گرنه اشک از دیده در هجران یار افتاده است
گوهر است اما زچشم اعتبار افتاده است
دوختم تا چشم خواهش بر گل رخسار یار
بخیهٔ رسوایی ام بر روی کار افتاده است
نقش پا در اضطراب از شوخی رفتار اوست
یا دل است این کز پی او بی قرار افتاده است
شکر کز بیداد چشم او چنین افتاده ام
وای بر بی طالعی کز چشم یار افتاده است
می نماید تیغ مژگان تو لنگردار تر
باده پیما باش چشمت در خمار افتاده است
بیشتر بی طاقتم جویا ز یاد آن کمر
اشک حسرت زان میانم بر کنار افتاده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر احساس درد و اندوه خود را از دوری معشوق بیان میکند. او از اشکهایی که به خاطر هجران یار بر چشمانش میریزد، سخن میگوید و به گوهری اشاره میکند که از چشم اعتبار او افتاده است. شاعر در تلاش است تا به تصویر معشوق خود نگاه کند، اما حسرت و بیقراری او موجب شده که اشکها بر چهرهاش بیفتند. در این میان، او از تاثیر محبت معشوق و دردهایی که از بیقراری دلش میکشد، سخن میگوید. همچنین اشاره به زیبایی چشمان معشوق و تلخی اشکها به خاطر دوری او دارد. در نهایت، او به یاد معشوق و کمر او دچار حسرت و بیتابی است.
هوش مصنوعی: اگرچه اشکهایی که به خاطر دوری معشوق بر چشمها میریزد ارزشمند و گرانبها هستند، اما چون از چشمان من رفتهاند، دیگر مورد توجه و اعتبار نیستند.
هوش مصنوعی: دوختن و زینت کردن چشم، به خاطر خواستهای که بر روی چهره محبوبم درخشان است، باعث شده تا عیوب و رسواییام به راحتی نمایان شود.
هوش مصنوعی: رد پای او در دل من به خاطر شوخیهایش نگرانم کرده است، یا شاید این دل من است که به دنبال او آرام و قرار ندارد.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم این بیت را به زبان ساده و روان بیان کنم، میتوان گفت: از نادانی و بیخبری خودم ناراحتم که برای زیبایی و جذابیت نگاه او، گرفتار شدهام و نمیدانم چه بلایی بر سرم آورده است.
هوش مصنوعی: چشمان تو همچون تیغی تند و برنده است و در این حالت، تو باید همچون پیماننوشان باشید، زیرا چشمانت در حال غم و خم دارد.
هوش مصنوعی: حجم زیادی از بیتابیام به خاطر یاد آن کمر است و اشکهای حسرت از چشمانم بر روی زمین افتاده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خواب مستی کرده چشمت، در خمار افتاده است
زلف مشکین تو، چون من، بیقرار، افتاده است
چشم بیمار تو را میرم، که در هر گوشهای
چون من مسکین، بیمارش، هزار افتاده است
کار کار افتادگان را باز میبین، گاه گاه
[...]
گر دلم در بر چو آتش بیقرار افتاده است
درّ دریای سرشکم آبدار افتاده است
سنبلت از گل پرستی در چمن پیچیده است
نرگست از خواب مستی در خمار افتاده است
ای سحاب از دیده آبی زن که باد صبح را
[...]
دیده ام تا بر رخ آن گل عذار افتاده است
اشک سرخم بر رخ زرد آشکار افتاده است
هر کسی را اختیاری هست در عالم، مرا
عشق او بر هر دو عالم اختیار افتاده است
مست و حیران و خرابم از کمال حسن یار
[...]
در غمت کارم به چشم اشکبار افتاده است
چشم را با دل مرا با چشم کار افتاده است
لاله ها را چاک می بینم گریبان غالبا
آن سهی قد را گذر بر لاله زار افتاده است
پای بر سبزه نهادی رشک زد آتش بآب
[...]
لخت دل بر جیب و جیبم بر کنار افتاده است
دست و دل گم گشته ، تا بازم چه کار افتاده است
ساز و برگ شادمانی را که می داند کجاست؟
دَرهم ، اندوه و نشاطِ روزگار افتاده است
خسته دل تر می شوم تا تلخ تر نوشم دوا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.