کباب خود دلم را شعلهٔ آواز او دارد
چو شمع بزم پنداری که آتش در گلو دارد
نیندازد خدا با سخت رویان کار یکرنگان
که با آیینه هر کس روبرو گردد دورو دارد
بهاران آنچنان عشرت فزا آمد که زاهد هم
دماغی با وجود کله خشکی چون کدو دارد
گل بی اعتباری راست زان نشو و نما در هند
که اینجا آبروی مرد حکم آب جو دارد
میسر نیست تحصیل می ام در موسمی جویا
که باغ از غنچه و گل هر طرف جام و سبو دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احساساتی عمیق و تنگناهایی که در زندگی با آنها مواجه است، اشاره میکند. او به تاثیر صدای محبوب بر دل و جانش اشاره کرده و به تشبیه شمعی میپردازد که در دلش آتش وجود دارد. شاعر تاکید میکند که خداوند با انسانهای نیکچهره و یکرنگ کار نمیکند و به دورویی بعضی از انسانها انتقاد میکند. در بخش دیگری از شعر به بهار و شادی آن اشاره میکند که حتی زاهدان را نیز تحت تاثیر قرار میدهد. همچنین به بیاعتباری گل در هند و آبروی مرد در جایی دیگر اشاره میکند، و در نهایت از دشواری به دست آوردن شراب در وقفهای صحبت میکند که باغ پر از غنچه و گل است. به طور کلی، این شعر به تضادها و احساسات عمیق انسانی میپردازد.
هوش مصنوعی: دل من از آواز او به شدت در آتش است، مانند شمعی که در یک مهمانی میسوزد و شعلهور است. گویا آتش در گلویم نهفته است و احساسات شدید مرا میسوزاند.
هوش مصنوعی: خداوند انسانهای سختدلی را به حال خود رها نکند و آنهایی که ظاهر و باطنشان یکی نیست، به زودی با حقیقت خود روبرو میشوند.
هوش مصنوعی: بهار آنقدر خوشایند و شاداب است که حتی زاهدهایی که معمولاً از لذتهای دنیا دوری میگزینند، هم با وجود داشتن ظاهری خشک و بیروح، در این فصل لذت و شادابی را احساس میکنند.
هوش مصنوعی: هر چه در هند به نظر میرسد و از نظر زیبایی و اعتبار ممکن است قوی باشد، در واقع فاقد ارزش واقعی است. در اینجا، اعتبار و حیثیت یک مرد مانند آب جو، که همیشه با ارزش و مهم است، به شمار میآید.
هوش مصنوعی: در این زمان و شرایط، به دست آوردن شراب برای من ممکن نیست، زیرا در باغ هر سمت پر از غنچه و گل است و همه جا جام و سبو وجود دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تو می رانی و خاطر با تو ذوق گفتگو دارد
گدا هنگام مردن پادشاهی آرزو دارد
تو شمع بزم هرکس گشته ای صحبت غنیمت دان
که این پروانه هم با گوشه یی تاریک خو دارد
حرارت از برای گرمیم بسیار می باید
[...]
سر شوریده من هر نفس صد آرزو دارد
زهی ساقی که چندین رنگ می در یک کدو دارد
به این منگر که بر لب مهر آن خورشید رو دارد
که با هر ذره چون خورشید چندین گفتگو دارد
منم کز تشنگی آب از دم شمشیر می جویم
[...]
نه اشک است اینکه بی یاد تو در چشمم غلو دارد
نگاه از شوق دیدارت دل پر آرزو دارد
گل پیمانه هم در دست ساقی غنچه می گردد
مگر در سر هوای غنچه خندان او دارد
شکست زلف او بسیار می دیدم چه دانستم
[...]
نیم ز افسردگی عاشق ولی دل یاد او دارد
شرابی نیست امّا این سفال کهنه، بو دارد
از آن ته جرعه ای کز ناز بر خاک ره افشاندی
هنوزم آرزو خوناب حسرت در گلو دارد
اشارت چیست؟ بسپارد به لب یا بشکند در دل؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.