بی درد بر کنار مریز آب دیده را
در کار دل کن آن می صاف چکیده را
از فیض عشق همت والای ما بدوش
بگرفته جامهٔ ز دو عالم بریده را
در گلشنی که بلبل ما خامشی نو است
باشد شبیه غنچه دهان دریده را
زین آتشی که در جگر ماست از غمت
بی آب کرده ایم عقیق مکیده را
پیری که دید قامت رعنای او کشید
بر بام هوش حلقهٔ قد خمیده را
تا خون نگردد اشک مده ره بدیده اش
جویا مکن به شیشه می نارسیده را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احساسات عمیق و پیچیده شاعر پرداخته و حالاتی چون درد، عشق و زیبایی را به تصویر میکشد. شاعر از بیدردی و آرامش در کنار مصیبتها سخن میگوید و به عشق و زیبایی میپردازد که او را از آلام رهایی میبخشد. او همچنین به غم و سوزش عشق اشاره کرده و از آتش دلش مینویسد. در نهایت، شاعر به فراموشی اشکها و پرهیز از سوال کردن درباره دردهای عمیق میپردازد تا از غم خود دورتر شود.
هوش مصنوعی: شخصی که درد و رنجی ندارد، نباید بیتوجه کنار آب نشسته و اشک خود را بریزد. بهتر است به جای این کار، به دلمشغولیهای خود رسیدگی کند و از شراب خالص و ناب بهرهبرداری کند.
هوش مصنوعی: به خاطر لطف و محبت عشق، ما به آرامی لباس و دنیای دیگری را به دوش گرفتهایم.
هوش مصنوعی: در باغی که بلبل ما بیصدا شده است، شبیه به غنچهای میباشد که برگهایش باز شده و دهانش به گل باز شده است.
هوش مصنوعی: از این آتش که در دل ما وجود دارد، به خاطر غمت، عقیق را بی آب کردهایم.
هوش مصنوعی: پیرمردی که زیبایی و قامت خوشفرم او را دید، به یاد گذشته و جوانیاش، به تماشا ایستاد و به حالت دلتنگی و حسرت به خودش خم شده بود.
هوش مصنوعی: تا زمانی که اشکها به خون تبدیل نشدهاند، از چشمانت چیزهای ناگوار و غمانگیز را جستجو نکن و به دنبال آنها نرو، چرا که میشناسی که شیشه شراب را نمیتوان به سادگی برداشت کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از تو نوشت و داد دل آرمیده را
غم نامه های شسته و صد ره دریده را
شادم که در تپیدن خاصی فکنده ام
هر ذره از وجود دل آرمیده را
الماس ریزه کس نخرد در دیار عشق
[...]
بردیم باز بر سر نظاره دیده را
کردیم رام دیده نگاه رمیده را
بردیم نام دلبر و کردیم بیقرار
این خون آرمیده عمری طپیده را
سیلاب غصهام ز درون جوش میزند
[...]
تا یافتم رسایی دست کشیده را
آورده ام بچنگ مراد رمیده را
عریان تنی خوشست ولی ذوق دیگرست
جیب دریده دامن در خون کشیده را
کاری اگر ز صورت بیمعنی آمدی
[...]
با زلف کار نیست رخ یار دیده را
ره می گزد چو مار، به منزل رسیده را
بی حسن نیست خلوت آیینه مشربان
معشوق در کنار بود پاک دیده را
بسیار زخم هست که خاک است مرهمش
[...]
خوشدل کند خیال تو هجرانکشیده را
آتش گل است دیده گلشنندیده را
تا آب دیده خون نشود بر زمین مریز
در شیشه واگذار می نارسیده را
تسلیم شو که اجر شهادت نمیدهند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.