در آشیانه عیش به یاد قفس کنی


  466. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷۲:در تعب باشد روانت تا گرفتار تنی - آمد و رفت نفس تا هست در جان کندنی


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۱۸:جامه زرین نگردد جمع با سیمین تنی - یوسف از چه برنمی آید ز بی پیراهنی

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۱۹:برد شبنم را برون از باغ، چشم روشنی - با دل روشن تو محو آب و رنگ گلشنی

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۲۰:ای ز رویت برق عالمسوز در هر خرمنی - وز نسیم جلوه ات هر آتشی را دامنی


  467. جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۳ - در نعت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)‏:کسی ندیده ندامت ز تارک دنیا - گزیدنی نبود پشت دست استغنا


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۴۵:درین زمان که عقیم است جمله صحبتها - کناره‌گیر و غنیمت شمار عزلت را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۱۶:ز دست راست ندانستمی اگر چپ را - چه گنجها به یمین و یسار داشتمی

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۹:زهی رخ تو نموداری از بهشت خدا - نهال قد تو برهان عالم بالا


  468. جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۴ - قصیده در نعت آنسرور صلی الله علیه و آله:تن داد هر آن کو زغمت سوز و الم را - چون شمع درین راه ز سر ساخت قدم را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۶:از زخم زبان نیست گزیر اهل رقم را - بی چاک که دیده است گریبان قلم را؟


  469. جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۵ - در نعت امام علی ابن ابی طالب (ع)‏:در بلند و پست دنیای اسیر انقلاب - زورق عمرت تباهی گشته در موج سراب


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵۹:باده روشن کز او شد دیده ساغر پر آب - می شود نور علی نور از فروغ ماهتاب

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۰:از لطافت بس که دارد چهره او آب و تاب - آفتابی می شود رنگش ز سیر ماهتاب

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۱:از تهیدستی است در مغز چنار این پیچ و تاب - چشم ظاهربین ز بی دردی کند جوهر حساب

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۲:حسن آن لبهای میگون بیش گردد در عتاب - می دواند ریشه در دل از رگ تلخی شراب

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۳:صبح روشن شد، بده ساقی می چون آفتاب - تا به روی دولت بیدار برخیزم ز خواب

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۴:می نماید چشم شوخ از پرده شرم و حجاب - برق عالمسوز را مانع نمی گردد سحاب

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۵:بس که افکنده است پیری در وجودم انقلاب - خواب من بیداری و بیداریم گشته است خواب

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات ترکی » غزل شمارهٔ ۲:عاشقین گوز یاشینه رحم ایله مز اول آفتاب - آغلاماق ایلن آپارماز اود الیندن جان کباب

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - در صفت گرما و مدح شاه عباس دوم:بس که شد تفسیده عالم از فروغ آفتاب - چون پر پروانه می سوزد کتان در ماهتاب

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۷ - در مدح نواب ظفرخان:این چنین هجران اگر دارد مرا در پیچ و تاب - زود خواهد خیمه عمرم شدن کوته طناب

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۵:گریه مستانه بی‌مِیْ می‌کند ما را خراب - سیل بیکارست چون از خود برآرد خانه آب

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۶:از ترحم حسن جولان می‌نماید در نقاب - ساقی از بی‌ظرفی ما می‌کند در باده آب

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۷:می‌شود در دور خط عاشق ز جانان کامیاب - بیشتر گردد دعا در دامن شب مستجاب


  470. جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۱۲ - در منقبت حضرت امیرالمؤمنین اسد الله الغالب علی ابن ابی طالب:به حمدالله زبان نکته سنجم گوهر افشان شد - امیرالمومنین شاه ولایت را ثناخوان شد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۷۸:رگ جانها به هم پیوسته شد زلف پریشان شد - لطافتهای عالم گرد شد سیب زنخدان شد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۶۲:ز ماه روزه حسن آن پری پیکر دو چندان شد - از آن مهر خدایی ماه من خورشید تابان شد


  471. جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۱۴ - در منقبت امام علی نقی (ع)‏:زجوش سبزه و گل کرده ابر فصل بهار - بساط مخمل گدوز پهن در گلزار


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۸۰:گشاده رویی من برد دست خصم از کار - شراب شیشه شکن در پیاله شد هموار

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵ - در مدح شاه صفی:نشست گل به سریر چمن سلیمان وار - گشود چون پریان بال، ابر گوهربار

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۵۵:کریم سایل خود را غنی کند یکبار - دو بار لب نگشاید صدف به ابر بهار

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۵۶:یکی هزار شود داغ در دل افگار - زمین سوخته، جان می دهد به تخم شرار


  472. جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۱۵ - در منقبت حضرت امیرالمؤمنین علی ابن طالب علیه الصلواة و السلام:هزار شکر که سرمستم از شراب طهور - بری است شیشه ام از خاره و می ام از انگور


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۳ - در مدح نواب ظفرخان:زهی ز چین جبین آیه آیه سوره نور - ز خال تازه کن داغهای لاله طور


  473. جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۱۹ - در منقبت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام:بی خرد را نبود بهره ز ارباب هنر - قیمت رشته به بالا نرود از گوهر


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۷۳:این نه هاله است نمایان شده از دور قمر - پیش رخسار منیر تو مه افکنده سپر


  474. جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۲۳ - در منقبت حضرت امام محمد تقی (ع)‏:در برم حیرت روی تو ز بس دارد تنگ - مانده تار نگهم خشک بسان رگ سنگ


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۲۵:می شود دایره خلق ز بیماری تنگ - زین سبب چشم تو پیوسته بود بر سر جنگ


  475. جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۲۵ - در منقبت حضرت امیر علیه السلام:راز پنهان غنچه را کرد از لب اظهار گل - از در و دیوار گلشن می کند اسرار گل

    جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۲۶ - قصیده:ای ترا پروانه شد بر آتش رخسار گل - بال افشان بر گل روی تو بلبل وار گل


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۳۲:از تنک رویی شود همصحبت هر خار گل - می کشد دایم ز حسن خلق خود آزار گل


  476. جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۲۷ - در منقبت حضرت امام جعفر صادق (ع)‏:ندیدم خویش را تا جلوهٔ حسن ترا دیدم - گشودم تا برویت دیده همچون شمع کاهیدم

    جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۲۹ - به خاک درگه او تا جبین آرزو سودم:به خاک درگه او تا جبین آرزو سودم - به گوناگون نتایج بارور شد نخل امیدم


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۱۵:زبان تا بود گویا، تیغ می بارید بر فرقم - جهان دارالامان شد تا زبان در کام دزدیدم

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۱۶:ندیدم روز خوش تا چون قلم روی سخن دیدم - به زیر تیغ رفتم تا زبند آزاد گردیدم

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۱۷:ز دست خشک مرجان ناامید از بحر گردیدم - ز روی تلخ دریا دامن از وصل گهر چیدم

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۱۸:بر آن پای حنایی روی زرد خویش مالیدم - ازین گلشن که چیده است این گل رعنا که من چیدم


  477. جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۳۰ - در منقبت حضرت امام حسین (ع)‏:بود به نور ریاضت همیشه دل روشن - که از گداز تن است این چراغ را روغن

    جویای تبریزی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۲ - در معذرت حفظ الله خان:زهی خجسته بیانی که بال شهرت یافت - ز جنبش دو لبت گاه نطق مرغ سخن


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۳۰:فریب شهرت کاذب مخور چو بیدردان - به جای تربت مجنون مرا زیارت کن!

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۱۲:زهی ز صافی چشم تو چشم جان روشن - نسیم پیش خرام تو بوی پیراهن


  478. جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۳۳ - در منقبت امیرالمؤمنین علی ابن ابی طالب (ع)‏:شد زبانم مدح سنج سرور دنیا و دین - شافع محشر شه مردان امیرالمؤمنین


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۶۱:مجلس رقص است، بر تمکین بیفشان آستین - دست بالا کن، گلی از عالم بالا بچین

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - در وصف کعبه و تخلص به مدح امیرالمؤمنین علی (ع):ای سواد عنبرین فامت سویدای زمین - مغز خاک از نهکت مشکین لباست خوشه چین


  479. جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۳۶ - در منقبت حضرت پیامبرصلوات الله علیه:نوبهار دردم و داغت گل سودای من - صد چو مجنونند پی گم کردهٔ صحرای من

    جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۳۷ - تجدید مطلع:بسکه شد لبریز مهر مصطفی اعضای من - همچو گلبن غرق گل گردید سرتا پای من

    جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۳۸ - تجدید مطلع:ای فدای مرقد پاک تو سر تا پای من - یا علی مولای من مولای من مولای من


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۲۳:چون زند دامان وحشت بر کمر سودای من - خاک ساکن پر برون آرد ز نقش پای من

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۲۴:بس که دارد ناتوانی ریشه در اعضای من - سایه همچون دام می پیچد به دست و پای من


  480. جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۳۹ - در منقبت حضرت امام رضا (ع)‏:نیافت سوز من از چرب نرمیت تسکین - فزاید آتش سودای شمع را تدهین

    جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۴۰ - تجدید مطلع:چو خاستی پی رفتن زجا، کدام زمین - که از سرشک دو چشمم نگشته آب نشین؟


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۲ - در مدح نواب ظفرخان:زهی ز نرگس خوش سرمه آهوی مشکین - ز طاق بندی ابرو نگارخانه چین


  481. جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۴۲ - در منقبت حضرت امام حسن مجتبی (ع)‏:به سینه ام نفس از جوش غم نیابد راه - چو لاله در دل خون گشته ام گره شد آه


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۹۷:به جان رسید دل روشنم ز بخت سیاه - کند درازی شب عمر شمع را کوتاه


  482. جویای تبریزی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳:شکر لله که هجو کس گفتن - فطرت عالی مرا نه فن است

    جویای تبریزی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴:هر قدر خاطرم ز کس رنجد - خامشی پیشهٔ زبان من است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۴:سفر اهل شوق در وطن است - خلوت اهل دل در انجمن است


  483. جویای تبریزی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳:به کیش ما پس از خلوت نشین لی مع الهی - کسی حاشا که چون شاه ولایت بوالحسن باشد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۹۸۶:برهمن از حضور بت، دل آسوده‌ای دارد - نباشد دل به جا آن را که در غیب است معبودش

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۹۴:مرا دوری به جای خویش با آن سیمتن باشد - اگر صد سال چون آیینه در آغوش من باشد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۹۵:چه امید برومندی مرا زان سیمتن باشد؟ - که خضر از العطش گویان آن چاه ذقن باشد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۶۳:چه پروا عاشق بیتاب را از سوختن باشد؟ - که چون پروانه در گیرد چراغ انجمن باشد


  484. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸۴:چو شبنم به که فارغ از امید بال و پر باشی - به دامان نگاه آویزی و صاحب نظر باشی


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۷۰:فلک یک حلقه چشم است اگر صاحب نظر باشی - تویی آن چشم را مردم اگر روشن گهر باشی


  485. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹۰:اگر از دیدن عیب خلایق چشم می‌پوشی - همانا در پی کتمان عیب خویش می‌کوشی


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۷۵:ندارد حسن خط چون من غلام حلقه در گوشی - ندارد صفحه دوران چو من عاشق بناگوشی

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۴۶:ندارد حسن خط چون من غلام حلقه در گوشی - ندارد صفحه دوران چو من عاشق بناگوشی

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۵۱۸:ز مستی دیگران را می‌کنی تکلیف می نوشی - به عیب دیگران خواهی که عیب خویش را پوشی


  486. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹۲:اگر چشمی به زیر افکنده باشی - چو خورشید برین تابنده باشی


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۶۶:به روی گرم اگر تابنده باشی - چراغ مردم بیننده باشی

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۶۷:اگر دل از علایق کنده باشی - به منزل بار خود افکنده باشی


  487. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹۳:مقصد ظاهرپرستان است و اهل دل یکی - راه گو بسیار باشد، هست چون منزل یکی


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۵۱۱:ای ز خاک افتادگان کاکلت سنبل یکی - از هواداران رخسارت نسیم گل یکی


  488. جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹۶:چو شمع بزم حسن روستایی - رود آخر به چشم از خودنمایی


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۷۱:مکن ای بی وفا ناآشنایی - در آتش سوخت گل از بی وفایی

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۹۰:محبت چون کند زورآزمایی - شکست آرد به قلب مومیایی

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۹۱:مرا چون نیست طالع ز آشنایی - همان بهتر که سازم با جدایی

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۶۱:محبت چون کند زورآزمایی - شکست آرد به قلب مومیایی

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۶۲:مرا چون نیست طالع ز آشنایی - همان بهتر که سازم با جدایی