غافلی کز جور خواهی شیشهٔ دلها شکست
می رسد ظالم نخست از موج بر دریا شکست
خنده کمتر کن که می میرد دل از جوش نشاط
می رسد اینجا ز موج بادهٔ مینا شکست
وادیی در خورد شورم نیست در راه طلب
بر کمر کهسار گویی دامن صحرا شکست
زآب کوثر آورد بیرون سبوی خود درست
هر دلی کامروز از اندیشهٔ فردا شکست
تا توان با دشمن سرکش مدارا پیشه کن
بیشتر رنجاند آن خاری که زیرپا شکست
آه کامشب یاد مژگان بلاجوی کسی
خار حسرت در دل غمدیدهٔ جویا شکست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوعاتی چون شکستن دلها، ظلم و خشم، کم کردن شادمانی، و جوش و خروش در زندگی اشاره دارد. شاعر به فردی هشدار میدهد که با ظالمی که دلها را میشکند، مدارا کند و از آسیبهای بیشتر جلوگیری نماید. او همچنین به یاد کسی میافتد که با غم و حسرت در دل دارد و در نهایت به این نکته اشاره میکند که درد و رنج معمولا از دانیوشی و اندیشههای فردا ناشی میشود. به طور کلی، شعر به نمایش چالشها و دشواریهای زندگی و نحوه روبرو شدن با آنها پرداخته است.
هوش مصنوعی: در زندگی، اگر به ظلم و ستم بر دیگران ادامه دهی، در نهایت این ظلم به خودت برمیگردد و عواقب آن گریبانگیرت میشود. درست مانند اینکه امواج دریا ابتدا به ساحل میرسند و بر میگردند، ظلمی که بر دیگران میکنی، روزی بر خودت اثر خواهد گذاشت.
هوش مصنوعی: کمتر بخند که دل از شادی و هیجان میمیرد، زیرا در اینجا از موج شراب مینا، حالتی به وجود آمده که نشاط را شکسته است.
هوش مصنوعی: جایی که من هستم، شور و شوقی برایم نیست. در مسیر جستجوی خواستهام، گویی کوهها را به دوش گرفتهام و دامن صحرا را پاره کردهام.
هوش مصنوعی: هر دلی امروز به خاطر فکر و تردیدهایی که دربارهٔ فردا دارد، خراب و ناامید است. مانند کسی که از آب کوثر، سبویی ساخته است و آن را خوب آماده نکرده.
هوش مصنوعی: تا زمانی که میتوانی با دشمن سرسخت خود به آرامی رفتار کن، زیرا گاهی اوقات آن چیزی که زیر پا میشکند، بیشتر آزاردهنده است.
هوش مصنوعی: امشب به یاد مژگانی که زیبایی خاصی داشتند، حسرتی در دل کسی که غمگین و در جستجوی خوشبختی است، ایجاد شده است. دل آن شخص از این حسرت و یاد پر شده و دچار درد و رنج شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ریخت در دل سینه من هر که را مینا شکست
من شدم مستان خمار هر که را صهبا شکست
در خمار و مستی از ما چون نمی گیرد خبر
توبه ما را چرا آن چشم بی پروا شکست؟
می کند خون گل ز چشم غیرتم بی اختیار
[...]
عالم آب است جام می زدست ما شکست
چون حباب این کاسه آخر بر سر دریا شکست
با سرشکم شوخی در خون تپیدن هم نماند
ضعف تا بال و پر پرواز رنگم را شکست
کامیاب لذت افتادگی خواهی شدن
[...]
تازمستی غنچه برفرق چمن میناشکست
رنگ ما هم ازترنج جام می صفرا شکست
تنگنای شهر، تاب شهرت سودا نداشت
گرد ما دیوانگان در دامن صحرا شکست
میرود بر باد عالمگر خموشان دم زنند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.