ز حیرت ماند در بند چکیدن گوهر کوشش
وگرنه قطرهٔ آبی است از شرم بناگوشش
گشود آخر به زور شوخی آن قفل معما را
سخن موج تپش زد بسکه در لبهای خاموشش
همآغوش تو یکبار آنکه شد چون چشم قربانی
پس از مردن بماند تا قیامت باز آغوشش
تکلف بر طرف سرچشمهٔ حیوان به جوش آمد
چو گشتند از تکلم موجزن لبهای می نوشش
شبیه مجلس تصویر باشد بزم او امشب
به سوی هرکه اندازم نظر گردیده مدهوشش
ز بس بگداخت از شرم بیاض گردنش جویا
چنان کز گل چکد شبنم چکیده گوهر از گوشش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات به توصیف احوالات عمیق و مجذوبکننده عشق میپردازد. او به حیرت و شگفتی از تلاش برای به دست آوردن معانی در عشق اشاره میکند. قطره آبی که نمایانگر شرم و خجالت است، نمادی از احساسات عمیق است. در ادامه، گفتوگو و ارتباطات عاطفی میان دو فرد را توصیف میکند و اشاره میکند که پس از مرگ نیز عشق باقی میماند. شاعر به زیبایی و جذابیت فرد مورد نظرش اشاره کرده و حالتی مسحورکننده به مجلس بزم میبخشد. در نهایت، با توصیف حسی که از شرم و زیبایی در وجود معشوق ناشی میشود، به غنای عاطفی و احساسی این لحظات پرداخته است.
هوش مصنوعی: از شدت حیرت در شگفتی به دام افتاده، چون که تلاش و کوشش او مانند جواهر میدرخشد و در غیر این صورت فقط یک قطره آب است که از شرم، در کنار گوشهایش میچکد.
هوش مصنوعی: سرانجام او به شیوهای سربهسر، قفل رمزآلودی را باز کرد و کلام پر از احساس و تپش در لبهای خاموش او به جنبش درآمد.
هوش مصنوعی: در آغوش تو که شدم، مانند چشمی که قربانی شده است، پس از مرگ او تا قیامت در آن حالت باقی میماند.
هوش مصنوعی: وقتی که صحبت و سخن گفتن کنار رفت و از یاد رفت، احساسات طبیعی و سرزندگی زنده شد و مثل یک جوش و خروش در اوضاع زندگی به جریان افتاد. لبهای کسی که مینوشد به نشانهی این حالت پر از زندگی و سرزندگی، به حرکت درآمدند.
هوش مصنوعی: امشب جشن او مانند یک مجلس زیباست، هر کجا که نگاه میکنم، افرادی هستند که به شدت تحت تاثیر قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: سرفرو افتاده و شرمگین است، بهگونهای که گویی از گردن او عرق و شرم میچکد، مثل شبنمی که از گل فرو میریزد. همچنین، از گوشش گویی جواهراتی بهدلیل شرم و خجالت بیرون میریزد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بنفشه گون شده پیرامون خد سمن پوشش
دل اندر خط حیرت مانده از خط بناگوشش
عیان بس لؤلؤ خوشاب اندر درج یاقوتش
نهان یک گوشه خورشید اندر طرف شب پوشش
دل اندر نازش شای و جان در سوزش غمها
[...]
کسی کافتد نظر بر شکل آن سرو قباپوشش
ز سینه صبر و از دل طاقت و از جان رود هوشش
بلای جان من شد یاد آن بدخو نمی دانم
چه سازم چاره کز خاطر کنم یک دم فراموشش
ز دور آن لب به سبزی می زند نزدیک شد گویی
[...]
به خط است این نمایان گشته از طرف بناگوشش
که شد گرد یتیمی سایه افکن درگوشش
ز طبل باز گشت حشر هوشش برنمی گردد
می آشامی که سازد گردش چشم تو مدهوشش
در آن محفل که شمع آن روی حیرت آفرین باشد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.