گنجور

 
جویای تبریزی

خوش است بوسه بر آن لعل خط دمیده خوش است

بلی حلاوت شفتالوی رسیده خوش است

پیام لاله پی منع گریه ام این بود

که اشک سوخته بر خون دل چکیده خوش است

عجب که دل پی آرام مضطرب باشد

در اضطراب چو سیماب آرمیده خوش است

منال از غم پیری که چون کمان جویا

به برکشیدن او با قد خمیده خوش است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صائب تبریزی

تن آهنین و نفس گرم و دل رمیده خوش است

سپند مضطرب و مجمر آرمیده خوش است

صدف پر از گهر و ابر قطره بار نکوست

عذار یار عرقناک و می چکیده خوش است

سکون ز مرکز و گردش بجاست از پرگار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه