ز بس بالد نگه از دیدنت در چشم حیرانم
نیاید چون پر ناوک بهم صفهای مژگانم
چه شد درهم شکست ار بار عصیان استخوانم را
گزم تا از ندامت لب سراپا عقد دندانم
مرا کی باز دارد تنگی میدان ز بیتابی
میان بیضهٔ فولاد چون جوهر پر افشانم
چنان برداشت عشق از پیش چشمم عیب رسوایی
که باشد عشق شیشهٔ ناموس زیب طاق نسیانم
ز گریه چون حباب از هرزه گردی گردبادآسا
گهی در کسوت آب و گهی در خاک پنهانم
ز بس شیرینی افتد چشم چون بر شکرین لعلش
بهم چسبید بسان شمع محفل موی مژگانم
ز بار جوهر معنی گران خیز است اندامم
ز بس دارم گهر در بار، گویی ابر نسیانم
دلم بسته است گاه گفتگو بر جنبش لعلش
نباشد غیر موج باده جویا جوهر جانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر توصیف عمیق و احساساتی از عشق و اشتیاق است. شاعر در آن به زیباییهای چشم و مژگان محبوب خود اشاره میکند و میگوید که به دلیل شدت عشق، در حیرت و شگفتی است. او از درد و ندامت در اثر گناهانش صحبت میکند و از ناتوانیاش در کنترل احساساتش میگوید. شاعر همچنین دربارهٔ تنگی میدان و ناتوانیاش در تحمل فاصله از محبوبش سخن میگوید و در پایان به سختی و سنگینی عشق و تاثیرات عمیق آن بر دل و وجودش اشاره میکند. این شعر به خوبی خود را در زنجیرهای از تصاویر و احساسات عاشقانه و عمیق ابراز میکند.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه خیلی به چشمان تو نگاه کردهام، چشمانم در حیرت است و نمیتواند درست ببیند. مثل پر نی که به خاطر صف مژگانم در هم ریخته است.
هوش مصنوعی: چی شد که وقتی بار گناه بر دوشم سنگینی میکند، هیچ چیز نمیتواند من را از احساس پشیمانی و عذاب وجدان رها کند؟
هوش مصنوعی: هیچ چیز نمیتواند مانع من شود؛ حتی دشواری و محدودیتها، زیرا من همچون جوهری درخشان و پرتوان هستم.
هوش مصنوعی: عشق به قدری در ذهنم تاثیر گذاشته که گویی عیب و ایراد رسوایی را پشت سر میگذارد. در واقع، عشق مانند شیشهای است که در آن زیبایی و آراستگی من را تحت پوشش قرار داده و باعث میشود که فراموشی و نسیان مرا در نظر دیگران پنهان کند.
هوش مصنوعی: از گریه مانند حبابی هستم که در حال پرسهزنی است؛ گاهی در شکل آب و گاهی در خاک پنهان میشوم.
هوش مصنوعی: چون که زیبایی و شیرینی چشمانش را میبینم، حس میکنم که چشمانم به لعل شیرین او چسبیده و شمع محفل همچون موی مژگانم درخشان و دلربا است.
هوش مصنوعی: از سنگینی و ارزش معنوی و کیفیت درونیام، بدنم به سختی و سنگینی میپیچد. چون به قدری در خود گوهر و ارزش دارم که همچون ابری از یاد رفته به نظر میآیم.
هوش مصنوعی: دل من به گفتگو و درد دل مشغول است و از زیباییها و لذایذ آن نمیتوانم غافل شوم. جز احساس موجی از شراب، چیز دیگری نمیتوانم درک کنم که به عمق جان من بپیوندد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دگر بار ای مسلمانان ستمگر گشت جانانم
گهی رنجی نهد بر دل گهی بی جان کند جانم
به درد دل شدم خرسند که جز او نیست دلبندم
به رنج تن شدم راضی که جز او نیست جانانم
به بازی گفتمش روزی که دل بر کن کنون از من
[...]
ترا من دوست میدارم ندانم چیست درمانم
نه روی هجر میبینم نه راه وصل میدانم
نپرسی هرگز احوالم نسازی چارهٔ کارم
نه بگذاری که با هرکس بگویم راز پنهانم
دلم بردی و آنگاهی به پندم صبر فرمایی
[...]
درخت و آتشی دیدم ندا آمد که جانانم
مرا می خواند آن آتش مگر موسی عمرانم
دخلت التیه بالبلوی و ذقت المن و السلوی
چهل سال است چون موسی به گرد این بیابانم
مپرس از کشتی و دریا بیا بنگر عجایبها
[...]
اگر دستم رسد روزی که انصاف از تو بستانم
قضای عهدِ ماضی را شبی دستی برافشانم
چنانت دوست میدارم که گر روزی فراق افتد
تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم
دلم صد بار میگوید که چشم از فتنه بر هم نِه
[...]
مرا دیوانه می خوانند و با دیوانه می مانم
ز خود بیگانه می دانند و هم من نیز می دانم
اگر با بت منم اینم وگر در کعبه بنشینم
نه مرد مذهب و دینم نه اهل کفر و ایمانم
چو در بت خانه افتادم ز دیگر خانه آزادم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.