چیست جان تا زیر تیغ یار نتوان باختن؟
سهل باشد پیش آب زندگی جان باختن
قطره را گوهر، گهر را بحر عمان کردن است
سر چو شبنم در ره خورشید تابان باختن
در شبستانی که اشک شمع آب زندگی است
نیست بر پروانه مشکل خرده جان باختن
پیش تیغی کز رنگ جان است زلف جوهرش
چیست این استادگی در خرده جان باختن؟
خودنمایی چیست تا از بیخودی غافل شوند؟
بهر این آیینه نتوان آب حیوان باختن
فارغ است از سرمه ابر سیه آواز رعد
عشق را در پرده ناموس نتوان باختن
سبز کن چون مور در ملک قناعت گوشه ای
تا شود آسان ترا ملک سلیمان باختن
خون رحمت در دل ابر بهار آرد به جوش
بر امید نسیه نقد خود چو دهقان باختن
با کمال علم، ملزم گشتن از نادان خوش است
این قمار برده را شرط است آسان باختن
دل ز شبنم می برد خواهی نخواهی آفتاب
اختیاری نیست عاشق را دل و جان باختن
زود سر را گوی چوگان ملامت می کند
با قد خم گشته با اطفال چوگان باختن
دارم این یک چشمه کار از پیر کنعان یادگار
چشم را از گریه در راه عزیزان باختن
صائب از اوضاع عالم دیده بینش بپوش
چند عمر خویش در خواب پریشان باختن؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به مفهوم باختن و قربانی دادن در عشق و زندگی میپردازد. او بیان میکند که باختن در برابر زیبایی و عشق، حتی اگر دشوار باشد، نه تنها سهل است بلکه طبیعی نیز محسوب میشود. قیاسهای مختلفی در شعر به کار رفته است؛ مانند اینکه از جان باختن در مقابل تیغ عشق و زیبایی، چه معنایی دارد. شاعر به وضعیت پروانه در برابر شمع و تیرگی شب هنگام اشاره میکند و از این طریق، مفهوم امتحان و باختن را در زندگی و عشق بیان میکند. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که عشق و باختن جزء لاینفک زندگی هستند و انسان باید با این واقعیتها کنار بیاید و از آنها بیاموزد.
هوش مصنوعی: چرا باید جان خود را به خاطر یاری که تیرش را بر قلبم فرود میآورد، از دست بدهم؟ از دست دادن جان در برابر آب حیات بسیار آسانتر به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: برای قطره، مروارید شدن مثل این است که دریا را به عمان تبدیل کند؛ یعنی در عین کوچکی و محدودیت، به اوج ارزش و بزرگی دست یابد. مانند این است که سر، که در اینجا نمادی از انسان است، در برابر خورشید درخشان و تابان، خود را فدا کند.
هوش مصنوعی: در مکانی که شمعها میریزند و اشکها به زندگی ادامه میدهند، پروانهای بر آتش نیست که از خود بپرسد چرا جانش را میبازد.
هوش مصنوعی: در برابر تیغی که از رنگ جان ساخته شده، زلف او چه ارزشی دارد که در برابر از دست دادن جزئی از جان، این قدر استقامت نشان میدهد؟
هوش مصنوعی: خودستایی و خودنمایی چه سودی دارد که انسان را از واقعیت و خودشناسی دور کند؟ به خاطر این نمایش و رفتارهای ظاهری، نمیتوان از نعمتهای واقعی و معنوی زندگی صرفنظر کرد.
هوش مصنوعی: ابر تیره از سرمه بینیاز است و صدای رعد عشق را نمیتوان در پردههای محفوظ از شرم افشاگر کرد.
هوش مصنوعی: در گوشهای از زندگیات با قناعت و آرامش زندگی کن و شکرگزار نعمتهای خود باش، تا مانند سلیمان، زندگی خوبی داشته باشی و از آسایش و راحتی برخوردار شوی.
هوش مصنوعی: باران بهاری در دل ابرها به حرکت درمیآید و با امید به برداشت آینده، زمین را زنده میکند، همچون کشاورزی که در انتظار محصولش است و با وجود ریسکها، تلاش میکند.
هوش مصنوعی: با داشتن دانش کامل، وابسته شدن به نادانی چیز خوشایندی است. در این قمار، برای برنده شدن شرط این است که راحت باخت را بپذیری.
هوش مصنوعی: دل مانند شبنمی است که در برابر نور آفتاب ناگزیر میدرخشد؛ و عاشق نمیتواند از دل و جان خود دست بکشد.
هوش مصنوعی: سریعتان نکنید، هر کجا که به شما انتقاد میشود، با دقت و آرامش برخورد کنید. وقتی پیرامون شما جوانان و تازهکاران هستند، تلاش برای پیشرفت و یادگیری در برابر ناکامیها امری طبیعی است.
هوش مصنوعی: من یادگار یک چشمه از پیر کنعان دارم که نشان میدهد چگونه میتوان از عشق به عزیزان گریه کرد و اشک ریخت.
هوش مصنوعی: سایب میگوید که در زندگی، به جای اینکه با چشمپوشی از واقعیات و در خواب و خیال زندگی کنی، باید نسبت به اوضاع جهان آگاهی پیدا کنی و از عمرت به بهترین نحو بهرهبرداری کنی. در واقع، زندگی نباید در بیخبری و خواب آلودگی سپری شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عشقبازی چیست سر در پای جانان باختن
با سر اندر کوی دلبر عشق نتوان باختن
آتشم در جان گرفت از عود خلوت سوختن
توبه کارم توبه کار از عشق پنهان باختن
اسب در میدان رسوایی جهانم مردوار
[...]
شیوه مردان نباشد عشق پنهان باختن
کمتر از پروانه نتوان بود در جان باختن
در مقامرخانه رندان با همت در آی
تا ببینی از گدایان ملک سلطان باختن
در خرابات محبت کار سرمستان بود
[...]
کار عشاق است جان در عشق جانان باختن
عشق جانان در حقیقت نیست جز جان باختن
کر کنم جان در سر سودای وصلش باک نیست
زانکه در کوی سلامت عشق نتوان باختن
تا ز عاج و انبوسش گوی و چو کان کرده اند
[...]
نیست بازی با رخ او عشق پنهان باختن
با چنان رخ غایبانه نیست آسان باختن
جان بسی در باخت عاشق تا به آن رخ عشق باخت
پاکباز آمد مقامر از فراوان باختن
تا بری از من به بازی جان و سر وآنگه روان
[...]
با مسلمان زادگان تا کی دل و جان باختن
بعد ازین خواهم به ترسازاده ایمان باختن
بر امید یک نگاه مرحمت می بایدم
خویش را چون سرمه در چشم عزیزان باختن
تشنه چندین راه ظلمت کرده طی حیف است حیف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.