گل در چمن چو عارض او دلفریب نیست
گویم برهنه سرو چو او جامه زیب نیست
از دود آه کرده سیه خیمه ها بلند
در گرم سیر عشق دل ما غریب نیست
در آرزوی آنکه غبار رهت شود
یک گل زمین کجاست که حسرت نصیب نیست
در باغ ناز خار چمن خوارتر بود
با غنچه ای که سوز دل عندلیب نیست
تکرار درس ناله به جایی نمی رسد
جویا به مکتبی که غم او ادیب نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در قالب یک ابیات توصیفی و احساسی به زیباییهای عشق و دلتنگی میپردازد. شاعر به مقایسه زیبایی گل و جمال معشوق میپردازد و میگوید که گل مانند آن چهره دلفریب نیست. او همچنین از درد و رنجی که ناشی از عشق است سخن میگوید و ابراز میکند که دلش در سیر عشق غریب و تنهاست. در آرزوی نزدیک شدن به عشق، حسرتها و ناامیدیها را بیان میکند و بیان میکند که در باغ عشق، حتی خار هم از غنچه بیارزشتر است. در نهایت، شاعر تأکید میکند که تکرار درد و ناله فایدهای ندارد و به دنبال دانش و آگاهی است که غمهایش را درک کند.
هوش مصنوعی: در چمن، گل به زیبایی چهرهاش نمیرسد. میگویم که حتی سرو برهنه نیز مانند او زیبا نیست.
هوش مصنوعی: از تیرگی و دودی که از آتش دل برمیخیزد، شکیبایی و غم این خیمهها به خوبی نمایان شده است. در دنیای عشق، دل ما احساس تنهایی نمیکند.
هوش مصنوعی: در آرزوی آن هستم که به پای تو بیفتم و غبار قدمهایت شوم، اما افسوس که در این دنیا جایی برای حسرت وجود ندارد.
هوش مصنوعی: در باغی که زیبایی و لطافت در آن حکمفرماست، خارها از چمن بیشتر رنج میبرند و در این میان، یک غنچه به اندازه دل شکسته بلبل غمناک نیست.
هوش مصنوعی: تکرار کردن یادگیری زاری و درد فایده ای ندارد. باید به جایی رفت که درد و غم او درک و نوشته نمیشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دردیست دردِ عشق که هیچش طبیب نیست
گر دردمندِ عشق بنالد غریب نیست
دانند عاقلان که مجانینِ عشق را
پروایِ قولِ ناصح و پندِ ادیب نیست
هر کو شرابِ عشق نخوردهست و دُردِ دَرد
[...]
بیرون میا ز پرده که ما را شکیب نیست
اینک بلند گفتمت، از کس حجیب نیست
تا پای در رکاب لطافت نهاده ای
اشکم کدام روز که پا در رکیب نیست
پیش رخت که بر ورق لاله خط کشید
[...]
در عشق هیچ درد چو درد حبیب نیست
درمان درد عشق بدست طبیب نیست
ای زلف پر ز چین تو شام دل غریب
دانی که هیچ شام چو شام غریب نیست
دریاب کز فراق تو یک لحظه نگذرد
[...]
بر درد عشق دوست مرا گر طبیب نیست
هیچم دوای درد چو وصل حبیب نیست
بستان و گلستان و گل اندر جهان بسیست
بر روی چون گل تو چو من عندلیب نیست
لیکن ز گلستان گل وصلت ای صنم
[...]
در هر دلی که مهر جمال حبیب نیست
گر جان عالم است که با ما قریب نیست
گوئی رقیب بر سر کویش مجاور است
لطف حبیب هست غمی از رقیب نیست
دُردی درد نوشم و با درد دل خوشم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.