شب که دل اندیشهٔ آن نشتر مژگان کند
همچو طنبورم به تن هر رگ جدا افغان کند
شوخ بیباکی مرا از بس به دل افکنده شور
قطرهٔ اشکم به دریا گر فتد طوفان کند
جوهر تیغت زقرب آن میان بر خویشتن
آنقدر ناله که شمشیر ترا سوهان کند
عشق را مشکل بود در سینه مخفی داشتن
شعله را تا کی کسی در نیستان پنهان کند
چون خیال عارضش را دیده بسپارد به دل
یوسفی را بی گنه محنت کش زندان کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات عمیق و دردناک ناشی از عشق صحبت میکند. او توصیف میکند که چگونه عشق مانند نشتر به دلش میزند و او را به شدت دچار احساسات میکند. در این حالت، اشک او میتواند به دریایی طوفانی بدل شود. شاعر به تیغ عشق اشاره میکند که به طرز نگرانکنندهای بر وجود او تأثیر میگذارد و نالهاش را فراوان میکند. او همچنین به دشواری پنهان کردن عشق اشاره میکند، چرا که شعله عشق نمیتواند برای مدت طولانی در دل پنهان بماند. در نهایت، او از گرفتار شدن در عشق و رنجی که به همراه دارد، مشابه داستان یوسف و زلیخا سخن میگوید که یوسف بیگناه در زندان عشق حبس شده است.
هوش مصنوعی: در شب، زمانی که اشکهای چشمانم مانند چاقوی تیز به دل من آسیب میزنند، احساس میکنم که هر رگ وجودم همچون طنبوری به صدا درمیآید و ناله میکند.
هوش مصنوعی: شجاعت و جسارت تو باعث شده که احساساتم عمیقاً تحت تأثیر قرار بگیرد. اگر حتی یک قطره اشک من به دریا بیفتد، میتواند طوفانی بزرگ به پا کند.
هوش مصنوعی: نوجوهر تیغ تو به حدی است که میتواند با نالههای تو بر خودت، آنقدر تیز و حساس شود که شمایلت را به سادگی بپوساند.
هوش مصنوعی: عشق را نمیتوان برای مدت طولانی در دل نگه داشت، مثل اینکه نمیتوان شعلهای را در نیستان پنهان کرد.
هوش مصنوعی: زمانی که خیال زیبایی او را بر دل بسپارد، یوسف بیگناهی که به خاطر ظالمی در زندان است، رنج میکشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باد نوروزی همی آرایش بستان کند
تا نگارش چون نگارستان چینستان کند
مرزها را هر زمان پیراهن از مینا دهد
شاخها را هر زمان پیرایه از مرجان کند
ابر پنداری که با باد بهاری دشمن است
[...]
ماه من جَزع مرا بر زر عقیق افشانکند
چون به زیر لعل مروارید را پنهان کند
سازد از زلف و زَنَخ هر ساعتی چوگان و گوی
تا دل و پشت مرا چون گوی و چون چوگان کند
چون بتابد زلف او بر عارضشگویی همی
[...]
میل را بر تخته چون گاه رقم گردان کند
تیر گردون را به صنعت عاجز و حیران کند
از مجسم گر بترسد خصمش اندر ساعتی
طول و عرض و سمت آن از نقطهای برهان کند
جذر و کعبی را که نگشاد ایچ کس از بستگی
[...]
ای فلک قدری که هر شب رای رو شنت
دیدبانان افق را دیده ها حیران کند
آفرینش چون قلم سر بر خط فرمان نهد
چون دبیر خاص نامت بر سر فرمان کند
جاهت ار گیرد حضیض ماه را در اهتمام
[...]
اینک آن جویی که چرخ سبز را گردان کند
اینک آن رویی که ماه و زهره را حیران کند
اینک آن چوگان سلطانی که در میدان روح
هر یکی گو را به وحدت سالک میدان کند
اینک آن نوحی که لوح معرفت کشتی اوست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.