من که در سیر گلم بیخودی مل باشد
می و پیمانه ام از بوی گل و گل باشد
خودنما گشته سر زلف تو از هر سر موی
لازم طول امل عرض تجمل باشد
با دل سوخته ام گرمی سرشار مکن
که علاجش به تباشیر تغافل باشد
دور از آن زلف دلم بسکه پریشان حالست
آه آشفته من سایهٔ سنبل باشد
هر که در بحر تمنای تو افتد چون موج
دست و پا بازند اگر کوه تحمل باشد
می کشد آخر کارش به پریشانحالی
غنچه سان دل ز چه در بند تمول باشد
کی به طوفان حوادث روم از جا جویا
لنگر زورق دل بار تحمل باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف احساسات و حالات خود نسبت به عشق و زیبایی معشوق میپردازد. او با اشاره به تأثیر عطر گل و می بر روی خود، به زیبایی و خودنمایی معشوق اشاره میکند و میگوید که دلش به خاطر دوری از زلف معشوق پریشان است. او همچنین میگوید که دل سوختهاش نمیتواند تحمل این دوری را داشته باشد و به نوعی ناتوانی در مقابله با این احساسات را نشان میدهد. در نهایت، شاعر بهایتمال ناپایداری عشق و حوادث زندگی اشاره کرده و میگوید که دلش مانند یک کشتی در طوفان، به دنبال استحکام و آرامش است.
هوش مصنوعی: من در حال گذر از دنیای گلاب و گل، به شکلی سرمست و بیخود هستم. معشوقهام همانند عطر گل است و نوشیدنی و جامم نیز از عطر گل پر شده است.
هوش مصنوعی: زیبایی و جلوههای فرحبخش موهای تو به قدری چشمگیر است که هر رشته از آنها بهتنهایی میتواند نشانی از آرایش و زینت باشد.
هوش مصنوعی: با دل سوختهام، لطفاً گرما و نشاط زایدی به من نده؛ چون درمان مشکلات من در بیتوجهی و نادیده گرفتن آنهاست.
هوش مصنوعی: دور از آن زلف، دل من به شدت پریشان است. آه و نالههای من به اندازهای آشفته است که مثل سایهای از سنبل به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: هر کسی که در دریای خواستههای تو بیفتد، مانند موجها دست و پا میزند و تلاش میکند، حتی اگر کوهی از صبر و استقامت باشد.
هوش مصنوعی: در نهایت، نتیجه کار او به حالتی آشفته و ناراحت کننده میانجامد، همانطور که غنچهای دلنگران و نگران از قید و بندهای مادی باشد.
هوش مصنوعی: چه کسی میتواند در میان طوفانهای زندگی و مشکلات، از جای خود حرکت کند و به دنبال لنگر آرامش برای دلش باشد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سخن گفته دگر باز نیاید به دهن
اول اندیشه کند مرد که عاقل باشد
تا زمانی دگر اندیشه نباید کردن
که چرا گفتم و اندیشهٔ باطل باشد
هر که را مهر رخ خوب تو در دل باشد
گر بود غافل از آن وجه نه عاقل باشد
هر که در سلسله ی زلف تو ای جان و جهان
درنیاویخت توان گفت که غافل باشد
گرنه خون جگر از دیده خورم در غم تو
[...]
دل ازان دورتر افتاده که واصل باشد
یار وحشی تر ازان است که در دل باشد
چهره لیلی اگر پرده شرمی دارد
چه ضرورست که زندانی محمل باشد؟
عشق در وصل همان پرده نشین ادب است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.