گنجور

 
صائب تبریزی

سرو این چنین ز شرم تو گر آب می شود

طوق گلوی فاخته گرداب می شود

عکس تو چون به خانه آیینه می رود

در پشت بام آینه مهتاب می شود

شبنم گل از مشاهده آفتاب چید

دولت نصیب دیده بیخواب می شود

چون نخل موم، توبه پا در رکاب ما

از روی گرم ساغر می آب می شود

نسبت به شغل بیهده ما عبادت است

از عمر آنچه صرف خور و خواب می شود

لب تشنه ای که صدق طلب خضر راه اوست

صائب ز ریگ بادیه سیراب می شود

 
 
 
محتشم کاشانی

چشمم چو روز واقعه در خواب می‌شود

کین من از دل تو عنان تاب می‌شود

گفتی که آتشت بنشانم به آب تیغ

تا تیغ میکشی دل من آب می‌شود

در مجلسی که باده باغیار می‌دهی

[...]

صائب تبریزی

از روی آتشین تو دل آب می شود

کوه شکیب چشمه سیماب می شود

موج سراب سلسله جنبان تشنگی است

پروانه بیقرار ز مهتاب می شود

در وجه کیمیا زر خود خرج کردن است

[...]

واعظ قزوینی

رویش چو آتشین ز می ناب می‌شود

بر جبهه‌اش گره چو عرق آب می‌شود

چون بیندت کسی و نگردد به گرد تو؟

بر عکست آب آینه گرداب می‌شود!

خوش پیشه‌ای‌ست عشق، که پیوسته در نِمُوست

[...]

سیدای نسفی

روزی که دام زلف تو در تاب می شود

مژگان به چشم صید رگ خواب می شود

گر بگذری به وقت نماز از نماز گاه

آغوش ها گشاده چو محراب می شود

هنگام خط شکسته شود دست و پای خال

[...]

جویای تبریزی

آیینه با وقار تو سیماب می شود

با شوخی تو برق رگ خواب می شود

جرأت بود مکیدن آن لب که چون نبات

تا در دهن گذاشته ای آب می شود

آن باده ای که حسن بمینای دل کند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه