گنجور

 
جویای تبریزی

گرنه اشک از دیده در هجران یار افتاده است

گوهر است اما زچشم اعتبار افتاده است

دوختم تا چشم خواهش بر گل رخسار یار

بخیهٔ رسوایی ام بر روی کار افتاده است

نقش پا در اضطراب از شوخی رفتار اوست

یا دل است این کز پی او بی قرار افتاده است

شکر کز بیداد چشم او چنین افتاده ام

وای بر بی طالعی کز چشم یار افتاده است

می نماید تیغ مژگان تو لنگردار تر

باده پیما باش چشمت در خمار افتاده است

بیشتر بی طاقتم جویا ز یاد آن کمر

اشک حسرت زان میانم بر کنار افتاده است

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سلمان ساوجی

خواب مستی کرده چشمت، در خمار افتاده است

زلف مشکین تو، چون من، بی‌قرار، افتاده است

چشم بیمار تو را میرم، که در هر گوشه‌ای

چون من مسکین، بیمارش، هزار افتاده است

کار کار افتادگان را باز می‌بین، گاه گاه

[...]

ناصر بخارایی

گر دلم در بر چو آتش بی‌قرار افتاده است

درّ دریای سرشکم آبدار افتاده است

سنبلت از گل پرستی در چمن پیچیده است

نرگست از خواب مستی در خمار افتاده است

ای سحاب از دیده آبی زن که باد صبح را

[...]

قاسم انوار

دیده ام تا بر رخ آن گل عذار افتاده است

اشک سرخم بر رخ زرد آشکار افتاده است

هر کسی را اختیاری هست در عالم، مرا

عشق او بر هر دو عالم اختیار افتاده است

مست و حیران و خرابم از کمال حسن یار

[...]

فضولی

در غمت کارم به چشم اشکبار افتاده است

چشم را با دل مرا با چشم کار افتاده است

لاله ها را چاک می بینم گریبان غالبا

آن سهی قد را گذر بر لاله زار افتاده است

پای بر سبزه نهادی رشک زد آتش بآب

[...]

نظیری نیشابوری

لخت دل بر جیب و جیبم بر کنار افتاده است

دست و دل گم گشته ، تا بازم چه کار افتاده است

ساز و برگ شادمانی را که می داند کجاست؟

دَرهم ، اندوه و نشاطِ روزگار افتاده است

خسته دل تر می شوم تا تلخ تر نوشم دوا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از نظیری نیشابوری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه