گنجور

 
جویای تبریزی

در توبه کوش، توبه حصار سلامت است

سیلاب خرمن گنه اشک ندامت است

از شب توان گرفت مکافات روز را

روزی که نیست شب ز پی او قیامت است

صبر گرانرکاب دهد نفس را شکست

نصرت همیشه در قدم استقامت است

سرو سهی است سایهٔ بالای او، ولی

بر خاک ره فتادهٔ آن سرو قامت است

از سرزنش زیاده شود غفلت عوام

بالین خواب خلق ز سنگ ملامت است

بی رخصت رقیب به وصلش نمی رسم

چون دیدن بهشت که بعد از قیامت است

جویا ز جور نفس اگر خواهی ایمنی

از خود بپوش چشم که حصن سلامت است

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مجد همگر

دل در برم نشانه تیر ملامت است

تن در بلا و جانم اسیر غرامت است

در عشق کام و ناز و ملامت به هم بود

ما را ز عشق بهره سراسر ملامت است

عشق آن بود که دل برد و قوت جان دهد

[...]

حکیم نزاری

بر من شب فراق چو روز قیامت است

در رستخیز عشق چه جای ملامت است

چون من گر آورد متنعّم شبی به روز

داند که بر محال مشنّع غرامت است

نا ایمن است راه ملامت گران عشق

[...]

اهلی شیرازی

در عشق تو تا در غم خویشی ملامت است

از خود چه بگذری همه خیر و سلامت است

مست از شراب عشق بتان شو که جام می

یک مستی و هزار خمار ندامت است

در عاشقی بلاست چه مرگ و چه زندگی

[...]

وحشی بافقی

یعنی محرم آمد و روز ندامت است

روز ندامت چه ، که روز قیامت است

صائب تبریزی

آن خال لب ستاره صبح قیامت است

عمر دوباره سایه آن سرو قامت است

آنجا که آفتاب حوادث شود بلند

در ابر می گریز که حصن سلامت است

بر قدر محنت است اگر پله ثواب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه