بی سخن نیست ترا یک سر مو بیش دهن
مو شکاف است زبان تو چو آیی به سخن
همچو فانوس ز بس صافی جوهر بدنت
یک بغل نور نماید به ته پیراهن
نه همین لاله ز داغت ره صحرا بگرفت
تا تو از باغ شدی خاک نشین گشت چمن
زخم ناسور نماید به نظر خندهٔ گل
بی تو بر روی چمن خال سفیدست سمن
نتوان دید چمن را ز لطافت چو هوا
همچو شبنم زهوا می چکدش خون ز بدن
تنت از لطف نیاید به نظر چون فانوس
بنماید مگر اندام ترا پیراهن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و ظرافت هوسهای انسانی و تاثیر آن بر طبیعت است. شاعر به توصیف عشق و جذابیت معشوق میپردازد و میگوید که کلام و زبان او بسیار ظریف و شکننده است. همچنین، زیبایی بدن معشوق همچون فانوسی نورافشانی میکند و وجود او بر لطافت چمن و گلها تاثیر دارد. در غیاب او، طبیعت زیباییاش را از دست میدهد و حالتی از غم و زخم به خود میگیرد. شاعر به نوعی از زیبایی معشوق و اثراتی که بر محیط اطرافش دارد، سخن میگوید و این زیبایی را با نمادهای مختلفی چون گل، چمن و شبنم توصیف میکند.
هوش مصنوعی: تو یک ندا و فریاد کمحجمتر از یک مو داری، زبانت وقتی به سخن میآید، از دهن تو چون شکاف کوچکی باز میشود.
هوش مصنوعی: مانند یک فانوس، به خاطر پاکی و روشنی جوهر وجودت، یک تکه نور از زیر پیراهنت میتابد.
هوش مصنوعی: نه تنها لاله به خاطر داغ عشقت به بیابان رفت، بلکه تو که از باغ به خاک نشینی افتادی، چمن نیز تحت تأثیر قرار گرفت.
هوش مصنوعی: زخم عمیق و دردناک به نظر میرسد، حتی خندهٔ گلها در absence تو بر چمن، لکهای سفید بر روی گل است.
هوش مصنوعی: چمن به حدی لطیف و نرم است که نمیتوان آن را دید. مانند شبنم که از آسمان میچکد، خون هم از بدن به زمین میافتد.
هوش مصنوعی: بدن تو به خودی خود زیبا و دلپذیر نیست، مانند فانوس که روشناییاش بدون محتوای درونش جذابیتی ندارد، مگر اینکه اندامت را با پیراهنی زیبا بپوشانی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا بپوشید بلؤلؤی ثمین باغ سمن
از گل سرخ بیاقوت بیاراست چمن
همه کهسار عقیق است و همه دشت گهر
هر دو را گشته طراز از عدن و کان یمن
گل خندان شده در بستان چون روی صنم
[...]
حاجب بوم جوانمرد به سیم و زر و زن
گز ره حکم و تواضع به دهان و گردن
یک منی خورد همی سیکی و سیلی ده من
به بد خلق همه عمر به پیوست سخن
سگ خشم و خر شهوت که زبونگیری نیست
تیز دندانتر از این هر دو در این خاک کهن
نفس من کو ملک مملکت شخص منست
هر دو را سخرهٔ خود کرده به تادیب سخن
ترک و تازیک شما جمله سگانند و خران
[...]
آن به حق خواجه و مخدوم ولی نعمت من
آرزوی دل و اقبال حسین بن حسن
آن به حق خواجه و مخدوم ولی نعمت من
آرزوی دل و اقبال حسین بن حسن
آن به حق خواجه و مخدوم ولی نعمت من
[...]
جان حیوان که ندیده است به جز کاه و عطن
شد ز تبدیل خدا لایق گلزار فطن
نوبهاری است خدا را جز از این فصل بهار
که در او مرده نماند وثنی و نه وثن
ز نسیمش شود آن جغد به از باز سپید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.