چند دل را به جهان گذران شاد کنی؟
خانه بر رهگذر سیل چه بنیاد کنی؟
خانهٔ دل که در او غیر هوا را ره نیست
به هوس همچو حبابش ز چه آباد کنی؟
پیچ و تاب الم عشق بود جوهر او
گر دلت را همه چون بیضهٔ فولاد کنی
حلقهٔ دام تفکر شود از قامت او
قاف تا قاف جهان صید پریزاد کنی
حال دل بسکه خراب است ز تعمیر گذشت
به دو پیمانه اش از نو مگر آباد کنی
دل بی عشق گرفتار هوس شد جویا
کاش در بند غمش آری و آزاد کنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بررسی مفهوم عشق و دل پرداخته و میگوید که برای شاد کردن چند دل در دنیا چه زحمتی باید کشید. او به بیثباتی دنیا اشاره میکند و به این نکته میپردازد که دل و احساسات انسان به مانند حبابی است که نمیتوان آن را در جایی ثابت کرد. شاعر به عشق به عنوان جوهر اصلی زندگی اشاره میکند و میگوید که اگر دلی مانند فولاد محکم هم شود، باز هم تحت تأثیر عشق و احساسات قرار دارد. او همچنین به ناکامی دل در تعمیر و بازسازی اشاره کرده و بیان میکند که بدون عشق، دل تنها در پی هوسها خواهد بود. در پایان، دعوت به آزادی دل در بند عشق میکند.
هوش مصنوعی: چند نفر را میتوانی در دنیا خوشحال کنی؟ مثل این است که بخواهی در جادهای که سیل در حال عبور است، خانهای بسازی.
هوش مصنوعی: دل مانند خانهای است که در آن فقط هوا وارد میشود و هیچ چیز دیگری نمیتواند به آن نفوذ کند. پس چرا با خواهشهای بیمورد و سطحی، مانند حباب که هیچ ثباتی ندارد، آن را خراب کنیم و به آن آسیب برسانیم؟
هوش مصنوعی: عشق مانند پیچ و تاب الماس است؛ اگر دل تو را مانند فولاد سخت کنی، میتوانی زیبایی و ارزش آن را درک کنی.
هوش مصنوعی: با خیال و تفکر در مورد او، مانند حلقهای که تمام جهان را در برمیگیرد، میتوانی هر چیزی را که آرزو داری به دست بیاوری.
هوش مصنوعی: حال دل به قدری خراب است که از ترمیم فراتر رفته است؛ فقط با دو جرعهی دیگر شاید بتوانی دوباره آن را آباد کنی.
هوش مصنوعی: دل بدون عشق به خواستهها و آرزوهای بیپایه دچار شده است. ای کاش تو که همواره در فکر او هستی، بتوانی درد و غم او را از وجودش بزدایی و او را از این بند آزاد کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوست دارم که برآشوبی و بیداد کنی
شادیی کن که مرا با غم و فریاد کنی
زاتش عشق چو پولاد بتابی دل من
پس دل خویش چو ناتافته پولاد کنی
بهتو ای طرفهٔ بغداد نه زان دادم دل
[...]
سر آن داری کامروز مرا شاد کنی
دل مسکین مرا از غمت آزاد کنی
خانهٔ صبر دلم کز غم تو گشت خراب
زان لب لعل شکربار خود آباد کنی
خاک پای توام و زاتش سودای مرا
[...]
چو شود گر ز من ای جان دمکی یاد کنی
خاطر خسته ما را شبکی شاد کنی
چو شدم از دل و جان بنده تو پس چه شود
گر ز بند غم و هجر خودم آزاد کنی
یک زمانم ز سر لطف خدا را بنواز
[...]
دایم دل خود به معصیت شاد کنی
چون غم رسدت خدای را یاد کنی
چه شود گر به پیامی دل من شاد کنی؟
پیش ازان روز که بسیار مرا یاد کنی
می کند یک سخن تلخ مرا شادی مرگ
گر نخواهی به شکرخنده دلم شاد کنی
رتبه عشق خداداد ز خوبی کم نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.