ساغر پر می علاج جان محزون میکند
گرد پاک از چهره سیلاب جیحون میکند
دفتر آداب را در بزم می شیرازه نیست
دختر رز حرف در کار فلاطون میکند
کوه تمکین خم از جوش شراب آسوده است
دل عبث شرح ملال خود به گردون میکند
هرکجا آتش شود از دامن هامون بلند
دیده لیلی خیال داغ مجنون میکند
شعله نتواند لباس رنگ را تغییر داد
روی ما را کی می گلرنگ گلگون میکند؟
از غبار خط مشو ایمن که چون برگشت نقش
خاتم از دست سلیمان مور بیرون میکند
بنده میسازد دل آزادهای را بیگناه
بینیازی را به احسان هرکه ممنون میکند
عشق میسازد هوس را سینه پرشور من
جغد را ویرانهام صائب همایون میکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عقل را سودای گیسوی تو مجنون میکند
فکر آن زنجیر پر سودا عجب چون میکند
هست ابروی تو آن حرفی که نامش را اله
در کلام کبریا قبل از «قلم» «نون» میکند
صورت روی تو بر هر دل که میآید فرو
[...]
ناقه لیلی که سر در کوه و هامون میکند
در بن هر خار جستجوی مجنون میکند
گوش بر افسانه من خلق را دفع ملال
این حکایتها که من دارم جگر خون میکند
زندهام من از غم دل پس دلی کو بیغم است
[...]
گر چنین نشو و نما آن نخل موزون میکند
سرو را بار خجالت بید مجنون میکند
قرب و بعدی در میان عاشق و معشوق نیست
قطره سیر بحر در دامان هامون میکند
چارهای گر هست درد عشق را، بیچارگی است
[...]
مار زلفش را نمی دانم چه افسون می کند
مشک را در نافهٔ آهوی چین خون می کند
بسکه با خاک گلستان است استعداد فیض
سرو را یک مصرع برجسته موزون می کند
ناتوانی باز چون شمعم چه افسون میکند
میپرد رنگ و مرا از بزم بیرون میکند
بیش از آنکان پنجهٔ بیباک بربندد نگار
سایهٔ برک حنا برمن شبیخون میکند
خلق ناقص اینکمالاتیکه میچیند به هم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.