خوشا دردی که از چشم بداندیشان نهان باشد
خوشا چاکی که چون خرما به جیب استخوان باشد
همیشه کاروان را گرد از دنبال می آید
مرا گرد کسادی پیش پیش کاروان باشد
دلش از شکوه من چون چراغ طور می سوزد
چرا کس در شکایت اینقدر آتش زبان باشد؟
حصار خویش کردم سخت جانی را، ندانستم
که شمشیر قضا را جان سخت من فسان باشد
به یک تقصیر سهل از مردم آگاه می رنجم
نظر پوشیدن از بیدار دل خواب گران باشد
تراوش می کند این نکته از بیهوشی مجنون
که سنگ کودکان دیوانه را رطل گران باشد
خزان از دور می بوسد زمین و باز می گردد
در آن گلشن که بلبل صائب آتش زبان باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف درد و رنجی میپردازد که از ناشیگری و بداندیشی دیگران نشأت میگیرد و این درد را مخفی و شیرین میداند. او به چاکی اشاره میکند که به زیبایی و ارزش خارقالعادهاش شبیه خرماست. در ادامه، از ناپایداری زندگی و تلاطم کاروان زندگی سخن میگوید که همیشه با عقبگردی به دنبال خود، لحظهای میرسد. دل او از این شکایت میسوزد و به صورت عاطفی بیان میکند چرا دیگران از مشکلات او صحبت میکنند. همچنین به تلاش برای محافظت از خود در مقابل سرنوشت اشاره میکند، ولی متوجه میشود که این حصارها نمیتواند او را نجات دهد. در عین حال، او از کوچکترین خطاها بینهایت آزرده میشود. در نهایت، با اشاره به تغییرات فصلی، وجود عشق و زیبایی در حال وجود دارد که با هم ارتباطی عمیق دارند.
هوش مصنوعی: خوشا آن دردی که از نگاه بدخواهان پنهان بماند و خوشا آن زخم که مانند خرما در دل استخوان نهفته باشد.
هوش مصنوعی: همیشه کاروان به دنبال من میآید و من مثل کسی هستم که نگران کسادی و کمفروشی پیش از رسیدن کاروان هستم.
هوش مصنوعی: دل او به خاطر نالهها و شکایتهای من به شدت میسوزد، اما چرا هیچکس اینقدر شجاعت ندارد که به بیان این نارضایتیها بپردازد؟
هوش مصنوعی: من خود را به شدت محافظت کردم و سعی کردم در برابر مشکلات مقاوم باشم، اما نمیدانستم که سرنوشت میتواند به راحتی قدرت دفاع من را بشکند.
هوش مصنوعی: به خاطر یک اشتباه کوچک از دیگران ناراحت میشوم. اما در عوض، این که از چشمانم چیزی را پنهان کنم، برای کسی که در خواب عمیق است، دشوار خواهد بود.
هوش مصنوعی: این نکته از حالات مجنون به ذهن میرسد که برای او حتی سنگی که کودک دیوانه پرتاب میکند، از ارزش بالایی برخوردار است.
هوش مصنوعی: پاییز به آرامی زمین را میبوسد و دوباره به همان باغی برمیگردد که در آن بلبل با عشق و شور آواز میخواند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همی تا خسرو غازی خداوند جهان باشد
جهان چون ملکش آبادان و چون بختش جوان باشد
چنان باشد جهان همواره تا شاه اندران باشد
ازیرا کو فرشته ست و فرشته در جنان باشد
بهار از عارض خوبش همانا نسبتی دارد
[...]
چو آمد روی مه رویم چه باشد جان که جان باشد
چو دیدی روز روشن را چه جای پاسبان باشد
برای ماه و هنجارش که تا برنشکند کارش
تو لطف آفتابی بین که در شبها نهان باشد
دلا بگریز از این خانه که دلگیرست و بیگانه
[...]
سر جانان ندارد هر که او را خوف جان باشد
به جان گر صحبت جانان برآید رایگان باشد
مغیلان چیست تا حاجی عنان از کعبه برپیچد
خسک در راه مشتاقان بساط پرنیان باشد
ندارد با تو بازاری مگر شوریده اسراری
[...]
کسی را کاین چنین زلف و بناگوش آن چنان باشد
اگر در دیده و دل جای دارد و جای آن باشد
بلایی گشت حسنت بر زمین و همچو تو ماهی
اگر بر آسمان باشد، بلای آسمان باشد
مرا چون هر دمی سالی ست اندر حسرت رویش
[...]
سعادت دل دهد آنرا که چون تو دلستان باشد
نمیرد تا ابد آنکس که او را چون تو جان باشد
رخت در مجمع خوبان مهی بر گرد او انجم
تنت در زیر پیراهن گل اندر پرنیان باشد
نگاری را که موی او سر اندر پای او پیچد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.