گنجور

 
جویای تبریزی

ز حیرت ماند در بند چکیدن گوهر کوشش

وگرنه قطرهٔ آبی است از شرم بناگوشش

گشود آخر به زور شوخی آن قفل معما را

سخن موج تپش زد بسکه در لبهای خاموشش

همآغوش تو یکبار آنکه شد چون چشم قربانی

پس از مردن بماند تا قیامت باز آغوشش

تکلف بر طرف سرچشمهٔ حیوان به جوش آمد

چو گشتند از تکلم موجزن لبهای می نوشش

شبیه مجلس تصویر باشد بزم او امشب

به سوی هرکه اندازم نظر گردیده مدهوشش

ز بس بگداخت از شرم بیاض گردنش جویا

چنان کز گل چکد شبنم چکیده گوهر از گوشش

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
حمیدالدین بلخی

بنفشه گون شده پیرامون خد سمن پوشش

دل اندر خط حیرت مانده از خط بناگوشش

عیان بس لؤلؤ خوشاب اندر درج یاقوتش

نهان یک گوشه خورشید اندر طرف شب پوشش

دل اندر نازش شای و جان در سوزش غم‌ها

[...]

جامی

کسی کافتد نظر بر شکل آن سرو قباپوشش

ز سینه صبر و از دل طاقت و از جان رود هوشش

بلای جان من شد یاد آن بدخو نمی دانم

چه سازم چاره کز خاطر کنم یک دم فراموشش

ز دور آن لب به سبزی می زند نزدیک شد گویی

[...]

صائب تبریزی

به خط است این نمایان گشته از طرف بناگوشش

که شد گرد یتیمی سایه افکن درگوشش

ز طبل باز گشت حشر هوشش برنمی گردد

می آشامی که سازد گردش چشم تو مدهوشش

در آن محفل که شمع آن روی حیرت آفرین باشد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه